صاحبدلان

فرهنگی . اجتماعی . ادبی

م . توحیدی
م . توحیدی

به وبلاگ من خوش آمدید http://mata.lxb.ir
mata.1952@yahoo.com


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان صاحبدلان و آدرس mata.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پیوند ها

صاحبدلان

زندگی سلام

گلشن چت

مطالب اخير

داریوش شاه

اصول کلی مکتب فکر دکتر شریعتی

عاشق زندگی

روز و روزگارتان خوش باد

دوست یا برادر

دشمننی روسیه با ایران

ما نابیناییم!

برگی از تقویم تاریخ

فقه آسان

قدیما

افراد منفی

سخن گفتن با خدا

آداب شریعت

نام خانوادگی

نگفتمت مرو آنجا

همه ما شریک جرم هستیم

بهترین ها

اگر برای ....

سلام صبح بخیر

ایام گل و یاسمن و عید صیام

سلام عید فطر

شب آمرزش و غفران

خوش بینی و فعالیت های اجتماعی

روزتون بخیر

قبله ی آمال

عجب و تکبر

گناه و گناهکار

یک نامه دوستانه برای بانوی من

انسانهای نیکوکار

هر چیز و هر کار در زمان خودش باید انجام شود

آتش به اختیار

دوست خوب من سلام

آنانکه نمی اندیشند.

مذهب چیست؟

ماه کنعانی من

فاصله تولد تا مرگ

حجاب

عزت نفس داشته باش

شیخ و شیطان

متفاوت باش

نويسندگان

م . توحیدی

پیوند های روزانه

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com

امكانات جانبي

RSS 2.0


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





Alternative content


سلام ای آسمان عشق و ایمان

سلام ای آسمان عشق و ایمان 
سلام ای سرزمین پاک ایران.
دوباره تير کندرا اندر کمان کن 
دوباره آرشی ديگر عيان کن.
بتازان رخش را در بيشه هايت
بزايان رستمی از ريشه هايت.
سلام ای دشتهای باز و روشن
سلام ای چشمه سار،ای عطر گلشن 
سلام ای کوه های سخت و سرکش 
سلام ای آبيه دريای بی غش.
بتابان شمس عشق مولوی را
بخواندی نامه های مثنوی را
شکوفا کن شکوه شرقيم را،
مداوا کن غم بی درديم را
به مردانت بگو از نسل نورند!
بگو آزادگان،از بند دورند!
 
سلام دوست خوبم، سلام ای یار مهربان روزهای سخت
 

پنج شنبه 29 مهر 1400برچسب:,

|

من دلم می خواهد...

من دلم می خواهد بروم آنجا که نمی‌پرسند شیعه هستی یا سنی،  
 همانجا که نمی‌پرسند ایرانی هستی یا آمریکایی،  
همانجا که همه یک هدف دارند و برای هدف‌شان جان می‌دهند، اشک می‌ریزند،  
 با موفقیت خوشحال می‌شوند، به هوا می‌پرند
کسی نمی‌گوید چرا روسری‌ات افتاد
کسی نمی‌گوید تو کجایی هستی
کسی نمی‌پرسد به چه فکر می‌کنی
چه می‌خوری، چرا می‌خوری، کجا می‌روی
نمی‌خواهم عمرم را تلف کنم
نمی‌خواهم همه‌اش اخبار بد بشنوم
می‌خواهم وقتی فضاپیما در مریخ می‌نشیند من هم به هوا بپرم
من هم خوشحالی کنم
من هم منتظر عکس‌هایش باشم
نمی‌خواهم همه‌اش از دشمنی‌ها بشنوم
می‌خواهم آنقدر بخندم که از چشم‌هایم اشک بیاید
می‌خواهم خدا را هم دعوت کنم بیاید ببیند چه خبر است روی زمین تا او هم بخندد
او هم خوشحال شود
من می‌خواهم به آن جا  بروم!                                                                                                                                                                                                                    .

چهار شنبه 28 مهر 1400برچسب:,

|

حزب باد یکی از خطرناکترین موجودات روی زمین است.

(صدای تحکّم آمیز محافظ او که می گوید: بهش دست نزن و زنک می گوید، آخ ببخشید!) چه می گذرد؟
چگونه انسان می تواند اینقدر بی شخصیت و تهی از کرامت باشد که برای موجود عقب مانده و مرتجع و ضد زنی چون این پشگل پنجاه گرمی که نتایج فاجعه آمیز هشت سال صدارتش برای دهه ها پا برجا  خواهد بود، چاپلوسی نماید؟
 
دست کم تکلیفمان با حزب اللهی و  وابسته روشن است اما جماعت دکلته پوش سفره ابوالفضل برو یکی از گرفتاری های بزرگ ایران هستند.
این نوک کوه یخ است، آدم هایی با ظاهر مدرن اما توخالی و به معنی واقعی کلمه احمق. یک نفر از این گونه، می تواند زحمات ده نفر را به باد دهد.
یا کسانی که با این بابا مصاحبه می کنند و یکساعت پای سخنان بی معنی و ابلهانه اش می نشینند و آن را منتشر می کنند.
گاوی که در کشتارگاه سلّاخی می شود اگر در بخشهایی از هندوستان به دنیا آمده بود مقدّس می شد. انسان به پدیده ها معنی می بخشد.
آدم سست عناصر و حزب باد یکی از خطرناکترین موجودات روی زمین است.

