صاحبدلان

فرهنگی . اجتماعی . ادبی

م . توحیدی
م . توحیدی

به وبلاگ من خوش آمدید http://mata.lxb.ir
mata.1952@yahoo.com


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان صاحبدلان و آدرس mata.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پیوند ها

صاحبدلان

زندگی سلام

گلشن چت

مطالب اخير

داریوش شاه

اصول کلی مکتب فکر دکتر شریعتی

عاشق زندگی

روز و روزگارتان خوش باد

دوست یا برادر

دشمننی روسیه با ایران

ما نابیناییم!

برگی از تقویم تاریخ

فقه آسان

قدیما

افراد منفی

سخن گفتن با خدا

آداب شریعت

نام خانوادگی

نگفتمت مرو آنجا

همه ما شریک جرم هستیم

بهترین ها

اگر برای ....

سلام صبح بخیر

ایام گل و یاسمن و عید صیام

سلام عید فطر

شب آمرزش و غفران

خوش بینی و فعالیت های اجتماعی

روزتون بخیر

قبله ی آمال

عجب و تکبر

گناه و گناهکار

یک نامه دوستانه برای بانوی من

انسانهای نیکوکار

هر چیز و هر کار در زمان خودش باید انجام شود

آتش به اختیار

دوست خوب من سلام

آنانکه نمی اندیشند.

مذهب چیست؟

ماه کنعانی من

فاصله تولد تا مرگ

حجاب

عزت نفس داشته باش

شیخ و شیطان

متفاوت باش

نويسندگان

م . توحیدی

پیوند های روزانه

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com

امكانات جانبي

RSS 2.0


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





Alternative content


جزم اندیشان

ویژگی جزم اندیشان

جزم اندیش کسی است که نمی تواند ذهنیت و عقایدش را عوض کند. جزم اندیش، عقایدش را از پیش پذیرفته و اگر هزار دلیل در رد عقایدش ارائه شود، باز هم همان حرف هایش را تکرار می کند. بنابراین جزم اندیش، چشم خود را به روی واقعیت ها بسته و هرآنچه که با عقایدش سازگار نباشد را انکار می کند. جزم اندیش از محیطش بازخورد نمی گیرد و به حرف مخاطبانش گوش نمی دهد. عدم تحمل و مدارا، از ویژگی های جدایی ناپذیر جزم اندیشان است. جزم اندیش، زیاده گو است حتی اگر حوصله همه از حرف هایش سر برود

جزم اندیش، از خود راضی است و خود را عاری از خطا می داند زیرا نه به انتقادهای دیگران گوش می دهد و نه دست به خود انتقادی می زند. از نظر جزم اندیش، مردم به دودسته تقسیم می شوند، کسانی که با او موافقند و کسانی که با او مخالفند

جزم اندیش در یک توهم شدید به سر می برد و نسبت به عقاید نادرستش، باوری کورکورانه پیدا می کند. حاضر است به خاطر عقایدش، خود و دیگران را نیست و نابود کند و اینکار خود را کاملاً صحیح می پندارد

جزم اندیشی ویروسی است که هرکسی را می تواند مبتلا کند: دیندار، آتئیست، مارکسیست، معنویت گرا، دانشمند، هنر مند، فیلسوف و ... . اگر می خواهید جزم اندیش نباشید، اول اینکه از هیچ کس به خاطر عقیده اش متنفر نباشید و کسی را به خاطر عقیده اش دوست نداشته باشید. عقاید انسان ها در طول زمان عوض می شود. حتی به خاطر عقاید خودتان هم دست به ریسک نزنید و خود را به خطر نیاندازید چون عقایدخودتان هم ممکن است تغییر کند. دوم اینکه قدرت مدارا و تحملتان را بالا ببرید حتی نسبت به مخالفانتان. سوم اینکه خود انتقادی را فراموش نکنید. بگذارید قبل از اینکه وقایع زندگی، نادرستی عقایدتان را نشانتان دهد خودتان با انتقاد از خویش، نقاط ضعف سیستم عقیدتی تان را پیدا کرده و در رفع آن بکوشید.

