صاحبدلان

فرهنگی . اجتماعی . ادبی

م . توحیدی
م . توحیدی

به وبلاگ من خوش آمدید http://mata.lxb.ir
mata.1952@yahoo.com


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان صاحبدلان و آدرس mata.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پیوند ها

صاحبدلان

زندگی سلام

گلشن چت

مطالب اخير

داریوش شاه

اصول کلی مکتب فکر دکتر شریعتی

عاشق زندگی

روز و روزگارتان خوش باد

دوست یا برادر

دشمننی روسیه با ایران

ما نابیناییم!

برگی از تقویم تاریخ

فقه آسان

قدیما

افراد منفی

سخن گفتن با خدا

آداب شریعت

نام خانوادگی

نگفتمت مرو آنجا

همه ما شریک جرم هستیم

بهترین ها

اگر برای ....

سلام صبح بخیر

ایام گل و یاسمن و عید صیام

سلام عید فطر

شب آمرزش و غفران

خوش بینی و فعالیت های اجتماعی

روزتون بخیر

قبله ی آمال

عجب و تکبر

گناه و گناهکار

یک نامه دوستانه برای بانوی من

انسانهای نیکوکار

هر چیز و هر کار در زمان خودش باید انجام شود

آتش به اختیار

دوست خوب من سلام

آنانکه نمی اندیشند.

مذهب چیست؟

ماه کنعانی من

فاصله تولد تا مرگ

حجاب

عزت نفس داشته باش

شیخ و شیطان

متفاوت باش

نويسندگان

م . توحیدی

پیوند های روزانه

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com

امكانات جانبي

RSS 2.0


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





Alternative content


نکته ها - 4

** خودت را دست کم نگیر.

 ** متواضع و فروتن باش.

 ** گاهی فراموش کن.

** قدرت بخشندگی را از یاد مبر.

  ** دوستی های قدیم را دوباره تازه کن.

** سعی کن زندگی همواره برایت پیام داشته باشد.

 ** کتاب مورد علاقه ات را برای بار دوم بخوان.

 ** طوری زندگی کن که روی سنگ قبرت بنویسند:

شخصی که از هیچ چیز در ز‌ندگیش پشیمان نبود.

** بدان در چه وقت باید سکوت کنی... 

دو شنبه 25 بهمن 1400برچسب:,

|

نکته ها - 3

** بهترین دوست همسرت باش

 ** تا وقتی شغل بهتری پیدا نکرده ایی شغل فعلیت را از دست نده

 ** سعی کن مفید ترین و با احساس ترین آدم روی زمین باشی

 ** از کسی کینه به دل نگیر

 ** برای تمام موجودات زنده ارزش قائل شو

 ** شکست را به راحتی بپذیر.

 ** وقتی پیروز شدی فخر فروشی نکن.

 ** خودت را در گیر مسائل بی اهمیت نکن.

** هرگز به کسی نگو که خسته و افسرده به نظر می آید.

 ** همیشه به قولت وفادار باش.

 ** تا می توانی جدایی ها را به وصل تبدیل کن.

 ** عادت کن که همیشه حتی زمانی که ناراحت هستی خودت را سرحال نشان دهی.

 ** زندگی را سخت نگیر.

 ** هیچ وقت قمار بازی نکن.

 ** وقتی با کار سختی روبرو شدی به خودت تلقین کن که شکست غیر ممکن است.

 ** از وسایلت به خوبی محافظت کن.

** انتظار نداشته باش که پول برایت خوشبختی بیاورد.

 ** برای تغییر دادن دیگران بیش از این تلاش نکن.

 ** همیشه خوش ظاهر و شیک پوش باش.

 ** پلها را از بین نبر شاید مجبور شوی بار دیگر از رودخانه عبور کنی

دو شنبه 25 بهمن 1400برچسب:,

|

نکته ها - 2

** بعد از تنبیه بچه هایت، آنها را در آغوش بگیر و نوازش کن.

 ** گاهی برای خودت سوت بزن.

 ** شجاع باش، حتی اگر نیستی وانمود کن که هستی، هیچکس نمی تواند تفاوت بین این دو را تشخیص دهد.

 ** هیچوقت سالگرد ازدواجت را فراموش نکن.

 ** به کسی کنایه نزن.

 ** از بین کتاب هایت آنهایی را امانت بده که بازگشتشان برایت مهم نباشد.

 ** به بچه هایت بگو که آنها فوق العاده اند.

 ** سحر خیز باش

 ** سعی کن همیشه خیلی هوشیار باشی، شانس گاهی اوقات خیلی آرام در می زند.

 ** همیشه ساعتت را پنج دقیقه جلو بکش.

 ** کسی را که امیدوار است هیچگاه نا امید نکن شاید تنها داروی او باشد

 ** وقتی با بچه ها بازی می کنی سعی کن آنها برنده شوند

 ** هیچگاه در دستگاه پیغام گیر تلفن پیام بی معنی و نامفهوم نگذار

 ** وقت شناس باش

 ** از افراد ناشایست دوری کن

 **  در پول دادن به بچه هایت خسیس نباش

** اصالت داشته باش

 ** هیچ وقت به رقیبت اعتماد نکن

 ** از حدی که لازم است مهربانتر باش

 ** وقتی عصبانی هستی به هیچ کاری دست نزن

دو شنبه 25 بهمن 1400برچسب:,

|

نکته ها - 1

نکته ها

...........

  ** روز تولد دیگران را به خاطر داشته باش.

 ** حداقل سالی یکبار طلوع آفتاب را تماشا کن.

 ** برای فردایت برنامه ریزی کن.

 ** از عبارت«متشکرم»زیاد استفاده کن.

 ** بدان در چه وقت باید سکوت کنی.

 ** زیر دوش آب برای خودت آواز بخوان.

 ** احمقانه رفتار مکن.

 ** برای هر مناسبت کوچکی جشن بگیر.

 ** اجناسی که بچه ها می فروشند را بخر.

 ** همیشه در حال آموختن باش.

** آنچه می دانی به دیگران بیاموز.

 ** روز تولدت یک درخت بکار.

 ** دوستان جدید پیدا کن اما قدیمیها را از یاد مبر.

 ** از مکانهای مختلف عکس بگیر.

 ** راز دار باش.

 ** فرصت لذت بردن از خوشی هایت را به بعد موکول نکن.

 ** به دیگران متکی نباش.

 ** هیچ وقت در مورد رژیم غذاییت با کسی صحبت نکن.

 ** اشتباه هایت را بپذیر.

 ** بدان که تمام اخباری که می شنوی درست نیست.

دو شنبه 25 بهمن 1400برچسب:,

|

چکیده تمام کتاب های روانشناسی

 اگر کل کتب روانشناسی را بخوانید به این 70 جمله خواهید رسید؛

 ۱- روز تولد دیگران را به خاطر داشته باش.