چهار شنبه 28 مهر 1400برچسب:,

|

«انسان‌ها در عصر ظلمت»

گشت نامحسوس چه فوایدی برای حکومت جمهوری اسلامی دارد که گشت‌های ارشاد و محسوس ندارد؟
 
گشت نامحسوس موجب می‌شود که من ِ شهروند به «دیگری» به چشم مامور نگاه کنم مگر این‌که خلافش ثابت شود و خلاف آن نیز به راحتی اثبات نمی‌شود لذا آدم‌ها به دیگران اعتماد نمی‌کنند و به این شکل چراغ‌های قلمرو عمومی خاموش می‌شود تا به تعبیر زیبای فروغ فرخزاد چراغ‌های رابطه تاریک بشوند.
 
 وقتی انسان‌ها در چنین شرایطی به «دیگری» به شکل ماموران نامحسوس می‌نگرند تنهایی از راه می‌رسد. شهروندان دیگر یک‌دیگر را نمی‌بینند و «عصر ظلمت» و «انسان عصر ظلمت» متولد می‌شود و این‌گونه می‌شود که حکومت‌های خودکامه با همه‌ی هیمنه و حشمت و هیاهوی خود به مصاف شهروندی می روند که این‌‌طور تنها و تک‌افتاده است. این شهروند ِ تنها و تک‌افتاده در آماج این حمله، یا درهم شکسته می‌شود و یا این تنهایی مایه و پایه‌ای برای اِعمال اقتدار بر او می‌شود. این‌گونه می‌شود که از شهروند، آدمکی فرمان‌بر، توجیه‌گر و سر به راه خلق می‌شود که فاقد تشخیص خوب و بد است و به رغم معمولی و پیش‌پا افتاده‌ بودنش، می‌تواند به مهیب‌ترین و تصورناپذیرترین جنایت‌ها دست بزند.
 
هانا آرنت فیلسوف و تاریخ‌نگار زن آلمانی در کتاب ارزشمند «انسان‌ها در عصر ظلمت» یادآور می‌شود که چگونه انسان‌ها در عصر ظلمت تنها می‌شوند و به وسیله‌ی حکومت دیکتاتوری بلعیده می‌شوند.

چهار شنبه 28 مهر 1400برچسب:,

|

برتراند راسل و خدا

‍ برتراند راسل در اواخر عمرش در ۹۹ سالگی، مصاحبه ‏ای با روزنامه گاردین داشت. 
خبرنگار از او پرسید: جناب پروفسور، شما ۹۹ سال است که می‏ گویید خدا و زندگی پس از مرگ وجود ندارد و عن قریب هم از دنیا می ‏روید؛ حال اگر از دنیا رفتید و دیدید که هم خدا هست و هم زندگی پس از مرگ، چه می‏ کنید؟
برتراند راسل در جواب گفت: خانم خبرنگار، این خدایی که شما می‏ گویید وجود دارد، و من می‏ گویم وجود ندارد، بالاخره عادل است یا خیر؟
خانم خبرنگار: البته که عادل است.
برتراند راسل: اگر عادل باشد، هیچ مشکلی نیست.
خانم خبرنگار: چرا؟!
برتراند راسل گفت: چون اگر عادل باشد به او می ‏گویم: خدایا! یا باید ادلّه خداباوران را که وجود تو را اثبات می ‏کردند، قانع ‏کننده ‏تر می ‏ساختی، یا ذهن مرا ساده ‏لوحتر و زودباورتر از این. من که نباید تاوان ضعف ادله آنها را بپردازم! اینکه ذهن من دیرباور است هم که دست من نیست، چون خودت ذهن مرا درست کرده ‏ای، وگرنه اگر من آدم ساده لوح و زودباور مثل مردم کوچه و بازار بودم این ادله ــ ولو قانع ‏کننده نیستند ــ برای من هم قانع‏ کننده می ‏شدند.
برتراند راسل می‌گوید که اگر خدا عادل باشد، بر من خرده نخواهد گرفت. 
 
لایکلف الله نفسا الا وسعها.  وسع هر کس را خدا باید در نظر بگیرد چون عادل است. مهم این است که آدم صداقت و جدیت داشته باشد.

سه شنبه 27 مهر 1400برچسب:,

|

مرتضی کیوان

۲۷ مهر سالروز تیرباران مرتضی کیوان و یارانش:
 
روزنامهٔ اطلاعات ۲۷ مهر ماه در گزارشی از اعدام اولین گروه افسران عضو حزب توده می‌نویسد:
«ساعت پنج و سی و پنج دقیقه صبح [۲۷ مهر ماه ۱۳۳۳] مخبرین جراید به زمین تیر که در قسمت شرقی لشکر ۲ زرهی واقع است هدایت شدند. در این زمین در پشت دیواری که زمین تیراندازی ۵۰ متری را از محوطه صدمتری جدا می‌کند ده تیر چهارمتری در یک ردیف به فاصله یک متر پهلوی هم نصب کرده بودند و چهار نورافکن قوی محوطه را برای فیلمبرداران ارتش روشن کرده بود، در گوشه دیگر میدان یک بلندگو گذاشته بودند.
 
مقابل چوب‌ها چهل نفر سرباز که ۲۰ نفر آن‌ها گروهبان و ۲۰ نفر دیگر سرباز بودند ایستاده بودند. ساعت ۶ و یک ربع کم تیمسار سرتیپ [تیمور] بختیار فرماندار نظامی تهران به اتفاق تیمسار سرتیپ [امیرحسین] آزموده دادستان ارتش و چند نفر افسر وارد میدان تیر شدند.
 
پنج دقیقه به ساعت شش مانده بود که ۲ آمبولانس در زمین تیر ایستاد و سروان «جناب» محافظ زندانیان لشکر ۲ زرهی از روی رکاب اتومبیل به پایین پرید و درب عقب آمبولانس را باز کرد و بلافاصله سروان «شفا» از آمبولانس پایین آمد و به طرف تیر دوم رفت و ایستاد و سپس سرگرد «عطارد» و «واعظ قائمی» و «مدتی» و «عزیزی نمینی» از آمبولانس پیاده شده و به طرف تیر‌ها رهسپار گردیدند.
 