چهار شنبه 20 اسفند 1399برچسب:,

|

کره شمالی و کره جنوبی

سلام و درود به عزیزان : 
تقاضای من از تمام دوستان فرهیخته این است که شان و مرتبه خود و  خودمان را با استقبال از کتاب‌های " سیا " ساخته و لجن پراکنی های دشمنان استقلال ملت ها تنزل ندهیم.
 یادداشت بنده البته به معنای حمایت همه جانبه از دولت ملی کره شمالی یا همان  جمهوری دموکراتیک خلق کره نیست اما تردیدی ندارم که خود را مخالف همه جانبه دولت ضد ملی کره جنوبی بدانم. لجن پراکنی های آمریکا و کره جنوبی و تایوان و مالزیا و ژاپن علیه کره شمالی، ادامه همان بمباران های وحشیانه ایست که آمریکایی ها از آن طریق بخش اعظم شبه جزیره کره، بویژه شمال کره را به تلی از خاک و خاکستر تبدیل کرده بودند. این حقیقت نفرت انگیز را ژنرال اودانل از فرماندهان ارتش آمریکا در جنگ کره، خطاب به مجلس سنای آمریکا اعلام داشته است.
 بدین‌گونه : باید بگویم که تمام شبه جزیره کره، بله تمامش، مخروبه وحشتناکی شده است. همه چیز نابود شده، چیزی که ارزش نامگذاری داشته باشد، سرپا نمانده است ( ویلیام بلوم، کشتن امید، ص 97) و این فجایع دست‌پخت ارتش آمریکا بود که خودرا ارتش سازمان ملل متحد می نامید. ارتش سازمان ملل با 300 هزار نظامی آمریکائی و دهها هزار نظامی دولت های مزدور یا متحد امریکا ( انگلیس. کانادا. استرالیا. نیوزلند. ترکیه. فیلیپین. تایلند. یونان. فرانسه. کلمبیا. بلژیک. هلند. آفریقای جنوبی. اتیوپی و دوسه کشور دیگر) مرگ و نابودی قریب به سه ملیون نفر از مردم کره، اعم از نظامی و غیرنظامی را فراهم آوردند. آمریکا فقط در کره شمالی بالغ بر 650 هزارتن بمب فرو ریخت که بخش اعظم آنها، بمب های ناپالم بود و کیست که از پیامد ها و جراحت ها و لطمات جبران ناپذیر این بمب های جهنمی بی خبر باشد. همین بمب ها صدها هزار  نفر از مردم کره شمالی را نابود کرد و صدهاهزار نفر دیگر را به جراحت های دائم العمر مبتلا نمود . آتش بس سال 1953 که همچنان ادامه دارد، آنگونه عملیات آدم‌کشی را قطع  کرد اما تعلق خاطر آمریکا و متحدان و مزدورانش به آن آدم‌کشی ها، مهارناپذیر است و لاجرم آن  تعلقات را به آدمیت کشی ها تبدیل کرده اند و یکی از ابزارهای این آدمیت ستیزی، سازماندهی تولید و انتشار زباله نامه هایی از گونه آکواریوم های پیونگ یانگ  و کتاب های دیگری نظیررهبر محبوب. فرار از اردوگاه 14 و غیره است. برای کشف ماهیت این زباله نامه ها تنها نگاهی به ارقام و آماری که از اوضاع نا معلوم کره شمالی بدست داده اند، کفایت می کند. پیر ریگولت، مقدمه نویس ترجمه فرانسوی کتاب آکواریوم ها ادعا دارد که در ملتقای قرون بیست و بیست و یک، بیش از سه ملیون نفر از مردم کره براثر قحطی، کشته شده اند. دوستان، جمعیت کره شمالی در آن سال‌ها کمی بیشتر از 20 ملیون نفر بوده است. به نظر شما چنین حجم عظیمی از تلفات گرسنگی می توانست بی سر و صدا طی شود؟.
 به تاریخ ایران در یک قرن پیش نگاهی داشته باشیم که از یک جمعیت 9 ملیون نفری بین 500 هزار تا یک ملیون نفر از هموطنان ما در اثر گرسنگی و بیماری های واگیردار کشته شدند و چنان صدایی یافت که برخی مورخان تلفات انسانی آن قحطی و بیماری ها را بیش از 9 ملیون نفر نوشته اند. اراذل و اوباشی نظیر استفان کورتوا و پیر ریگولت با افزودن بر ارقام تلفات انسانی در اردوگاه سوسیالیسم، از یکسو بر میزان دریافتی هایشان از سیا و واتیکان می افزودند و از سوی دیگر موجب زحمات بیشتر مردمانی می شدند که خواهان کشف حقایق جاری در جهان بودندواین هردو برای آنان و کارفرمایانشان، سودمند بود. هیچیک از این اراذل و اوباش زباله خوار استعمار و امپریالیسم، کمترین نگاهی به کره جنوبی ندارند که از تاریخ تبدیل جنوب کره به مستعمره و سپس نو مستعمره آمریکا (1945) تا امروز ،لحظه ای را بدور از تنش ها و بحران های سیاسی اجتماعی اقتصادی کمر شکن نگذرانده است و کمترین نگاهی به این واقعیت حیرت انگیز ندارند که چرا از میان 11 به اصطلاح رئیس جمهوری کره جنوبی، فقط یک نفر سر سالم به بالین گذاشته است!. به فهرست روسای جمهوری کره جنوبی و سرگذشت مختصرشان توجه بفرمائید :