 ۲- حداقل سالی یکبار طلوع آفتاب را تماشا کن.

 ۳- برای فردایت برنامه ریزی کن.

 ۴- از عبارت«متشکرم»زیاد استفاده کن.

 ۵- بدان در چه وقت باید سکوت کنی.

 ۶- زیر دوش آب برای خودت آواز بخوان.

 ۷- احمقانه رفتار مکن.

 ۸- برای هر مناسبت کوچکی جشن بگیر.

 ۹- اجناسی که بچه ها می فروشند را بخر.

 ۱۰- همیشه در حال آموختن باش.

 ۱۱-آنچه می دانی به دیگران بیاموز.

 ۱۲- روز تولدت یک درخت بکار.

 ۱۳- دوستان جدید پیدا کن اما قدیمیها را از یاد مبر.

 ۱۴- از مکانهای مختلف عکس بگیر.

 ۱۵- راز دار باش.

 ۱۶- فرصت لذت بردن از خوشی هایت را به بعد موکول نکن.

 ۱۷- به دیگران متکی نباش.

 ۱۸- هیچ وقت در مورد رژیم غذاییت با کسی صحبت نکن.

 ۱۹- اشتباه هایت را بپذیر.

 ۲۰- بدان که تمام اخباری که می شنوی درست نیست.

 ۲۱- بعد از تنبیه بچه هایت, آنها را در آغوش بگیر و نوازش کن.

 ۲۲- گاهی برای خودت سوت بزن.

 ۲۳- شجاع باش , حتی اگر نیستی وانمود کن که هستی , هیچکس نمی تواند تفاوت بین این دو را تشخیص دهد.

 ۲۴- هیچوقت سالگرد ازدواجت را فراموش نکن.

 ۲۵- به کسی کنایه نزن.

 ۲۶- از بین کتاب هایت آنهایی را امانت بده که بازگشتشان برایت مهم نباشد.

 ۲۷- به بچه هایت بگو که آنها فوق العاده اند.

 ۲۸- سحر خیز باش

 ۲۹- سعی کن همیشه خیلی هوشیار باشی , شانس گاهی اوقات خیلی آرام در می زند.

 ۳۰- همیشه ساعتت را پنج دقیقه جلو بکش.

 ۳۱-کسی را که امیدوار است هیچگاه نا امید نکن شاید تنها داروی او باشد

 ۳۲-وقتی با بچه ها بازی می کنی سعی کن آنها برنده شوند

 ۳۳-هیچگاه در دستگاه پیغام گیر تلفن پیام بی معنی و نامفهوم نگذار

 ۳۴-وقت شناس باش

 ۳۵-از افراد ناشایست دوری کن

 ۳۶-در پول دادن به بچه هایت خسیس نباش

 ۳۷-اصالت داشته باش

 ۳۸-هیچ وقت به رقیبت اعتماد نکن

 ۳۹-از حدی که لازم است مهربانتر باش

 ۴۰-وقتی عصبانی هستی به هیچ کاری دست نزن

 ۴۱-بهترین دوست همسرت باش

 ۴۲-تا وقتی شغل بهتری پیدا نکرده ایی شغل فعلیت را از دست نده

 ۴۳-سعی کن مفید ترین و با احساس ترین آدم روی زمین باشی

 ۴۴-از کسی کینه به دل نگیر

 ۴۵-برای تمام موجودات زنده ارزش قائل شو

 ۴۷-شکست را به راحتی بپذیر.

 ۴۷- وقتی پیروز شدی فخر فروشی نکن.

 ۴۸- خودت را در گیر مسائل بی اهمیت نکن.

 ۴۹- هرگز به کسی نگو که خسته و افسرده به نظر می آید.

 ۵۰- همیشه به قولت وفادار باش.

 ۵۱- تا می توانی جدایی ها را به وصل تبدیل کن.

 ۵۲- عادت کن که همیشه حتی زمانی که ناراحت هستی خودت را سرحال نشان دهی.

 ۵۳- زندگی را سخت نگیر.

 ۵۴- هیچ وقت قمار بازی نکن.

 ۵۵- وقتی با کار سختی روبرو شدی به خودت تلقین کن که شکست غیر ممکن است.

 ۵۶- از وسایلت به خوبی محافظت کن.

 ۵۷- انتظار نداشته باش که پول برایت خوشبختی بیاورد.

 ۵۸- برای تغییر دادن دیگران بیش از این تلاش نکن.

 ۵۹- همیشه خوش ظاهر و شیک پوش باش.

 ۶۰- پلها را از بین نبر شاید مجبور شوی بار دیگر از رودخانه عبور کنی.

 ۶۱- خودت را دست کم نگیر.

 ۶۲- متواضع و فروتن باش.

 ۶۳- گاهی فراموش کن.

 ۶۴- قدرت بخشندگی را از یاد مبر.

 ۶۵- نسبت به مردمی که به تو می گویند خیلی صادق و بی ریا هستی محتاط باش.

 ۶۶- دوستی های قدیم را دوباره تازه کن.

 ۶۷- سعی کن زندگی همواره برایت پیام داشته باشد.

 ۶۸- کتاب مورد علاقه ات را برای بار دوم بخوان.

 ۶۹- طوری زندگی کن که روی سنگ قبرت بنویسند: شخصی که از هیچ چیز در ز‌ندگیش پشیمان نبود.

 70 - و بدان در چه وقت باید سکوت کنی...  

 

 

چهار شنبه 20 بهمن 1400برچسب:,

|

من گاو هستم

من گاو هستم
 
در یک مدرسه راهنمایی دخترانه چند سالی مدیر بودم. روزی چند دقیقه مانده به زنگ تفریح، مردی باظاهری آراسته وارددفتر مدرسه شد. گفت: با خانم ناصری دبیر کلاس دوم کار دارم.... می خواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال کنم . ازاو خواستم خودش رامعرفی کند.
گفت: من گاو هستم !  خانم دبیر بنده را می شناسند! بفرمایید گاو آمده.
ایشان متوجه می شوند چه کسی آمده!  تعجب کردم و موضوع را به خانم ناصری، دبیرکلاس دوم گفتم. او هم تعجب کرد وگفت: ممکن است این آقا اختلال روانی داشته باشد، یعنی چه گاو؟ من که چیزی نمیفهمم! ناچارازاو خواستم پیش آن مرد برود. با اکراه پذیرفت و رفت.
مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر ما سلام داد و خودش را معرفی کرد: من گاو هستم! معلم جواب سلام داد و گفت: خواهش میکنم، ولی ...
 مرد ادامه داد شما بنده را به خوبی می شناسید. من گاو هستم، پدر گوساله!
 همان دختر۱۳ ساله ای که شما دیروز در کلاس، او را به همین نام صدا زدید... دبیر ما به لکنت افتاد و گفت: آخه، میدونید. مرد گفت: بله، ممکن است واقعاً فرزندم مشکلی داشته باشد و من هم در این مورد به شما حق میدهم. ولی بهتر بود مشکل انضباطی او را با من نیزدرمیان می گذاشتید. قطعاً من هم میتوانستم اندکی به شما کمک کنم. خانم دبیر و پدر دانش آموز مدتی با هم گفتگو کردند.
 