سپس درب اتومبیل دیگر باز شد و ۵ نفر دیگر که عبارت بودند از سرهنگ [عزت‌الله] سیامک، سرهنگ [محمدعلی]‌ مبشری، سرگرد «وزیریان»، سروان «افراخته» و [مرتضی] کیوان قزوینی پیاده شدند و به طرف تیر‌ها رفتند. لباس محکومین‌‌ همان لباس شخصی عادی بود که در زندان پوشیده بودند و چون هوا کمی سرد بود عموما کت بر تن داشتند.
پس از آنکه محکومین جلو تیر‌ها ایستادند یک گروهبان با طناب محکومین را به تیر‌ها بست. [. . .] قبل از اینکه چشم آن‌ها بسته شود سرهنگ «آذرپی» مقابل میکروفون قرار گرفت و رای دادگاه را به شرح زیر قرائت کرد.
 
«هیات دادرسان دادگاه تجدیدنظر به اتفاق آرا رای دادگاه عادی مورخه ۳۳/۷/۱۴ را نسبت به متهمین زیر که عبارتند از: سرهنگ مبشری، سرهنگ عزیزی نمینی، سرگرد عطارد، سرگرد وزیریان، سروان مدنی، سروان شفا، سروان واعظ قائمی، سروان افروخته و غیرنظامی کیوان قزوینی از هر جهت مدلل و موجه دانسته و محکومیت متهمین نام برده را به اعدام ابرام می‌نماید.»
 
 
نه به خاطرِ آفتاب، نه به خاطرِ حماسه
به خاطرِ سایه‌ی بامِ کوچکش
به خاطرِ ترانه‌یی
                    کوچک‌تر از دست‌های تو.
 
نه به خاطرِ جنگل‌ها، نه به خاطرِ دریا
به خاطرِ یک برگ
به خاطرِ یک قطره
                        روشن‌تر از چشم‌های تو.
 
نه به خاطرِ دیوارها ــ به خاطرِ یک چپر
نه به خاطرِ همه انسان‌ها ــ به خاطرِ نوزادِ دشمن‌اش شاید
نه به خاطرِ دنیا ــ به خاطرِ خانه‌ی تو
به خاطرِ یقینِ کوچکت
که انسان دنیایی‌ست
به خاطرِ آرزوی یک لحظه‌ی من که پیشِ تو باشم
به خاطرِ دست‌های کوچکت در دست‌های بزرگِ من
و لب‌های بزرگِ من
بر گونه‌های بی‌گناهِ تو.
 
به خاطرِ پرستویی در باد، هنگامی که تو هلهله می‌کنی
به خاطرِ شبنمی بر برگ، هنگامی که تو خفته‌ای
به خاطرِ یک لبخند
هنگامی که مرا در کنارِ خود ببینی.
 
به خاطرِ یک سرود
به خاطرِ یک قصه در سردترینِ شب‌ها تاریک‌ترینِ شب‌ها
به خاطرِ عروسک‌های تو، نه به خاطرِ انسان‌های بزرگ
به خاطرِ سنگفرشی که مرا به تو می‌رساند، نه به خاطرِ شاهراه‌های دوردست.
 
 به خاطرِ ناودان، هنگامی که می‌بارد
به خاطرِ کندوها و زنبورهای کوچک
به خاطرِ جارِ سپیدِ ابر در آسمانِ بزرگِ آرام.
 
 به خاطرِ تو
به خاطرِ هر چیزِ کوچک هر چیزِ پاک بر خاک افتادند
به یاد آر
عموهایت را می‌گویم
از مرتضی سخن می‌گویم...
 
از عموهایت|احمد شاملو

دو شنبه 26 مهر 1400برچسب:,

|

شاخه ها و فرقه های اسلام

اسلام - خدا: الله - کتاب: قرآن -  پیامبر: محمدبن عبدالله
 
فرقه ها >> اباحیه، اباضیه، ابراهیمیه، احمدیه، اسماعیلیه، اسواریه، اشاعره
اهلحدیث، اهلحق، اهل حدیث شیعه، اهلسنت، بابکیه، باقریه، براهمه، برغوثیه، برقعیه، برکوکیه، بسلمیه، بقلیه، بکریه، بومسلمیه، تناسخیه، ثنویه، جارودیه، جبریه، جریریه،جنبلاطیه، جهمیه، جواربیه، جوالیقیه، حبشیه، حربیه، حروریه، حروفیه، حسنیه، حسینیه، حشویه، حلمانیه، حلویه، حماریه، حنابله، حنفیه، خداشیه، خرمدینیه، خشبیه، خوارج، دروزیه، دونمه، دیوبندیه، رافضیه، راوندیه، رفاعیه، زنادقه، زیدیه، سبائیه، سبطیه، سلفیه، شافعیه، شعوبیه، شیخیه، شیعه، طحاویه، ظاهریه، عثمانیه، عدلیه، عزمیه، علویه,، عیساویه، غلاتشیعه، فاضلیه، قادیانیه، قدریه، قرامطه،  قزلباشیه، گنوسیه، کرامیه، کیسانیه، ماتریدیه، مالکیه، محکمه، مرجئه، مشبهه، مشعشعیان، مطرفیه، معتزله، معدومیه، معطله، مفوضه
منصوریه، مهدویان، مهلبیه، نصیریه، نقطویه، واقفیه، وحدت_اسلامی، وهابیت، یزیدیه، قرآنیان.
نکته: تمام این فرقه ها پیرو یک خدا، یک پیامبر و یک کتاب هستند ولی هیچکدام از این فرقه ها همدیگر را قبول ندارند!
 