1 - سینگمان ری (1948-1960)، براثر شورش ها و قیام های وسیع مردم کره علیه مفاسد و جنایاتش، سقوط کرد. 
2 - یون بو سان (1960-1961)،
باکودتای ژنرال پارک چونگ هی ساقط شد.
3 - ژنرال پارک چونگ هی (1961-1979)، افسر سابق ارتش کره ای ژاپن که سالها در کره علیه استقلال طلبان  و در چین علیه مردم آن کشور جنگیده بود. او در سال 1979 بدست رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کره جنوبی کشته شد.
4 - چون کیو هه (1979-1980)، بعد از افشای مشارکتش در کشتار مردم کوانگچو، مجبور به استعفا شد.
5 - چون دو هوان ( 1980-1988)، بر اثر اعتراضات گسترده خیابانی مردم به فسادمالی و رشوه خواری و استبداد و جنایاتش  برکنار و محکوم به زندان شد. 
6 - رو تای وو (1988-1992)،ازبابت فساد مالی و دریافت رشوه و شرکت در کشتار  مردم، برکنار و زندانی شد،.
7 - کیم یونگ سام (1993-1998)، به علت فساد مالی و دریافت رشوه، محکوم و زندانی شد. 
8 - کیم دای جونگ (1998-2003)، تنها رئیس جمهور کره جنوبی که مجازاتی به خود ندید و حتی از بابت فعالیت هایش برای وحدت دوکره جایزه نوبل را دریافت کرد. 
9 - رو مو هیون (2003-2008)، بابت فساد مالی و رشوه خواری بازداشت شد و در یکی از ایام که بازجوئی از او هنوز ادامه داشت در یک حادثه مشکوک کوهنوردی به قتل رسید. 
10 - لی میونگ باک (2008-2013)، همه اعضای خانواده اش از بابت رشوه خواری زندانی شدند و خود او نیز از بابت شکستن قوانین معاملات املاک، زندانی شد،. 
11 - پارک گون هی (2013-2017)، دختر پارک چونگ هی  که به سبب فساد مالی، برکنار و زندانی شد. 
دوستان عزیز لطفا نفرمایند که دموکراسی در کره جنوبی در حد و اندازه ایست که می تواند روسای جمهوری فاسد را مجازات کند! این قدرت بیشتر در مقوله موازنه قوای درون طبقه حاکمه کره جنوبی و رقابت هایشان می گنجد و نه در اقتدار دموکراتیک جمهوری کره که اگر این بود، امکان اینکه  همه روسای جمهور یک کشور در طول 70 سال گذشته، اینگونه فاسد و جنایتکار باشند، منتفی می شد. بنیاد جمهوری کره جنوبی بر خیانت و جنایت و دروغ و استبداد و مزدوری برای امپریالیسم قرار دارد و تحولات در ریاست جمهوری کره جنوبی، ناشی از چنین ماهیت و طبیعت کثیفی است. 
دوستان عزیز! با اغلب نوشته ها علیه کره شمالی آشنایند اما نشانه ای از آشنایی شان  با گزارش ها و پژوهش‌های واقعی و تایید شده که درباره کره جنوبی صورت گرفته و به زبان فارسی نیز ترجمه شده اند، بدست نمی دهند. درهر حال من برای جبران این تغافل، اسامی برخی از این کتاب‌ها را خدمت دوستان تقدیم می دارم :
1-دیوید آزکان. جنگ کره ( ققنوس). 
2- ویلیام بلوم. کشتن امید (روزنامه اطلاعات‌). 
3-هاک وون سونو. کره جنوبی به کجا می رود (یادآوران). 
4 - آندره فونتن. تاریخ جنگ سرد(نشرنو). 
5 - استفان امبروز. روند سلطه گری؛ تاریخ سیاست خارجی امریکا( چاپخش). 
6- هاوارد زین. تاریخ آمریکا ( آمه یا اختران). 
فهرست کتابهائی که فصولی از آن به جنگ کره اختصاص دارد، چندین و چند برابر این فهرست ناچیز است. تقاضایی از شما دوستان شریف دارم : به نیروهایی که کودتای سوم اسفند 1299 و 28 مرداد 1332 را ساختند و استبداد و ارتجاع بی حد و حصر را بر ایران  تحمیل کردند و همچنان در آرزوی بازگشت چنان روزگاری درایران هستند، اعتماد نکنیم. چه علیه ایران و چه علیه کشورها و دولت های دیگر. هرخوابی را که امپریالیسم علیه ملت ها و دولت ها و کشور های دیگر دیده باشد، همان خواب را برای ما هم می بیند. یادمان بیاید کتاب بی ارزش و ضدایرانی " بدون دخترم هرگز" نوشته بتی محمودی و فیلم سینمایی آن را. و یا رمان  "سنگسار ثریا" نوشته فریدون صاحب جمع و فیلم سینمایی آن را. 
البته در همه این گونه داستان‌ها و فیلم ها، عناصر منفردی از واقعیت وجود دارد اما درست همانگونه که شبه علم از ترکیب میزان اندکی از حقیقت با انبوهی از جعلیات ساخته می شود، شبه تاریخ نیز به همین‌گونه ساخته و پرداخته می شود. اگر از شبه علم گریزانیم، ناگزیر باید از شبه تاریخ نیز گریزان باشیم. یک بام و دو هوا که نمی شود، با تقدیم احترام.).
.