آن آقا، در خاتمه کارتی را به خانم دبیر ما داد و رفت. وقتی او رفت، کارت را با هم خواندیم روی آن نوشته شده بود:
دکترفلانی عضو هیأت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه .
چند روز بعد از ایشان خواستم که یک جلسه برای معلمان صحبت کنند، در کمال تواضع خواسته ام روقبول کردند، سخنرانی دلپذیری داشتند...ایشان می‌گفت:
خشونت آن گونه كه ما فکر می کنیم فقط محدود به خشونت فيزيكي و بدني نيست. عموما مادرگيري هاي فيزيكي یا تعرض جنسی را خشونت می دانیم. ولی واقعیت آنست که دامنة خشونت حوزه های گسترده تري دارد از جمله خشونت زبانی. وقتی توهین میکنیم، قومی را مسخره می کنیم. صاحبان یک عقیده را تحقیر می کنیم. وقتی تهمت یا برچسب می زنیم یا تهدید میکنیم همه این ها خشونت است؛ منتهاخشونت زبانی. بدون خون و خونریزی است. خشونت زبانی از درون می کُشد.
 
 تا حالا هیچ کس را دیده اید که به دلیل اینکه مسخره شده و یا فحش خورده باشد به اورژانس مراجعه‌ کند؟ یا به پلیس شکایت کند؟ قربانیان خشونت زبانی، اثری از جای زخم بر بدنشان یا مدرک دیگری ندارند. خشونت ابتدا در ذهن شكل مي گيرد بعد خود را در زبان نشان می دهد و سپس زمینه ساز خشونت فیزیکی میشود.
 وقتی رهبریک گروه سیاسی در جامعه، افراد طرف مقابل رااحمق، مغرض و فاسد معرفی میکند، ما به عنوان طرفداران اوآمادگی لازم را پیدا می کنیم که در زمان مناسب با ماشین از روی آنها رد شویم, چرا؟ چون دیگر آنها را شایسته زندگی نمی دانیم !
 وقتی در یک ورزشگاه صد هزار نفری،طرفداران تیم مقابل را با ده ها فحش آبدار و ناموسی می نوازیم، زمینه را برای زد و خورد بعد از بازی فراهم میکنیم. وقتی ما جریان رقیب را فریب خورده و عامل دست دشمن معرفی میکنیم، آنگاه حذف سیاسی و فیزیکی رقیب مشروعیت پیدا می کند...
 
وقتی دختر همسایه را داف خطاب می کنم، راننده کناری را یابو، مشتری را گاو، دانش آموزم راخنگ و فرد قانون مداررا اُسکُل، همه اینها خشونت های زبانی یعنی آمادگی برای خشونت رفتاری در آینده؛ از تعرض جنسی بگیرید تا صدمه فیزیکی. 
چه باید کرد؟
اولین کار این است:
که مهارت گفتگو را بیاموزیم. فقدان مهارت‌های گفت‌وگو باعث می شود افراد نتوانند آن‌چه که مدنظر دارند را به‌زبان روشن بیان کنند و ایده و احساس خود را در یک کلام خشن و تندتخلیه میکنند. تمرین گفتگو تمرین تخلیه ذهن و قلب به شیوه ای غیرخشونت آمیز است
 
دومین کار این است:
که به خودمان بارها و بارها یادآوری کنیم کشتن آدم ها فقط به فرو کردن چاقو در سینه آنان نیست. دختر یا پسر، زن یا مردی که شخصیت اش تخریب شده، شرافت اش لکه دار شده، عزت نفس اش لگدمال شده دیگر زندگی نرمال نخواهد داشت. به خودم یادآوری کنم که جریان رقیب من، تیم مقابل، صاحبان دین و مذهب و اندیشه متفاوت از من، نه بی شعور هستند نه فاسد نه احمق نه هوس باز نه فریب خورده نه ... آن ها فقط انسان هستند، درست ودقیقا مانند من! آنگاه یاد خواهم گرفت.
 *کلمه گاو را فقط و فقط برای خود گاو بکار بگیرم نه کمتر و نه بیشتر.

سه شنبه 19 بهمن 1400برچسب:,

|

شهید بهشتی

درسهایی از شهید بهشتی

از پلکان حرام که نمی‌شود به بام سعادت حلال رسید...

گفتند حالا که «مرگ بر شاه» همه‌گیر شده؛ شعار جدید بدیم: «شاه زنازاده است، خمینی آزاده است». آشفته شده‌بود. گفت: رضاخان ازدواج کرده، این شعار حرام است. از پلکان حرام که نمی‌شود به بام سعادت حلال رسید.

*

طلبه جوان هر روز می‌رفت دبیرستانها درس انگلیسی می‌داد. پولش هم می‌شد مایه امرار معاش. می‌گفت اینطوری استقلالم بیشتره، نواقص حوزه رو بهتر می‌فهمم و با شجاعت بیشتری می‌تونم نقد کنم. بهشتی تا آخر هم با حقوق بازنشستگی آموزش و پرورش زندگی می‌کرد.

*

از بهشتی پرسید؛ روحانی هم می‌تونه تو شورای شهر بره؟ گفت: روحانی همه جا می‌تونه بره به شرط اینکه علم اون رو داشته باشد نه اینکه تکیه‌اش به علوم حوزوی باشه.

گفت: صرف روحانی بودن به فرد صلاحیت ورود به هر کاری رو نمی‌ده.

*

بنی‌صدر که فرار کرد زنش رو گرفتند. زنگ زد که زن بنی‌صدر تخلفی نکرده باید زود آزاد بشه. آزادش نکردند. گفت با اختیارات خودم آزادش می‌کنم. بهشتی می‌گفت: هر یک ثانیه که در زندان باشه گناهش گردن جمهوری اسلامیه

*

الآن بهترین موقعیته، برای کمک به پیروزی انقلاب هم هست! نیت بدی هم که نداریم. آمار شهدای ١۵خرداد رو بالا می‌گیم، خیلی بالا، این ننگ به رژیم هم می‌چسبه!