نکته تر: آیه ۸۲ سوره نسا:
اگر این کتاب از طرف کسی غیر از "الله"بود بینشان (مسلمانان) اختلاف می افتاد.

چهار شنبه 21 مهر 1400برچسب:,

|

انسان به دنیا پرتاب شد!

 مارتین هایدگر فیلسوف بزرگ قرن بیستم ،

 به جای «به دنیا آمدن» انسان از «پرتاب شدگی انسان» به این جهان سخن می گوید:

 ‎وقتی از "به دنیا آمدن" انسان سخن می گوییم، انگار انسان اراده و فاعلیتی در آن داشته است. مانند اینکه بگوییم: "من امروز به این شهر آمدم". اما هنگامی که از "پرتاپ شدگی" انسان به این جهان سخن می گوییم، یعنی انسان هیچ اراده و فاعلیتی در آن نداشته و کاملا بر اساس جبر تاریخی و جغرافیایی در جایی قرار گرفته است. درست مانند اینکه بگوییم: "من توسط گروهی در این شهر پرتاپ شدم"

 ‎واقعیت زندگی ما همین است. هر کدام از این میلیاردها انسانی که در کره زمین زندگی می کنند، در روزی از تاریخ و بدون اینکه هیچ قدرت انتخابی داشته باشند در خانواده، شهر و کشوری به دنیا پرتاپ شده اند و بدون آنکه کوچکترین اختیاری داشته باشند بنیادی ترین مسائل زندگیشان از قبیل تاریخ، نژاد، زبان، وضعیت افتصادی، موقعیت جغرافیایی، دین، کشورهای دوست و دشمن و بسیاری دیگر از این مسائل از قبل برایشان انتخاب شده است. کودکی که امروز در خانواده یهودی یا عرب بیت المقدس چشم به جهان گشوده و به این جهان پرتاپ می شود، بدون آنکه کوچکترین انتخابی داشته باشد، گذشته و اعتقادات و آینده و دشمنان او انتخاب شده است و به ندرت قدرت و توان خروج از این زیست جهان را خواهد یافت.

 ▪️آگوست کنت جامعه شناس فرانسوی معتقد بود: "تاثیر مردگان بر زندگان، بیشتر از تاثیر زندگان بر زندگان است"

 واقعیت این است که بسیاری از تعصبات و ‎علایق و تعصباتی که حاضریم جانمان را برایش فدا کنیم، پیش از آنکه به دنیا آمده باشیم از مردگان به ما ارث رسیده است.

‎ما با کوله بار چندین هزار ساله زبان، فرهنگ، اعتقادات و تاریخ و رسومی که مرده گان بر دوش ما می گذارند چشم به جهان می گشاییم.

‎دشمنان ما اغلب دشمنان مردگان و درگذشتگان ما هستند. ما قبل از تولد با دوستان و دشمنان خود متولد می شویم. اغلب جنگ هایمان به خاطر مردگان و دفاع از باورهایی است که از آنها به ارث رسیده است.

‎با یاد مردگان چندین هزار ساله  به وجد می آییم یا از شنیدن نام شان دچار غرور می شویم...

شنبه 17 مهر 1400برچسب:,

|

چگونگی برخورد امام علی با مخالفان

 عبدالعلی بازرگان 
 
پیدایش گروه متعصبین مذهبی در رابطه با خوارج، با رای مردم و در رابطه با اکثریت است. این کاملا روشن است. شما نهج البلاغه را ببینید حرف این ها چه بوده. به حضرت علی می گویند تو چرا رای گرفتی؟ تو چرا به حکمیت تمکین کردی؟ تو امام بودی خودت باید می بریدی و خودت هم می دوختی. تو باید تصمیم می گرفتی. درست است که ما شعار دادیم گفتیم حکمیت و گفتیم یک نماینده از ما و یک نماینده از سپاه معاویه. این درخواست ما اشتباه بود. ما توبه می کنیم تو هم توبه کن. حضرت علی گفتند:«شما اشتباه کردید ولی من که به رای شما و به رای اکثریت تن دادم کار درست را انجام دادم». 
 
یعنی پیدایش خوارج از مسئله ای به نام رای و حق مردم ناشی شده است. آنان بر ولایت تاکید می کردند. این که تو (توی علی) ولایت داشتی و باید به سیستم ولایی عمل می کردی. تمام استدلال حضرت علی این است که راه درست همانی بود که من انجام دادم. 
یعنی ریشه عمل به جایگاه مردم بر می گردد.
 
یعنی دقیقا مرز نیروهای متعصب مذهبی با ولایت علی در واقع روی مسئله حقوق مردم، رای اکثریت مردم هست و البته آن جنگ هم اتفاق می افتد و اینان تارومار می شوند، چون خودشان متجاوز بودند و جنگ را آغاز کردند. حتی با وجود تمام تلاش های حضرت علی مبنی بر صلح و مذاکره. ولی آنان چون علی را مشرک می دانستند با او جنگیدند و بالاخره هم شکست خوردند.
 
در جایی از نهج البلاغه حضرت علی می گوید: « هیچ احدی جرات کاری که من کردم را نداشت (جنگ با خوارج)» یعنی متعصبین مذهبی که نماز شب می خواندند و پیشانی هایشان از سجده های طولانی پینه بسته بود، ولی درعین حال انسان هایی دگم، یک بعدی و قشری. همه حقایق و اخلاق را برای تصورات ذهنی خود فدا می کنند. دیگر کسی جرات جنگ با اینان را نداشت. 
 