سه شنبه 19 اسفند 1399برچسب:,

|

تقلید

«منشأ پیدایش تقلید و روحانیتِ شیعهٔ صفوی و ولایت مطلقه فقیه»

همانگونه که هیچکدام از قزلباشانِ صفوی،ایرانی نبودند و سابقهٔ اسکان در ایران نداشتند،فقیهانِ تشیّعِ صفوی هم هیچکدام ایرانی نبودند و سابقهٔ اسکان در ایران را نداشتند.

در پایانِ سلطنتِ شاه اسماعیل،شماری از مُلایانِ منطقهٔ جبل‌عامل لبنان وارد ایران شدند و ‏دستگاهِ دینیِ قزلباشان را در اختیارِ خودشان گرفتند تا تشیّعِ نوینِ صفوی را تئوریزه کنند.

مناطقِ کوهستانیِ جنوبِ لبنان و نیز شمالِ سوریه از دیرباز مرکزِ تجمّعِ«غُلّاتِ شیعه» موسوم به رافضی بود که همواره در اقلیت بودند و زیرِ سلطهٔ حکامِ سُنّی میزیستند.

شام از نظرِ تاریخی مرکزِ فعالیتِ پیروانِ مذهبِ تندروِیِ حَنبَلی بود.

شیعیانِ شام چون نمیتوانستند از آزادیِ کاملِ مذهبی برخوردار باشند به‌حالتِ واکنشیِ تند در برابرِ حَنبَلیانِ رانده شدند.

در نتیجه در دورانِ ممالیک،در مناطقِ کوهستانی و عمدتاً مسیحی‌نشینِ لبنان که پناهگاهِ گریختگانِ شیعه بود،یک"تشیّعِ شدیداً سُنّی‌ستیز" شکل گرفت که "انتسابش به تَشَیّعِ اثناعشری"بود ولی"ماهیّتش رافضی"بود و در دگرستیزی از حَنبَلیان نیز گویِ سبقت ربوده بود

با اشغالِ شام توسطِ ترکانِ عثمانی سیاستِ شیعه‌ستیزی دنبال شد و هر شیعه‌ ای در هرجا که بود"بالقوه هوادارِ شاه اسماعیل"بشمار آمد.بسیاری از رهبرانِ شیعیانِ شام مجبور به ترکِ وطن شدند و چون شنیده‌ بودند که در ایران یک دولتِ شیعه بر سرِ کار است به ایران روی آوردند تا همهٔ کینه‌هایِ تاریخی که از سُنّیان در دل داشتند را با خودِشان به ایران آورده،تئوریزه و تدوین کنند. ‏

در ایران پیش از صفویان، هیچ فقیهِ شیعهٔ اثناعشریِ ایرانی وجود نداشته است. کافیست که نگاهی به نامهایِ فقیهان و مُفَسرانِ شیعهٔ دوازده امامی از آغاز تا تشکیلِ سلطنتِ قزلباشان بیافکنیم تا بدانیم که در میانِ آنها حتی یک ایرانی وجود ندارد بلکه همه عرب و عمدتاً از قبایلِ کوفه یا از بومیانِ عراقند. ‏

محمدبن یعقوب کُلِینی از یَمَنی‌تبارانِ عراق،متولد و بزرگ‌ شدهٔ عراق و مقیمِ بغداد بود

شیخ صدوق از عربهایِ یَمَنی‌تبارِ قم بود

شیخ مفید از بومیانِ جنوبِ عراق بود

شیخ طوسی و شیخ طبرسی نیز عرب‌تبار بودند که خاندانِشان از عراق به ایران آمده بود.

‏در ایران ماقبلِ صفوی،از شیعهٔ اثناعشری خبری نیست، مگر در قم و کاشان. عرب‌تبارهایِ پارسی‌ زبان شدهٔ قم و کاشان،شیعهٔ دوازده امامی بودند و مذهبی نزدیک به مذهبِ قزلباشان داشتند.

با رویِ کار آمدنِ شاه طهماسب،قبایلِ مختلفِ قزلباش بر سرِ تقسیمِ خَیراتِ کشورِ ما در میانِ خودِشان به رقابت افتاده بودند.چون عرب‌هایِ عراقی، لبنانی و اِحسایی واردِ ایران شدند و رهبریِ دینی را به‌دست گرفتند

هرکدام از سرانِ قزلباش،یکی از آنها را در دامنِ حمایت گرفت.در نتیجه میانِ عربهای تازه ‌وارد رقابتِ گسترده‌ای آغاز شد.سرشناسترینِ آنها شیخ علی‌ابن عبدالعالی کَرَکی اهلِ کَرَک در جنوبِ لبنان،امیر نعمت اللّه اهلِ حِلّه و شیخ ابراهیم اهلِ قَطیف بودند.در نهایت،دستگاهِ دینی و قضایی و سازمانِ اوقافِ ایران بد‌ستِ شیخ کَرَکی و یارانِ لبنانی‌اش افتاد.کَرَکی که ادعایِ نیابتِ امامِ غایب را داشت قزلباشان را با اصطلاحِ "نایبِ امام"آشنا کرد و تعریفی که از "نایبِ امامِ غایب"داد چنان بود که بر خودِ او مصداق می‌یافت.