بهشتی بدون تعلل گفت: با دروغ می‌خواهید از اسلام دفاع کنید؟ اسلام با صداقت رشد می‌کنه نه دروغ!

*

بهشتی اسم جوان رو داده بود برای شورای صدا و سیما. گفته بودند ولی این مخالف شماست، کلی علیه شما دنبال سند بوده! گفت: او جویاست و کنجکاو. چه اشکالی دارد که سندی پیدا کند و مردم رو آگاه کند.

*

همه جمع شده بودند برای جلسه. باهنر رو فرستاده بودند که بهشتی رو بیاره. اومده بود که آماده شید بریم؛ همه منتظر شمایند. بهشتی عذر خواسته بود. گفترذه بود جمعه متعلق به خانواده است، قرار است برویم گردش.

اخم باهنر رو که دید گفت: بچه‌ها منتظرند، سلام برسونید، بگید فردا در خدمتم

 *

به قاضی دادگاه نامه زده بود که: «شنیدم وقتی به مأموریت می‌روی ساک خود را به همراهت می‌دهی. این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی.»

قاضی رو توبیخ کرده بود. حساس بود، مخصوصاً به رفتار قضات...

*

مترجم ترجمه کرد؛ «هیأت کوبایی می‌خواهند با شما عکس یادگاری بگیرند». همه ایستاده بودند تو کادر جز مترجم! پرسید مگه شما نمی‌آیی؟ گفت: همه می‌دونند من توده‌ایم، برای شما بد می‌شود. خندید؛ باید شما هم باشید، دقیقاً کنار من! کادر کامل شد.

*

با بی‌ادبی بلند شد به توهین کردن به شریعتی. بهشتی سرخ شد و گفت: حق نداری راجع به یک مسلمان اینطور حرف بزنی.

هول شدند و چند نفر حرف تو حرف آوردند که یعنی بگذریم. گفت: شریعتی که جای خود! غیر مسلمان را هم نباید با بی‌ادبی مورد انتقاد قرار بدیم.

*

اومده بودند در خانه بهشتی که یک مقام سیاسی خارجی می‌خواهد شما را ببیند. گفت: قراره به فرزندم دیکته بگویم. جمعه‌ام متعلق به خانواده است.

نرفته بود. «بابا آب داد». بنویس پسر بابا!

*

صبح بود، یه اتوبوس آدم پیاده شدند جلوی خونه بهشتی. یه نگاهی و براندازی کردند و دوباره سوار شدند و رفتند. نگو دعوا شده بود، یکی گفته بود خونه بهشتی کاخه! یکی دیگه گفته بودند هشت طبقه است! راننده بهشتی‌شناس بود. همه رو آورده بود دم خونه گفته بود حالا ببینید و قضاوت کنید!!

 

یک شنبه 17 بهمن 1400برچسب:,

|

گوسفند نباشیم

گوسفندها مثل پلنگ نعره نمی‌کشند، مثل الاغ عرعر نمی‌کنند، مثل شیر نمی‌غرند،

مثل خرگوش نمی‌دوند، مثل ماهی زیرآبی نمی‌روند

و مثل اسب به سرعت فرار نمی‌کنند و شاید به همین دلیل است که همیشه به صورت " گله" هستند و یک " سگ" از آنها مراقبت می‌کند تا عاقبت خورده شوند.

سگ‌ها مواظب گوسفندها هستند، نمی‌گذارند گرگ‌های وحشی آنها را بخورد و مواظب‌اند که دزد آنها را نبرد و سرانجام قصاب آنها را بکشد.

سگ‌ها وفادارند، ولی نه به گوسفندها، بلکه به قصاب‌ها.

علت اینکه دموکراسی به درد گوسفندان نمی‌خورد این است که آنها یا باید به سگ رای بدهند، یا به قصاب،

در غیر این صورت باید خیانت کنند و به سوی گرگ بروند که او هم آنها را خواهد خورد.

حتی اگر مدرنیزه هم بشوند، فقط بطور مکانیزه کشته می‌شوند، اگر دیندار هم بشوند، عید قربان قتل عام می‌شوند.

اعلام همبستگی میان گوسفندان تا وقتی ترس از گرگ و اعتماد به سگ و چاقوی قصاب است، بیهوده است، فقط باعث می‌شود کشتارگاه مکانیزه ساخته شود.

انتخابات برگزار شد، همه گوسفندان به سگ رای دادند، جز او کسی را نمی‌شناختند.

پشت سر هر گوسفند ناموفق، یک گرگ است.

دموکراسی در دنیای گوسفندها، یعنی انتخاب یکی از این سه گزینه: سگ... گرگ... یا قصاب!!؟؟

 باید سعی کنیم از گوسفند بودن خارج شویم. این کار با مطالعه و مطالبه امکان پذیر است

یک شنبه 17 بهمن 1400برچسب:,

|

آیا شما با سواد هستید؟؟؟؟

آیا شما باسواد هستید؟!
 
■یادتان هست سعدی در گلستان میگفت: دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی‌فایده کردند: یکی آن که اندوخت و نخورد، و دیگر آن که آموخت و نکرد.
□حالا یونسکو هم در جدیدترین تعریفش از سواد همان حرف سعدی را زده است.
 
●شاید برای‌تان جالب باشد که بدانید مفهوم سواد در قرن گذشته، تغییرات بسیاری کرده است و این چهارمین تعریف سواد است که توسط یونسکو به صورت رسمی اعلام می‌شود. به طور خلاصه و طبق این تعریف، باسواد کسی است که بتواند از خوانده‌ها و دانسته‌های خود تغییری در زندگی خود ایجاد کند. 
 
○با تعریف جدیدی که یونسکو ارائه داده باسوادی، توانایی تغییر (Change) است و باسواد کسی است که بتواند با آموخته‌هایش، تغییری در زندگی خود ایجاد کند.
 
■توانایی خواندن و نوشتن، اولین تعریفی که از سواد در اوایل قرن بیستم ارائه شد، صرفا به توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری معطوف بود. طبق این تعریف، فردی با سواد محسوب می‌شد که توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری خود را داشته باشد.
 