منظور این است که حضرت علی در عین حال که یک شخصیت خالص دینی است در واقع اولین آغازگر برخورد خیلی جدی با گروه های متعصب دگم خشک قشری مذهبی است.

جمعه 16 مهر 1400برچسب:,

|

شاخه تا آمد به برگش خو کند پائیز شد.

 شاخه تا آمد، به برگش خو کند پاییز شد …

 هیچ میدونی بین ۵۰ تا ۷۵ سالگی فصل پاییزی زندگی انسانه...

 داشتم فکر میکردم واقعاً اگر طول متوسط زندگی انسان رو خوشبینانه ۱۰۰ سال در نظر بگیریم و هر ۲۵ سال رو به یک فصل نسبت بدیم،

فصل سوم دقیقا میشه همین سن ما بین ۵۰ تا  ۷۵ سالگی و زیباترین و عاشقانه ترین فصل زندگیمون میتونه باشه...

همینه هر تار موی ما به یک رنگ در میاد، صورتمون چینهای نه عمیق ولی محسوس پیدا میکنه،

دست و پامون کم و بیش بی حس و حاله، ولی میتونیم هنوز ازشون کار سخت بکشیم و  ....

باید از زیبایی های این فصل زندگیتون لذت ببرید، چون همونطور که بهار و تابستونش تموم شد و دیگه برنمیگرده پاییزشم تکرار ناشدنیه...

پس تا میتونین تو این فصل رنگارنگ خوشگل زندگی تون عاشق باشید و عشق ببخشید. درست مثل درختا که برگاشونو به زمین میبخشند تا زمین زیباتر از قبل به نظر بیاد...‌ 

فصل پاییز رو برای دل خودت آرام تر ورق بزن ...

و تمامی رنگ ها را به خاطر بسپار که عشق  و محبت لابلای همین رنگ های زیباست

پنج شنبه 15 مهر 1400برچسب:,

|

قانون اساسی

بند به بند آنچه در زیر می آید متن قانون اساسی جمهوری اسلامی‌ است

لطفا ببینید کدام ردیف از قانون اساسی محقق شده؟؟!!

 

**حاکمیت الهی و یکتاپرستی

**استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی

**حق حاکمیت انسان بر سرنوشت‏ خود

**تساوی همه مردم در حقوق

**تأکید ویژه بر حقوق‏ زنان

**مصونیت حقوق‏ اشخاص‏ از تعرض‏

**ممنوعیت تفتیش‏ عقاید

**آزادی کامل مطبوعات

**ممنوعیت استراق‏ سمع و تجسس

**آزادی احزاب‏ و انجمن‏ های‏ سیاسی

**آزادی انجمن‌ و مراسم اقلیت‌های دینی

**حق تشکیل‏ اجتماعات‏ و راه‏پیمایی‏ ها

**حق‏ برخورداری تمام افراد از شغل

**آموزش و پرورش رایگان

**تربیت‏ بدنی‏ رایگان

**آزادی تدریس زبان‌های‏ محلی در مدارس

**تأکید بر اصل‏ برائت

**ممنوعیت شکنجه‏ برای‏ گرفتن‏ اقرار

**تأکید بر حفاظت‏ از محیط زیست‏

**مراجعه به آرای مردم در قالب رفراندوم

**دادگاه علنی برای رسیدگی‏ به‏ جرائم

**فضیلت محوری و محو فساد

**محو هر گونه‏ استبداد و انحصارطلبی‏

**حذف‏ تشکیلات‏ غیرضروری از نظام اداری

**حق برخورداری‏ تمام مردم از تأمین‏ زندکی اجتماعی‏ از نظر بازنشستگی، بیکاری، پیری، ازکارافتادگی‏، بی‏‌سرپرستی‏، حوادث‏ و سوانح‏، نیاز به‏ خدمات‏ درمانی به‏ صورت‏ بیمه‏ و تأکید بر افزایش‏ تولیدات‏ کشاورزی، دامی‏ و صنعتی‏

 

اینها ارزش هایی بودند که مردم ایران برایشان قیام کرد و برای آنکه بعـدهـا کسی مطالبات‌ آنها را تحریف نکند خواسته‌هایشان در قالب سندی به نام قانون اساسی تدوین و به میثاق جمعی ایرانیان تبدیل شد ، کسانی که این مفاهیم را نادیده میگیرند بایدضدانقلاب محسوب شوند نه افرادی که از این حقوق دفاع می کنند

دو شنبه 12 مهر 1400برچسب:,

|

منظره طراحی شده

دو شنبه 12 مهر 1400برچسب:,

|

قبر آن ماری سی شل

دو شنبه 12 مهر 1400برچسب:,

|

سیداحمد کسروی

۸ مهر زادروز احمد کسروی
(زاده ۸ مهر ۱۲۶۹ تبریز -- درگذشته ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ تهران) حقوقدان و نویسنده
سید احمد حکم‌آبادی که بعدها نام خانوادگی کسروی را برگزید، تاریخ‌نگار، زبان‌شناس، پژوهشگر، حقوقدان، وکیل، و استاد حقوق دانشگاه تهران بود.
او در حوزه‌های تاریخ، زبان‌شناسی، ادبیات، علوم دینی، روزنامه‌نگاری، وکالت، قضاوت و سیاست فعالیت داشت و بنیانگذار جنبشی سیاسی اجتماعی با هدف ساختن یک «هویت ایرانیِ سکولار» در ایران، موسوم به جنبش «پاک‌دینی» بود.
وی خواستار مبارزه با «واپس‌ماندگی فکری و علمی» و روشن‌گری در تمامی وجوه زندگانی بود و از آنچه «اوضاع زندگی، خرافه‌گرایی و آداب اجتماعی» مردم می‌دانست انتقاد داشت.
آثار او بالغ بر ۷۰ جلد کتاب به زبان‌های فارسی و عربی است که از مهم‌ترین آنها  می‌توان به دو کتاب تاریخ مشروطه ایران و تاریخ هجده ساله آذربایجان اشاره کرد. وی در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان، برای نخستین‌بار این نظریه را مطرح کرد که زبان تاریخی منطقه آذربایجان، پیش از رایج‌شدن زبان ترکی آذربایجانی که مورخان از آن به‌نام «آذری» یاد کرده‌اند، زبانی از خانواده زبان‌های ایرانی بوده‌ که این نظریه امروز در میان دانشمندان به‌طور عام پذیرفته شده‌است.
احمد کسروی در ۵۵ سالگی به وسیله مخالفان تفکراتش در ساختمان کاخ دادگستری تهران ترور شد