شیخ کَرَکی دستگاهِ دینی و قضایی و اوقافِ کشورِ ایران را در انحصارِ عربهایِ تازه‌ واردِ لبنانی قرار داد.

اینگونه،ایران بدستِ مردمی افتاد که هیچ سهمی در تمدنِ خاورمیانه نداشتند و همواره در حاشیه‌هایِ تمدن زیسته بودند یعنی ترکانِ آمده از بیابانهایِ آناتولی(ترکیه)و عَرَبانِ آمده از روستاهایِ جنوبِ لبنان. ‏

شیخ کَرَکی و لبنانیان به سرانِ قزلباش و شاه طهماسبِ نوجوان فهماندند که"سلطنتِ حقیقی از آنِ امامِ غایب است و پادشاه باید سلطنتش را از معصوم دریافت دارد تا مشروعیت داشته باشد."

در نتیجه برایِ نخستین‌بار در تاریخِ ایران،"مقامِ مرجعیتِ شرعی"به گونه‌ ای که اکنون میشناسیم توسطِ شیخ کَرَکی ابداع شد ‏و این عقیده تدوین گردید که بدونِ اذنِ مرجع که نمایندهٔ معصوم است هیچ سلطنتی مشروعیت ندارد.

کسانیکه میگویند«ولایتِ فقیه»یک صیغهٔ نوظهور است که در سدهٔ اخیر ابداع شده،از این جریانها آگاهی ندارند. ولایتِ فقیه را نخستین‌بار در تاریخِ ایران شیخ کَرَکی ابداع کرد و ‏خودش ولیِ فقیه در سلطنتِ شاه طهماسب شد و منبع مشروعیتِ سلطنتِ او شد.

اینگونه بود که مُلّاهایِ آمده از جنوب لبنان،شریکِ سلطنتِ قزلباشان شدند و‌ برایِ نخستین‌ بار در تاریخِ ایران،یک حاکمیتِ دوگانه ایجاد گردید که برایِ همیشه ماندگار شد.

تا پیش از دورانِ صفوی، مسلمانانِ ایران آموخته بودند که ‏عقاید و باورها را بشنوند و بسنجند و بهترینش را برگزینند.

اما از وقتیکه فقیهانِ لبنانی وارد ایران شدند و دستگاهِ دینیِ قزلباشان را قبضه کردند، یک عنصرِ نوینی واردِ دستگاهِ فکریِ ایرانیان شد بنامِ تقلید.

تقلید در فرهنگِ ایرانی وجود نداشت زیرا با فرهنگِ اصیلِ آزاداندیش و خردگرایِ ایرانیان درتعارض بود.

مرجعِ تقلید که از لبنان آمده بود به مردمِ ایران حکم کرد که دینِ‌تان و باورهایِتان را باید از من بشنوید و از من بیاموزید و از من بگیرید؛خودِتان حقِ فکر کردن و برگزیدنِ عقیده و باورِتان را ندارید،زیرا شما نمیدانید و من میدانم،زیرا نمایندهٔ خدا و نمایندهٔ امامِ معصوم و ارائه‌ دهندهٔ احکامِ دین خدا منم. ‏

اینگونه بود که مقدمهٔ تعطیلِ فکر،که نتیجهٔ ممنوع بودنِ تفکر برایِ انتخاب بود در ایران آغاز گردید.

امتناعِ تفکر،نتیجهٔ حتمیِ پیدایشِ تقلید بود.

آمده‌گان از لبنان به مردمِ ایران حکم میکردند که ما فقها می‌اندیشیم و میگوئیم و شما ایرانیها بشنوید و اطاعت کنید و بی‌پرس و جو بکار بندید.

شیخ کَرَکی صدها نفر را با عنوانِ فقیه از لبنان به ایران آورد،واردِ دستگاهِ دینی کرد و کلِ دستگاهِ دینیِ ایران بدستِ لبنانیها سپرده شد.از آن‌ پس تا پایانِ دورانِ صفوی،هرچه فقیهِ شیعه در ایرانِ صفوی میشناسیم فرزندان و نواده‌گان همین لبنانیان بودند.

‏بر هر فقیهِ نامدارِ دوازده امامی دورانِ صفوی و منسوب به شهرهایِ ایران با لقبهائی همچون استرآبادی،قزوینی، سیستانی،اردبیلی،تبریزی و... دست بگذاریم وقتی ریشه‌اش را میکاویم می‌بینیم که به یکی از این لبنانیها یا یک عراقی خواهد رسید..