□دومین تعریف اضافه‌شدن یادگرفتن رایانه و یک زبان خارجی. در اواخر قرن بیستم، سازمان ملل تعریف دومی از سواد را ارائه کرد. در این تعریف جدید، علاوه بر توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری، توانایی استفاده از رایانه و دانستن یک زبان خارجی هم اضافه شد. بدین‌ترتیب به افرادی که توان خواندن و نوشتن، استفاده از رایانه و صحبت و درک مطلب به یک زبان خارجی را داشتند، باسواد گفته شد. قاعدتا طبق این تعریف بسیاری از دانشجویان و دانش‌آموختگان دانشگاهی کشور ما بی‌سواد محسوب می‌شوند چون دانش زبان خارجی بیشتر افراد کم است.
 
●سومین تعریف، اضافه‌شدن ۱۲ نوع سواد. سازمان ملل در دهه دوم قرن ۲۱، باز هم در مفهوم سواد تغییر ایجاد کرد. در تعریف سوم کلا ماهیت سواد تغییر یافت. مهارت‌هایی اعلام شد که داشتن این توانایی‌ها و مهارت‌ها مصداق باسوادبودن قرار گرفت. بدین ترتیب شخصی که در یک رشته دانشگاهی موفق به دریافت مدرک دکترا می‌شود، حدود ۵ درصد با سواد است. این مهارت‌ها عبارت‌اند از:
 
۱- سواد عاطفی: توانایی برقراری روابط عاطفی با خانواده و دوستان.
۲- سواد ارتباطی: توانایی برقراری ارتباط مناسب با دیگران و دانستن آداب اجتماعی.
۳- سواد مالی: توانایی مدیریت مالی خانواده، دانستن روش‌های پس‌انداز و توازن دخل و خرج.
۴- سواد رسانه‌ای: این که فرد بداند کدام رسانه معتبر و کدام نامعتبر است.
۵- سواد تربیتی: توانایی تربیت فرزندان به نحو شایسته.
۶- سواد رایانه‌ای: دانستن مهارت‌های راهبری رایانه
۷- سواد سلامتی: دانستن اطلاعات مهم درباره تغذیه سالم و کنترل بیماری‌ها و داشتن یک برنامه فعالیت بدنی منظم در زندگی.
۸- سواد نژادی و قومی: شناخت نژادها و قومیت‌ها بر اساس احترام و تبعیض نگذاشتن.
۹- سواد بوم شناختی: دانستن راه‌های حفاظت از محیط زیست.
۱۰- سواد تحلیلی: توانایی شناخت، ارزیابی و تحلیل نظریه‌های مختلف و ایجاد استدلال‌های منطقی بدون تعصب و پیش فرض.
۱۱- سواد انرژی: توانایی مدیریت مصرف انرژی.
۱۲- سواد علمی: علاوه بر سواد دانشگاهی، توانایی بحث یا حل و فصل مسائل با راهکارهای علمی و عقلانی مناسب.
 
○از آن جا که باسوادبودن به یادگیری این مهارت‌ها وابسته شد، قاعدتا سیستم آموزشی کشورها هم باید متناسب با این مهارت‌ها تغییر رویه می‌داد که متاسفانه فعلا سیستم آموزشی کشور ما، هنوز هیچ تغییری در زمینه آموزش مهارت‌های فوق نکرده است.
 
■در چهارمین ‌و جدیدترین تعریف، علم با عمل معنا می‌شود. به تازگی «یونسکو» یک بار دیگر در تعریف سواد تغییر ایجاد کرد. در این تعریف جدید، توانایی ایجاد تغییر، ملاک باسوادی قرار گرفته است، یعنی شخصی با سواد تلقی می‌شود که بتواند با استفاده از خوانده‌ها و آموخته‌های خود، تغییری در زندگی خود ایجاد کند.
 
□در واقع، این تعریف مکمل تعریف قبلی است؛ چرا که، صرفا دانستن یک موضوع به معنای عمل به آن نیست. در صورتی‌که مهارت‌ها و دانش آموخته شده باعث ایجاد تغییر معنادار در زندگی شود، آن گاه می‌توان گفت این فرد، انسانی با سواد است.

یک شنبه 17 بهمن 1400برچسب:,

|

سنگاپور

سنگاپور چگونه توسعه یافت؟

 سنگاپور یکی از ۱۰کشور توسعه یافته جهان بامساحت ۷۲۸کیلیومتر مربع (نصف جزیره قشم) و ۵میلیون جمعیت (۱۷ برابر کمتر از ایران) تقریبا ۲ برابر کل ایران اقتصاد دارد!

جی‌دی‌پی سنگاپور ۳۵۰میلیارد دلار است و جی‌دی‌پی ایران ۱۹۱میلیارد دلار.

 سنگاپور موفق شده با رعایت ۳ اصل شایسته سالاری، عملگرایی و صداقت بالاترین رتبه‌های جهانی راکسب کند:

رتبه ۱ اثربخش‌ترین دولت جهان

رتبه ۱ شاخص کیفیت نظارت دولتی جهان

رتبه ۱ رقابت‌پذیرترین اقتصاد جهان

رتبه ۱ بهترین قوانین کار جهان

رتبه ۱ سلامت و پایداری شیلات جهان

رتبه ۱ کیفیت زیرساخت‌های هوایی جهان

رتبه ۱ باکیفیت‌ترین جاده‌های جهان

رتبه ۲ نوآورترین کشور جهان

رتبه ۲ آزادترین اقتصاد جهان

رتبه ۲ کمترین تهدیدات امنیتی جهان

رتبه ۲ دارای بیشترین ارتباطات جهانی

رتبه ۳ جذب سرمایه‌گذار خارجی جهان

رتبه ۳ باکیفیت‌ترین خدمات لجستیکی جهان

رتبه ۳ حمل و نقل دریایی جهان

رتبه ۳ صادرکننده کالای پیشرفته جهان

رتبه ۴ بیشترین تعداد کشتی جهان

رتبه ۵ کمترین توقف کشتی‌ها بنادر

رتبه ۵ دارای بیشترین مراکز مالی جهان

رتبه ۷ قانونمندترین و شفاف‌ترین کشور جهان

رتبه ۹ ذخایر بزرگ ارزی جهان

پنج شنبه 14 بهمن 1400برچسب:,

|

ناصرالدین شاه

در زمان ناصرالدین شاه قاجار پیرمردی کنار رودخانه ای آسیاب آبی داشت که با آسیاب کردن گندم روزگار خوبی را می گذراند￸
 پیرمرد یک گاو ۸ گوسفند و ۴۰ درخت خرما و تعدادی مرغ داشت که درآن زمان وضع مالی خوبی بود￸
روزی دزدی سوار خر خود بود که چند شتر و چند کیسه طلا را دزدیده بود و برای فرار از دست سربازان شاه به کلبه  پیرمرد رسید￸
 