پنج شنبه 8 مهر 1400برچسب:,

|

کتابخانه‌ام را می‌فروشم تا بتوانم ۴ روز دیگر زنده بمانم

 
کاظم سادات اشکوری می‌گوید در ۸۳ سالگی نه بیمه دارد و نه حقوق بازنشستگی و در این سن نمی‌تواند برود کارگری کند.
کاظم سادات اشکوری، شاعر و پژوهشگر ادبیات عامه، بیش از ۶۵ سال است که قلم می‌زند و حدود ۵۰ کتاب در حوزه ادبیات و مردم‌شناسی دارد. او متولد سال ۱۳۱۷ در روستای «نارنه»‌ اشکور است.
 
اولین شعر اشکوری در سال ۱۳۳۷ در مجله‌ امید ایران چاپ شد. ۱۰ سال بعد، در حالی‌که کار رسمی در بانک را به سودای هنر و ادب رها کرده بود، به تهران آمد، دانشجوی رشته‌ جغرافیای انسانی و اقتصادی شد و هم‌زمان در مجله‌ خوشه به سردبیری شاملو نیز شروع به کار کرد.
او به جز مجله‌ خوشه در روزنامه اطلاعات و مجله بامشاد، آدینه، دنیای سخن و بسیاری مجلات دیگر نیز فعالیت کرده است. او پژوهش‌هایی در حوزه مردم‌شناسی داشته که در مجلات مرتبط منتشر شده است. همچنین مدتی در مرکز مردم‌شناسی و در حوزه مردم‌شناسی و فرهنگ عامه فعالیت داشته است.
 
کاظم سادات اشکوری در پی تماسی برای مصاحبه درباره موضوعی در حوزه ادبیات شفاهی، با اشاره به ناامیدی و ناخوشی روحی خود می‌گوید: «گاه به دوستان روزنامه‌نگار می‌گویم شما با خود فکر کرده‌اید که با فلانی که می‌خواهید صحبت کنید، چطور زندگی می‌کند؟
 
۴۱ سال است از حقوق مادی و بیمه محروم شده‌ام. قبلا دو سه کتاب درمی‌آوردم و چندرغاز حق تألیف می‌دادند و هفت-هشت کتاب ویرایش می‌کردم تا چیزی دستم بیاید. الان این‌ها تعطیل شده‌، هر روز هم که می‌روی چهار قلم وسیله بخری، می‌بینی قیمت‌ها چندبرابر شده است. این مسأله‌ بزرگی است. من اهل این کشورم و همه عمرم را در این کشور گذرانده‌ام. ۸۳ سالم است و نمی‌توانم بروم کارگری کنم. کجای دنیا چنین چیزی است؟!»
 
این پژوهشگر فرهنگ عامه بیان می‌کند: «من توقعی از کسی و آقایان وزارت ارشاد ندارم زیرا اگر قرار بود کاری کنند، در این ۴۱ سال می‌کردند. توقعی ندارم. چه بسا این توقع را داشته باشم بیایند و کتابخانه من را بخرند. معامله می‌کنم، کتابخانه‌ای دارم که می‌فروشم تا چهار روز دیگر اگر زنده باشم، بتوانم زندگی کنم. من بیش از ۶۵ سال است که قلم می‌زنم، ۴۰ عنوان کتاب چاپ‌شده دارم و ۱۰ کتاب چاپ‌نشده. در زمینه شعر و تحقیق و مردم‌شناسی و نقد ادبی و ترجمه کار می‌کنم. آدم باید خیلی روحیه داشته باشد که با این وضعیت  گفت‌وگو کرده و دانش و اطلاعاتش را منتقل کند؛ خیلی سخت است.»
 
او می‌افزاید: «شاید ۵۰ درصد از دوستان من از این کشور رفته‌اند اما من ماندم، می‌توانستم زمانی که عذرم را از کار اداری خواستند، بروم اما ماندم زیرا عاشق فرهنگ این مملکت هستم. کسی که از ایران رفته و اهل  آن کشور هم نیست، هم حقوق بازنشستگی دارد و هم دوا و درمانش مجانی است و هم برنامه‌های تفریحی رایگان برایش ترتیب می‌دهند. اما من در این کشور زندگی کرده‌ام و در این سن و سال چنین وضعیتی دارم.»
/ایسنا
 

چهار شنبه 7 مهر 1400برچسب:,

|

سخن رضا شاه :

ضا شاه  می گوید:  ﻫـﻨﮕـﺎﻣﯽ ﮐـــﻪ ﻣـﻦ ﺁﻣــــﺪﻡ؛ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﮐﻮﭼﮏ ﺧﺎﻥ  ﺩﺭ ﺭﺷﺖ ﺑﺎ ﮐﻤﮏ روسیه ٫ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺷﻮﺭﻭﯼِ ﮔﯿﻼﻥ٬ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﺋﯿﺲ ‌جمهور ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﻭ ﺑﻨﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﺗﻤﺒﺮ ﭼﺎﭖ ﻣﯽﮐﺮﺩ... (این کار تجزیه طلبی و خیانت به ایران بوده است)
 