منبع: قزلباشان در ایران

اینها واقعیتهایی است که هموطنان باید بدانند و تاریخ را دوباره و چند باره باید مطالعه کرد و فهمید...

............................................

 

جمعه 15 اسفند 1399برچسب:,

|

تهمت

تهمت در حکومت اسلامی
ریشه یابی احکام مهدورالعرض در فقه و روایات شیعه 
 
این تحقیق که قسمت اول آن به مناسبت ایام چهلمین سالگرد انقلاب منتشر می شود از سه زاویه به مسئله #تهمت نگریسته است: 
اول ریشه یابی احکام مهدورالعِرض در فقه و روایات شیعه، 
دوم بررسی تهمت در دروس حکومت اسلامی آقای خمینی بلکه در مطلق آراء ایشان، 
سوم پرداختن به فاجعه تهمت و بهتان نظام جمهوری اسلامی به منتقدان و مخالفان شاخص آن.
 
 بر خلاف تبلیغات شاهنشاهی و نیز اظهارات آقای خمینی اکثریت قریب به اتفاق روحانیت شیعه اهل سکوت و انفعال سیاسی بودند. 
لذا قاعده نه با روحانیون وابسته بود نه با روحانیون مبارز. هر دو گروه استثنا بودند. 
نظام شاهنشاهی می کوشید تا استثناهای روحانیون وابسته را به قاعده تبدیل کند یا حداقل اینگونه نمایش دهد. 
آقای خمینی هم می کوشید تا استثنای روحانیون مبارز را به قاعده تبدیل کرده و تعمیم و به کل روحانیت تسری دهد. 
 
آقای خمینی در حین تدریس خارج فقه در مبحث مکاسب به ولایت فقیه رسید. 
تناسب بحث ولایت فقیه با مکاسب در نیاز به ولیّ شرعی است، ولایت فقیه با محجوریت عوام در حوزه عمومی تلازم دارد. 
 
دروس حکومت اسلامی با اذن بلکه برنامه ریزی آقای خمینی توسط اعضای دفترش ضبط شده تا امکان تکثیر و توزیع داشته باشد. 
هزینه تکثیر و توزیع فایلهای صوتی دروس حکومت اسلامی از سوی آقای خمینی پرداخت می شده است. 
این تکثیر و توزیع با اشراف عالی ایشان توسط طلاب جوان عضو دفتر ایشان صورت می گرفته است. 
نوار صوتی دوازده درس حکومت اسلامی در هفته آخر بهمن ۱۳۴۸ به ایران رسیده است. 
 
فایل صوتی یازده جلسه از درسهای ولایت فقیه در خرداد تا مرداد ۱۳۸۹ از رادیو معارف صدای جمهوری اسلامی ایران پخش شده است، البته با سانسور! 
سانسورکنندگان فایل صوتی پخش شده از رادیو معارف فرمان کتک زدن آخوندهای درباری و برداشتن عمامه آنها را از سوی آقای خمینی مجاز به پخش ندانسته اند، اما در پخش جواز تهمت به همان افراد از صدای جمهوری اسلامی هیچ اشکالی ندیده اند! 
 
دفتر تنظیم و نشر آثار امام خمینی تا کنون متن کامل و بدون سانسور این درسها خصوصا درس هفتم را منتشر نکرده است. چرا؟! 
 
آقای خمینی از جواز بلکه وجوب تهمت به آخوندهای درباری گفته، تهمتی که از گناهان کبیره است. مستند حکم شرعی خلع لباس و کتک زدن آنها، فتوای مهدورالعِرض بودن ایشان (یعنی جواز غیبت و تهمت به آنها) است. 
 
 

پنج شنبه 14 اسفند 1399برچسب:,

|

قهر و آشتی

قهرکردن در رابطه ی زناشویی، قهر كردن يك نوع خشم و عصبانيت موذيانه است كه مي تواند به روابط آسيب جدی بزند.
قوانين قهر كردن:
1) حق نداریم به خانواده های هم توهین کنیم.
2) حق نداریم مسائل و مشکلات کهنه رو مطرح کنیم. تو هر دعوا فقط راجع به همون موضوع بحث میکنیم.
3) شام و ناهار نپختن و شام و ناهار نخوردن نداریم. همه اعضا مثل حالت عادی باید برای غذا حاضر باشن.
4) سلام و خداحافظی در هر صورت لازمه.
5) هیچکس حق نداره جای خوابشو عوض کنه.
6) هر کس برای آشتی پیش قدم بشه اون یکی باید براش کادو بخره.
7) حق نداریم اشتباه طرف مقابلو تعمیم بدیم . مثلا عبارت تو همیشه.... ممنوعه. چون اینکار دعوا رو به اوج میرسونه.
8) باید به هم فرصت بدیم که هرکی راجع به دیدگاهش نسبت به موضوع دعوا پنج دقیقه صحبت کنه و طرف دیگه هم پنج دقیقه زمان برای پاسخگویی داره و بعد اگه حرفی باقی موند باید به فردا موکول بشه تا سر و ته بحث مشخص باشه.
اگر افراد می توانستند ياد بگيرند كه آنچه برای من خوب است لزومی ندارد كه برای ديگران هم خوب باشد، آنگاه دنيای شاد و خوشايندتری می داشتيم..!
ويليام گلسر