 دزد به پیرمرد گفت￸:
 می خواهم از رودخانه گذر کنم و اگر تو برای من یک پل درست کنی یک کیسه طلا به تو می دهم￸
 پیرمرد که چشمش به کیسه طلا افتاد به رویاهایش فکر کرد که با فروختن طلاها خانه بزرگی درشهر می خرد و ثروتمند زندگی می کند ￸
برای همین قبول کرد￸
 از فردای آن روز پیرمرد شروع به ساختن پل کرد
 درختان خرمای خود را برید تا برای ساختن ستون های پل از آنها استفاده کند￸
روزها تا دیر وقت سخت کار می کرد و پیش خود می گفت دیگر به  کلبه و آسیاب و حیوانات خود نیاز ندارم
پس هر روز حیوانات خود را می کشت و غذاهای خوب برای خود و دزد درست می کرد￸
 حتی در ساختن پل از چوبهای کلبه و آسیاب خود استفاده می کرد￸
￸طوری که بعداز گذشت یک هفته ساختن پل ؛ دیگر نه کلبه ای برای خود جا گذاشت نه آسیابی
 به دزدگفت پل تمام شد و تو می توانی از روی پل رد بشی￸
دزد به پیرمرد گفت من اول شترهای خود را از روی پل رد می کنم که از محکم بودن پل مطمئن بشوم و ببینم که به من و خرم که کیسه های طلا بار دارد آسیب نزند￸
 پیرمرد که از محکم بودن پل مطمئن بود به دزد گفت تو بعد از گذشتن شترها خودت نیز از روی پل رد شو که خوب خاطر جمع بشوی و بعد کیسه طلا را به من بده￸!
 دزد بلافاصله همین کار را کرد و به پیرمرد گفت وقتی با خرم از روی پل رد شدیم تو بیا آن طرف پل و کیسه طلا را ازمن بگیر￸
پیرمرد قبول کرد ￸
و همانطور که دزد نقشه در سر کشیده بود اتفاق افتاد ￸
وقتی در آخر دزد با خر خود به آن طرف پل رسید پل را به آتش کشید و پیرمرد این سوی پل تنهای تنها ماند
 وقتی سربازان پیرمرد را به جرم همکاری با دزد نزد شاه بردند ناصرالدین شاه از پیرمرد پرسید جریان را تعریف کن￸!
 پیرمرد نگاهی به او کرد و گفت همه چی خوب پیش می رفت￸
فقط نمی دانم چرا وقتی خرش از پل گذشت￸
شدم تنهای تنهای تنها
 ضرب المثل خرش از پل گذشت از همین جا شروع شد
 
برگرفته ازکتاب دزدان قاجار
 
نتیجه￸:
توی زندگیت حواست باشه خر چه کسی رو از پل رد می کنی￸       
دوستان عزیز اگر کمی به این داستان فکر کنیم میبینیم که خیلی آموزنده است و ما خرخیلیهارو ازپل گذرانیم که بعدش بهمون خیانت کردن

یک شنبه 10 بهمن 1400برچسب:,

|

امتحانی عجیب

نقل است که محمدجعفر خیاطی عجیب ترین معلم دنیا بود، امتحاناتش عجیب تر... امتحاناتی که هر هفته می‌گرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را  تصحیح می‌کرد... آن هم نه در کلاس، در خانه...
 دور از چشم همه اولین باری که برگه‌ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم... نمی‌دانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم...
 فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه‌ها برگه‌هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده‌اند به جز من... به جز من که از خودم غلط گرفته بودم...
 من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم... بعد از هر امتحان آنقدر تمرین می‌کردم تا در امتحان بعدی نمره‌ی بهتری بگیرم...
 مدت‌ها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید، امتحان که تمام شد، معلم برگه‌ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت... چهره‌ی هم کلاسی‌هایم دیدنی بود... آن ها فکر می‌کردند این امتحان را هم مثل همه‌ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می‌کنند... اما این بار فرق داشت... این بار قرار بود حقیقت مشخص شود...
 □فردای آن روز وقتی معلم نمره‌ها را خواند فقط من بیست شدم... چون بر خلاف دیگران از خودم غلط می‌گرفتم؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمی‌کردم و خودم را فریب نمی‌دادم... 
 زندگی پر از امتحان است... خیلی از ما انسان‌ها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده می‌گیریم تا خودمان را فریب بدهیم... تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم... اما یک روز برگه‌ی امتحانمان دست معلم می‌افتد... آن روز چهره‌مان دیدنی ست... آن روز حقیقت مشخص می‌شود و نمره واقعی را می گیریم... 
تا می‌توانی غلط‌های خودت را بگیر قبل از این که غلطتت را بگیرند.
امام علي عليه السلام فرموده اند:
"ای بندگان خدا! خود را بسنجيد قبل از آنكه مورد سنجش قرار گيريد، و به حساب خود رسيدگی كنيد پيش از آنكه به حسابتان رسيدگی كنند." 
نهج البلاغه/ خطبه ۹۰

شنبه 9 بهمن 1400برچسب:,

|

وطن خاکی و وطن معنوی

نوشته زیبا و خواندنی زیر از زنده یاد احسان یارشاطر (تاریخ دان و زبان دان مشهور ایرانی، 1397-1299، متولد همدان، متوفی در کالیفرنیا، ایالات متحده) با عنوان "ما دوگونه وطن داریم!" - "وطن خاکی" و "وطن معنوی". 
 
ما دو گونه وطن داریم! یکی آن که میان دریای مازندران و خلیج فارس قرار دارد، با کوه‌های بلند و رودهای کم‌آب و صحراهای فراخ و ریگزارها و شوره‌زارهایی گرم و خشک و بیشه‌هایی که از چند قرن پیش، باز رو به کاستی داشته است و درختانی که نسل بسیاری از آن‌ها را تبر زغال‌گران و ارّه تخته‌سازان برانداخته است؛ با دهکده‌هایی بیش‌تر کم‌حاصل و تنگدست و شهرهایی عموماً بی‌نقشه و بازیچهٔ مطامع زمین‌خواران . 
وطنی که بارها به سُمّ اسبان مهاجمان ترک و تازی و تاتار کوفته شده و باز با تن ناتوان به‌پاخاسته و به درمان زخم‌های خود پرداخته تا یورش و غارت بعدی را مهیا شود.
 