ﺩﺭ ﻣﺎﺯﻧﺪﺭﺍﻥ ﻣﺮﮐﺰﯼ، ﺍﻣﯿﺮ ﻣﻮﯾﺪ ﺳﻮﺍﺩ ﮐﻮﻫﯽ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﻣﯿﮑﺮﺩ...
ﻣﺎﺯﻧﺪﺭﺍﻥ ﺷﺮﻗﯽ ﻭ ﺑﺨﺸﻬﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺷﻤﺎﻝ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ در دست ﺩﻭ ﻃﺎیفه ﺗﺮﮐﻤﻦ ﺑﻮﺩ...
ﺷﻤﺎﻝ ﻏﺮﺑﯽ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﻣﻌﺰﺯ ﺑﺠﻨﻮﺭﺩﯼ ﻭ ﺍﯾﻞ ﺷﺎﺩﻟﻮ ﺑﻮﺩ...
ﺁﺫﺭﺑﺎﯾﺠﺎﻥ ﺷﻤﺎﻟﯽ ﻭ ﻧﻮﺍﺣﯽ  ﻫﻢ ﻣﺮﺯ ﺑﺎ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺍﻗﺒﺎﻝ ﺍﻟﺴﻠﻄﻨﻪ ﻣﺎﮐﻮﺋﯽ ﺑﻮﺩ...
ﻏﺮﺏ ﺍﺭﻭﻣﯿﻪ ﻭ ﮐﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﺁﻗﺎ ﺳﻤﯿﺘﻘﻮ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﺮﭼﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﺘﻞ ﻋﺎﻡ ﻣﯽﮐﺮﺩ...
ﺁﺫﺭﺑﺎﯾﺠﺎﻥ در ﺩﺳﺖ عشایر ﺍﯾﻞ بزرگ ﺷﺎﻫﺴﻮﻥ ﻭ ﻫﻤﺪﺍﻥ در ﺩﺳﺖ ﻋﺸﺎﯾﺮ ﮐﺮﺩ ﺑﻮﺩ...
ﺩﺭ ﺟﻨﻮﺏ ﺑﻠﻮﭺ ﻫﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺤﻤﺪﺧﺎﻥ ﺳﺮﮐﺮﺩﻩ ﺑﻠﻮﭺﻫﺎ ﺳﮑﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯽﺯﺩ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﯾﺎﺭ ﺭﺳﺘﻢ ﺩﺳﺘﺎﻥ نیز ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ تجزیه شده ﺑﻪ ﺑﻠﻮﭼﺴﺘﺎﻥ ﭘﺎﮐﺴﺘﺎﻥ ﺑﭙﯿﻮﻧﺪ...
ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ  استان ﻣﺴﺘﻘﻞِ ﺧﻮﺯﺳﺘﺎﻥ،  ﻣﯿﺒﺎﯾﺴﺖ ﻭﯾﺰﺍ میگرفتند ﻭ حاکم  ﺁﻧﺠﺎ (شیخ خزعل زیر تحریک اعراب )  ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ﻧﻤﯽﺩﺍﺩ... و خیال جداسازی خوزستان از ایران را داشت.
ﺗﺮﮐﻤﻦﻫﺎ ﺭﺍﻩ ﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺭﺍ ﻏﺎﺭﺕ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ...  
ﻣﺮﮐﺰ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﺤﻞ ﺟﻮﻻﻥ ﯾﺎﻏﯿﺎﻥ ﻭ ﻟﺮﻫﺎﯼ  ﺷﻮﺭﺷﯽ ﺑﻮﺩ، 
ﻧﺎﯾﺐ ﺣﺴﯿﻦ ﮐﺎﺷﯽ ﺩﺭ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻭﻟﺖ ﻣﺮﮐﺰﯼ ﺑﺎﺝ ﻣﯽﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺟﻨﺎﯾﺘﯽ ﺑﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭﺍ ﻣﯽﺩﺍﺷﺖ...!
رضاخان جوزدانی و جعفرقلی خان چرمهینی در نجف آباد و لنجان (اصفهان) به راهزنی مشغول بودند
ﺷﻤﺎﻝ ﮐﺸﻮﺭ در ﺩﺳﺖ ﺭﻭﺱ ﻫﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ جنوب ﺩﺳﺖ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﻫﺎ!
ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﻫﺎ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﭼﺎﭖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﻭﻟﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣـﻖِ ﺗـﻮﺣـّﺶ، ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻨﺪ...
ﺗﺮﺍﺧﻢ ﻭ ﺳﻮﺯﺍﮎ ﻭ ﻣﺎﻻﺭﯾﺎ نه ﺩﺭ ﺳﻄﺢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺑﻌﺎﺩِ ﯾﮏ "ﮐﺸﻮﺭ" ﺑﯿﺪﺍﺩ ﻣﯿﮑﺮﺩ...
%95 ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻧﺸﯿﻦ ﯾﺎ ﻋﺸﺎﯾﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ،ﺁﻥ ﺍﻧﺪﮎ ﺷﻬﺮﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻫﻢ ﻓﺮﻗﯽ ﺑﺎ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻧﺪﺍﺷﺖ...
%98 مردم ، ﺳﻮﺍﺩ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ و ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ...
ﺭﺍﻩ ﻭ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺎﻓﺘﻨﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﻮﺩ...
ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺯﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﻣﯿﺮﻓﺘﻨﺪ...
ﺍﺭﺗﺶ ﻭ ﺑﺎﻧﮏ ﻭ ﺷﯿﻼﺕ ﻭ ﺷﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻭ ﮔﻤﺮﮎ ﻭ ... در ﺩﺳﺖ ﺍﺟﻨﺒﯽ ﺑﻮﺩ...