سه شنبه 12 اسفند 1399برچسب:,

|

سقوط شوروی و درس های آن برای جهانیان

چهار شنبه 6 اسفند 1399برچسب:,

|

حتی مرگ هم نمی تواند تغییری در ما ایجاد کند

دست‌های ما در غل و زنجیرند ولی با پوششی از طلا آنها را مخفی نگه می‌داریم
تا برق و درخشندگی طلا مانع از این شود که زنجیرها را ببینیم.
تمام وجودمان مجروح و بیمار است، ولی ما تمام زخم‌هایمان را با نوارهای رنگی پوشانده‌ایم و سرگرم مشاهده رنگ‌ها شده‌ایم و به زخم‌هایی که زیر آن است کوچک‌ترین توجهی نداریم.
این غفلت و فریب به اندازه‌ای عظیم است که تمام زندگی ما را در برگرفته و مانع از این شده است که لحظه‌ٔ دگرگونی فرا برسد و دايماً آن را به تأخیر می‌اندازد.
مرگ فرا می‌رسد، ولی باز هم آن لحظهٔ دگرگونی پیش نمی‌آید. 
 حتی مرگ هم تغییری در ما ایجاد نمی‌کند، زیرا ما از پذیرفتنِ چنین تغییر و تحولی عاجزیم.
 آن تغییر و جهش، در واقع در هر لحظه می‌تواند روی دهد با آنچه که هست زندگی کن.
پس از آن است که دستخوش تحول خواهی شد.
 لزومی ندارد که برای تغییر دادن خود تلاش کنید؛ حقیقت، خود به خود شما را دگرگون می‌سازد.
 مسیح می‌گوید: «حقیقت، آزادی و رهایی را به ارمغان می‌آورد».
ولی ما با حقیقت آشنا نیستیم و با دروغ زندگی می‌کنیم و برای این که بتوانیم با دروغ‌هایمان زندگی کنیم، آنها را تزیین می‌کنیم.
زندگیِ دور از حقیقت، ما را اسیر می‌سازد؛ در حالی که حقیقت موجب رهایی و آزادی‌مان می‌شود. 
حتی تلخ‌ ترین حقایق به شیرین‌ ترین و دلپذیرترین دروغ‌ها ارجحیت دارد. 
*دروغ‌های خوشایند، واقعاً خطرناکند؛ شما را محدود می‌کنند.
حتی یک حقیقتِ آزار دهنده، آزادی‌ بخش است؛ زیرا تنها حقیقت موجب رهایی می‌شود.
بنابراین سعی کنید با حقیقتِ ناراحت‌ کننده زندگی کنید؛ ولی دروغ را به ذهن و زندگی‌تان راه ندهید، ولو این که برای شما خوشایند باشد.
اشو

چهار شنبه 6 اسفند 1399برچسب:,

|

ما با دروغ و شعبده مننتر نمی شویم

ما با دروغ و شعبده منتر نمی‌شویم 
لوطی‌! نگیر معرکه، عنتر نمی‌شویم 
پالان‌‌ ندوز شیخ، که ما خر‌ نمی‌شویم
 هردو جناح، فاسد و دزدند و بی شرف 
بینِ سگ‌ و شغال، مخیّر نمی‌شویم
 با حجله‌های سبز و سفید و بنفشِ رأی 
در‌ یک ‌زمان عروس دو شوهر نمی‌شویم
 با رأیِ‌ ما جوازِ خیانت گرفته اند         
 دیگر‌ شریکِ این بد و بدتر نمی‌شویم
یک عمر توی صحنۀ این بازی کثیف 
بازیچه بوده‌ایم و دیگر‌ نمی‌شویم
 چون سوگوارِ داغِ هزاران برادریم  
 با قاتلان، برادر و خواهر نمی‌شویم
 بی‌اعتماد و دل‌زده، تلخیم مثل زهر 
در‌کام شیخ، قند مکرر نمی‌شویم     
   .

چهار شنبه 6 اسفند 1399برچسب:,

|

ساعت 25

ساعت ۹:۱۷ دقیقه صبح روز پنجم مرداد ماه سال ۱۳۵۹ بود که در اتاق باز شد و پرستاری گفت: شاه مُرد.
شهبانو به همراه شاهزاده رضا و شاهدخت فرحناز در بیمارستان بودند، اما علیرضا و لیلا بخاطر سن شان در بیمارستان حضور نداشتند. پزشکان و پرستاران زیادی در اتاق بودند اما کسی را به اتاق راه نمی دادند، صدها خبرنگار و عکاس پشت دراطاق سی سی یو بیمارستان و در حیاط بیمارستان جمع  بودند این خبر به دنیا مخابره شد: پادشاه ایران مُرد.
 