وطنی که زندگی‌ دنیایی‌اش غالباً دستخوش آزار و ستم حکمرانان و آز و خشونت باج‌ستانان و تجاوز کارفرمایان، و زندگی عقبایی‌اش در گروِ انذار و تهدید دین‌فروشان و سالوس جبه‌پوشان و فریب روحانی‌نمایان بوده است.
 وطنی که تاریخش ماجرای آشفته و خون‌آلودی است که غم‌نامه‌های سوزناک در قبال آن رنگ می‌بازند.
 وطنی که از چند قرن به این طرف فتور سالخوردگی و فرسودگی گام‌های آن را سست و ناتوان کرده و آن را توشه‌خوار تمدنی بیگانه و پیرو صنعتی زبردست و بالنده ساخته است. 
هر‌ چندی برای درمان درد پنهان خود دست در دامن شیوه‌ای می‌زند و علاج تازه‌ای را می‌آزماید، اما ضعف درون نقش‌های او را باطل می‌کند و بر حسرتش می‌افزاید.
 
 وطن دوم ما وطنی است که در آفاق ذهن ما خانه دارد.
 وطنی است روشن و دل‌انگیز با رنگ‌های شفاف و دیده‌فریب. در آن رودکی چنگ برمی‌گیرد و سرود شادی و نغمهٔ می و مستی می‌نوازد. 
و فردوسی داستان دلاوری‌های قهرمانان ما را با آهنگی پهلوانی سر‌‌می‌دهد. 
خیام شگفتی حیات و سرگردانی انسان را باز می‌نماید.
ابوسعید از صفای درون و دستگیری مردمان و پرهیز از خودفروشی سخن می‌گوید.
 نظامی ظرایف عشق و شوق را با قلم‌موی کلمات به استادی ترسیم می‌کند و هم ما را به تأمل در حکمت و اخلاق می‌خواند.
 سعدی آدمیت و عدل‌پروری و پوزش‌پذیری و خدمت به خلق و زیبایی آن‌ها را در نظر ما ترسیم می‌کند.
و مولوی شور و شیدایی خود را به بانگ بلند به گوش‌ها می‌رساند.
  حافظ پرده از زرق صوفیان و ریای زاهدان و  سالوس مفتیان و محتسبان برمی‌گیرد و نوای عشق و آزادگی را به آهنگی لطیف در گوش ما زمزمه می‌کند.
 «وطن خاکی» ما پیوسته در معرض آفات است و «وطن معنوی» ما، برعکس، از گزند باد و باران و دستبرد ویران‌گر حوادث در امان.
 درخشش آن را تیرگی اعمال ما زایل نمی‌کند. 
گنجی است که از آنِ ماست، آفتابی است که پیوسته می‌تابد؛ زنده و پایدار است.
 بر ماست که این وطن را زیباتر و تابناک‌تر کنیم.
 
احسان یارشاطر

دو شنبه 4 بهمن 1400برچسب:,

|

وطن خاکی و وطن معنوی

نوشته زیبا و خواندنی زیر از زنده یاد احسان یارشاطر (تاریخ دان و زبان دان مشهور ایرانی، 1397-1299، متولد همدان، متوفی در کالیفرنیا، ایالات متحده) با عنوان "ما دوگونه وطن داریم!" - "وطن خاکی" و "وطن معنوی". 
**
ما دو گونه وطن داریم! یکی آن که میان دریای مازندران و خلیج فارس قرار دارد، با کوه‌های بلند و رودهای کم‌آب و صحراهای فراخ و ریگزارها و شوره‌زارهایی گرم و خشک و بیشه‌هایی که از چند قرن پیش، باز رو به کاستی داشته است و درختانی که نسل بسیاری از آن‌ها را تبر زغال‌گران و ارّه تخته‌سازان برانداخته است؛ با دهکده‌هایی بیش‌تر کم‌حاصل و تنگدست و شهرهایی عموماً بی‌نقشه و بازیچهٔ مطامع زمین‌خواران . 
وطنی که بارها به سُمّ اسبان مهاجمان ترک و تازی و تاتار کوفته شده و باز با تن ناتوان به‌پاخاسته و به درمان زخم‌های خود پرداخته تا یورش و غارت بعدی را مهیا شود.
 
وطنی که زندگی‌ دنیایی‌اش غالباً دستخوش آزار و ستم حکمرانان و آز و خشونت باج‌ستانان و تجاوز کارفرمایان، و زندگی عقبایی‌اش در گروِ انذار و تهدید دین‌فروشان و سالوس جبه‌پوشان و فریب روحانی‌نمایان بوده است.
 وطنی که تاریخش ماجرای آشفته و خون‌آلودی است که غم‌نامه‌های سوزناک در قبال آن رنگ می‌بازند.
 وطنی که از چند قرن به این طرف فتور سالخوردگی و فرسودگی گام‌های آن را سست و ناتوان کرده و آن را توشه‌خوار تمدنی بیگانه و پیرو صنعتی زبردست و بالنده ساخته است. 
هر‌ چندی برای درمان درد پنهان خود دست در دامن شیوه‌ای می‌زند و علاج تازه‌ای را می‌آزماید، اما ضعف درون نقش‌های او را باطل می‌کند و بر حسرتش می‌افزاید.
 
 وطن دوم ما وطنی است که در آفاق ذهن ما خانه دارد.
 وطنی است روشن و دل‌انگیز با رنگ‌های شفاف و دیده‌فریب. در آن رودکی چنگ برمی‌گیرد و سرود شادی و نغمهٔ می و مستی می‌نوازد. 
و فردوسی داستان دلاوری‌های قهرمانان ما را با آهنگی پهلوانی سر‌‌می‌دهد. 
خیام شگفتی حیات و سرگردانی انسان را باز می‌نماید.
ابوسعید از صفای درون و دستگیری مردمان و پرهیز از خودفروشی سخن می‌گوید.
 نظامی ظرایف عشق و شوق را با قلم‌موی کلمات به استادی ترسیم می‌کند و هم ما را به تأمل در حکمت و اخلاق می‌خواند.
 سعدی آدمیت و عدل‌پروری و پوزش‌پذیری و خدمت به خلق و زیبایی آن‌ها را در نظر ما ترسیم می‌کند.
و مولوی شور و شیدایی خود را به بانگ بلند به گوش‌ها می‌رساند.
  حافظ پرده از زرق صوفیان و ریای زاهدان و  سالوس مفتیان و محتسبان برمی‌گیرد و نوای عشق و آزادگی را به آهنگی لطیف در گوش ما زمزمه می‌کند.
 «وطن خاکی» ما پیوسته در معرض آفات است و «وطن معنوی» ما، برعکس، از گزند باد و باران و دستبرد ویران‌گر حوادث در امان.
 درخشش آن را تیرگی اعمال ما زایل نمی‌کند. 
گنجی است که از آنِ ماست، آفتابی است که پیوسته می‌تابد؛ زنده و پایدار است.
 بر ماست که این وطن را زیباتر و تابناک‌تر کنیم.
 