ﺍﯾﺮﺍﻥ ﯾﮏ ﺷﺒﻪ ﻣﺴﺘﻌﻤﺮﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻣﺎﻧﺶ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺿﺮﺑﺖ ﺁﺧﺮ ﻧﺸﺴﺘﻪ بودند ، ﮐﻪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﺯ ﺷﻤﺎﻝ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﯾﺎ ﺍﺯ ﺟﻨﻮﺏ...؟!
** ﻭ ﻫـﻨﮕـﺎﻣـﯽ ﮐـــﻪ ﻣـﻦ ﻣـﯽﺭﻓـــﺘﻢ برای ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﻧﮏ ﻣﻠﯽ ﻭ ﺳﭙﻪ ، ﺍﺭﺗﺶ ﻧﻮﯾﻦ ، (ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ،ﻫﻮﺍﯾﯽ،ﺯﻣﯿﻨﯽ  ﺭﺍﺩﯾﻮ ، ﻣﺪﺭﺳﻪ، ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻣﺪﻧﯽ ، ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻦ ﺳﺮﺍﺳﺮﯼ ، ﺻﻨﺎﯾﻊ، ﻓﺮﻫﻨﮕﺴﺘﺎﻥ، ﮊﺍﻧﺪﺍﺭﻣﺮﯼ و پلیس، ﺩﺍﻧﺸﺴﺮﺍﯼ ﻋﺎﻟﯽ ، ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ملی، ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﺳﺎﺯﯼ ، ﺛﺒﺖ ﺍﺳﻨﺎﺩ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻝ ، ﺑﯿﻤﻪ ، ﻣﻮﺯﻩ ، فرودگاه ، ﻓﺪﺭﺍﺳﯿﻮﻥ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﻭ..... ساخته بودم
ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯﺍﺕ  استعماری ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻟﻐﻮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ...
 ﺯﻧﺎﻥ که نیمی از جمعیت بودند فعالانه ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ...
 ﻋﺸﺎﯾﺮ ﺍﺳﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ، ﺧﺎﻧﺴﺎﻻﺭﯼ ﺑﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ،
ﺩﺍﺩﮔﺴﺘﺮﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻗﻀﺎ ﮐﻪ ﺍﻭﻗﺎﻑ ﻭ ﻣﮑﺘﺐﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺎﻧﻨﺪِ ﺍﺣﯿﺎﯼ ﺍﻣﺎﮐﻦ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﻭ ﻣﻠﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﺪﺕ 16 ﺳﺎﻝ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺑﻮﺩﺟﻪ ﻧﻔﺖ ﺑـﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ...!
به شما القا کردند که  ﺑﻪ ﻣﻦ بگویید؛ ﺑﯽﺳﻮﺍﺩِ ﻗﻠﺪﺭ !؟ِ ﺗﺮﯾﺎﮐﯽ؟!
ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺏ ﻣﻦ ﺑﯽﺳﻮﺍﺩ بودم اما  دانشگاه تهران را ساختم. ... ﻭ  ﻗﻠﺪﺭ ﺑﻮﺩﻡ اما ارتش منظم را برای ایران ساخته و تجهیز کردم،  من ﮐﻪ ﺍﺳﺘﻌﻤﺎﻝ تریاک ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﮐﺮﺩم ، ِﺗﺮﯾﺎﮐﯽ ﺑﻮﺩﻡ؛  
حال بگویید، ﺷﻤﺎ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥِ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺭﻓﺘﻪ  ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾـﺮﺍﻥ ﭼـﻪ ﮐﺮﺩﯾﺪ...!؟.
هنگامی که مامور انگلیسی مرابرای تبعید به جزیره موریس در آفریقای جنوبی سوار بر کشتی کرد پرسید: نگرانی؟  من پاسخ دادم: نه، من دانشگاه تهران را ساختم تا جوانان ما با آگاهی و دانش با استعمار انگلیس مبارزه کنند.  مامور انگلیسی گفت: ما هم در قم حوزه علمیه ساختیم که  هرچه دانشگاهیان ببافند، آخوندها پنبه کنند...    
"فرازى از تاريخ تلخ ايران كلهر"
 هر انكس هيچ نياموخت از گذشت روزگار.    
 ديگر هيچ نياموخت ازهيچ اموزگار

یک شنبه 4 مهر 1400برچسب:,

|

نظام مقدس

 ✅واکنش فاضل میبدی به سخنان اخیر رئیسی درباره مقدس بودن نظام در گفتگو با امتداد: 
در هیچ یک از روایات ما درباره نظام حکومتی علی(ع) نیز کلمه مقدس به کار نرفته/ هیچ نظام سیاسی در دنیای بشریت، مقدس نیست/ نمی‌شود رهبری را هم منصوب امام زمان(عج) بدانیم/ این، مسئله‌ای بود که آقای مصباح یزدی هم می‌گفت و مورد قبول علما واقع نشد
 
✍️امتداد-گروه خبر: سید ابراهیم رئیسی، اخیرا در سخنانی، نظام جمهوری اسلامی را به دلیل آنکه نائب امام زمان(عج) در راس آن است، مقدس خوانده و گفت که "قدسیت حاکمیت به این است که جانشینی از طرف حجت خدا به نظام قدسیت می‌بخشد".
 

یک شنبه 4 مهر 1400برچسب:,

|