احسان یارشاطر

دو شنبه 4 بهمن 1400برچسب:,

|

وصیت نامه مهندس بازرگان

سی‌ام دیماه سالروز درگذشت مهندس مهدی بازرگان، نماینده رهبر نهضت ملی ایران  در خلع ید از شرکت نفت انگلیس، دبیرکل فقید نهضت آزادی ایران، اولین نخست وزیر پس از انقلاب، نماینده خبرگان قانون اساسی و نماینده دوره اول مجلس شورای ملی [بعدها اسلامی] ایران را گرامی می داریم.

 وصیت نامه آن فقید سعید

 بسم الله الرحمن الرحيم // کل مَنْ عَلَيْها فَانٍ. وَيَبْقی وَجْهُ رَبِكَ ذُوالْجَلالِ وَ الاِكْرامِ

 وصيتنامه بنده گنه‌كار بی‌مقدار، محتاج عفو و رحمت پروردگار و درخواست كننده دعای بندگان مؤمن و مهربان، مهدی بازرگان، به همسر عزيز خود، فرزندان دلبند با همسران گرامی آنها، نوادگان نازنين و به همه خويشاوندان با مهر و صفا، به دوستان ارجمند و به آشنايان و اهل لطف.

 با اقرار به وحدانيت و ربوبيت خالق و با درود بر همه پيامبران علی‌الخصوص خاتم آنها محمد مصطفی صلی‌الله عليه و آله و سلم و بر اهل بيت طهارت و امامت.

 (1) اولين و مهم‌ترين آرزو و توصيه‌ام به خانواده و خويشان و دوستان اين است كه رفتن من برايشان عبرت بوده، به زندگی هميشگی خيلی بزرگتری‌كه در پيش‌ دارند بيشتر از دوروزه دنيای گذران بينديشند و تدارك ببينند.

 زندگی بی‌مرگ و انتها كه خبرش را فرستادگان خدا داده، ما را برحذر از آتش و عذاب و اميدوار به رستگاری و رضوانش كرده‌اند، به فرض كه كسی يقين به وقوع آن نداشته باشد، دليل قطعی هم به دروغ بودن و عدم آن ندارد. حال كه بنا به خبرها و هشدارهای شخصی چون محمد مصطفی(ص) و كتابی چون قرآن، شدت و مدت عذاب چنان وحشتناك و غيرقابل تحمل است كه احتمال وقوعش را هر قدر كم و كوچك بگيريم، مصلحت و منفعت ما ايجاب مینمايد كه با توجه به عظمت واقعه و بینهايت بودن مصيبت، آن را به حساب بياوريم و راه احتياط هم كه شده باشد در پيش گيريم.

 وصيت من اين است كه نه آخرت و قيامت را نفی و فراموش كنيد و نه روزی رسان و آفريننده خودتان را كه برای جهان غير او صاحب و گردانندهای قابل تصور نبوده، اگر خودمان و جهان، دروغ و خيال نباشيم، او هم دروغ و خيال نمیتواند باشد.

 اينك كه دنيا و زندگی در مجموعه و متوسط، ناخشنودی و ناراحتی و زيانكاری است و جريان تاريخ بشريت در جهت افزايش گرفتاري‌ها و سختي‌ها يا توسعه ظلم و فشارهاست، بايد سعی كنيم در عوض، آخرتمان در اثر تحمل و تلاش و با صبر و مرحمت، آباد و خشنود كننده باشد.

 (2)  دومين توصيه (خصوصی ام) به همسر و فرزندان و كسان، مهربانی و گذشت و خدمت‌گزاری در حق يكديگر است. مخصوصاً نسبت به مادرها و پدرها، پس از آن برادر خواهرها، زن و شوهرها و بالاخره ديگر خويشاوندان و صله رحم.

 (3) توصيه سوم قبول عذر تقصيرها و قصورهايم در حق خانواده و كسان و دوستان و هموطنان. از همگی حلاليّت میطلبم و تقاضای بخشش و دعای خير دارم، و رساندن اين تقاضا به كسانی كه در مجلس فاتحه حضور نداشته، آن را نشنيده باشند يا آگاه نشده باشند. هر بدی و نقصان و زيان كه به كسی و به كسانی رسانده باشم و به هر گونه و اندازه و ارتباط كه باشد، چه فردی و شخصی و چه اجتماعی و عمومی و سياسی، تقاضايم اين است كه حلالم نماييد.

 (4) كفن و دفن و ترحيم

 ... وَ ما تَدْری نَفْسٌ ماذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْری نَفْسٌ بِاَی اَرْضٍ تَمُوتُ...

 برای محل دفن قبری را زير سر نگذاردهام كه زحمت بازماندگان كمتر باشد. و محل خاصی را هم در نظر ندارم ولی اگر امكان داشته و خالی از دردسر و اشكال باشد بدم نمیآيد در مقبره بيات در جوار مرقد حضرت معصومه سلام الله عليها و در كنار پدر و مادر و عدهای از برادر خواهرها و عمو و عموزادگان باشد كه احتمال سر خاك آمدن و از خدا طلب مغفرت خواستن برای همه به خاك سپردگان بيشتر باشد.

 برای كفن خلعتی سابقاً از سفر حج آورده و در چمدان عنابی‌رنگ گذارده بودم كه پس از نقل مكان به نارون نمیدانم چه شده است.

 برای مجالس ترحيم و تذكر اگر چه بيشتر جنبه تشريفاتی و تكلف پيدا كرده و جزو آداب و حساب‌های سياسی و گروهی شده، دردی از دنيا و آخرت مردگان و زندگان دوا نمیكند ولی با احتمال اينكه برای افرادی، مختصر عبرت از مرگ و خشيت از خدا و آخرت حاصل شود و حلاليت و آمرزشی نصيب ميت گردد ايراد به برگزاری آن از محل ثلث خودم ندارم خصوصاً اگر همراه با اطعام مساكين و غذای دسته جمعی بدون تعيّن و تشريفات برای بازماندگان و دوستان نزديك باشد. بيشتر از توصيف و تمجيد شخص از دنيا رفته به تذكر قيامت و توجه به آخرت پرداخته شود، توصيه‌های (1) و (2) و (3) نيز بد نيست كه در مجلس ترحيم خوانده شود.

 مهدی بازرگان

شنبه 2 بهمن 1400برچسب:,

|