ساعت حدود ۱۱ صبح بود پرزیدنت انور سادات با لباس نظامی به بیمارستان رفت و مستقیم به اتاق شاه رفت دستش را روی قلب شاه گذاشت و به زبان انگلیسی گفت: تو در ساعت  ۹:۱۷  دقیقه مردی و  ایران  در ساعت  ۲۵
آن روز کسی نفهمید پرزیدنت انور سادات چه گفت معنی ساعت ۲۵ چیست!؟ 
انور سادات به کاخ ریاست جمهوری مصر رفت و در یک مصاحبه مطبوعاتی با شرکت صدها خبرنگار خارجی و داخلی شرکت کرد انور سادات گفت
جهان عزا دار شد ... امروز مردی از میان ما رفت که خواهان صلح بود، بعد او خاورمیانه رنگ آرامش و آسایش بخود نخواهد دید او فقط پادشاه ایران نبود او پدر بزرگی برای منطقه خاورمیانه بود روزهای سختی را پشت سر گذاشت، او برای دفاع از کشورش در مقابل دنیا ایستاد او امروز صبح مُرد اما ایران در ساعت ۲۵ از حرکت ایستاد
این خبر به ایران رسید ساعت ۲ بعداز ظهر روزنامه کیهان و اطلاعات با خط درشت نوشتند: شاه مُرد ...
عده ای از مردم شاد شدند، در خیابان ها رقصیدند، خبری از گشت ارشاد نبود، بهم شیرینی و شکلات و آدامس خروس نشان می دادند
درست خاطرم هست در قسمت آگهی های ترحیم و تسلیت روزنامه کیهان کسی نوشته بود
 
پنج مرداد ۱۳۵۹ ، ساعت ۲۵ مردم ایران بود
 
هرگز کسی نفهمید این آگهی ترحیم از طرف چه کسی در کیهان چاپ شده بود
فرانسوی ها ضرب المثلی دارند که حرکت روز و شب ۲۴ ساعت است و ساعت ۲۵، ساعت مرگ است
 
به واقع ساعت مرگ ایران بود

چهار شنبه 6 اسفند 1399برچسب:,

|

آزادگی

یک انسان می تواند آزاد باشد بدون آن که انسانی بزرگ گردد، اما هیچ انسانی نمی‌تواند بزرگ گردد بی آن که آزاد باشد.

"جبران خلیل جبران"

شنبه 2 اسفند 1399برچسب:,

|

ما تربیت نشدیم!

تربیت ما بیش از این نبوده است که به بزرگ‌ترها احترام بگذاریم، کلمات زشت نگوییم، پای خود را جلو  پدر و مادر دراز نکنیم،

حرف‌شنو باشیم، صبح‌ها به همه سلام كنيم و دست و روی خود را بشوییم، لباس تمیز بپوشیم، صدای خود را در جمع بلند نکنیم و ... اما ساده‌ترین و ضروری‌ ترین مسائل زندگی را به ما یاد ندادند.

کجا به ما آموختند که چگونه نفس بكشیم، چگونه اضطراب را از خود دور کنیم، موفقیت چیست؟ ازدواج برای حل چه مشکلی است.؟

 از «نفس کشیدن» تا «سفر کردن» نیاز به آموزش دارد.

بخشی از سلامت روحی و جسمی ما در گرو تنفس صحیح است. آیا باید در جوانی یا میان‌سالی یا حتی پیری، گذرمان به یوگا بیفتد تا بفهمیم تنفس، انواعی دارد و شكل صحیح آن چگونه است و چقدر مهم است؟!

به ما حتی نگاه کردن را نیاموختند. هیچ چیز به اندازۀ «نگاه» نیاز به آموزش و تربیت ندارد!

کسی که بلد است چطور ببیند، در دنیایی دیگر زندگی می‌کند؛ دنیایی که بویی ازآن به مشام بینندگان ناشی نرسیده است. هزار کیلومتر، از شهری به شهری دیگر می‌رویم و وقتی به خانه برمی‌گردیم، چند خط نمی‌توانیم دربارۀ آنچه دیده‌ایم بنویسیم. چرا؟

 چون در واقع «ندیده‌ایم»!

همه چیز از جلو چشم ما گذشته است؛ مانند نسیمی كه بر آهن وزيده است!

باید بپذیرم كه آدمیت ما به اندازۀ مهارت ما در «نگاه» است.

جان راسکین، آموزگار بزرگ نگاه، در قرن نوزدهم می‌گفت: «اگر دست من بود، درس طراحی را در همۀ مدارس جهان اجباری می‌کردم تا بچه‌ها قبل از اینکه به نگاه‌های سرسری عادت کنند، درست نگاه کردن را به اشیا بیاموزند».

راسکین می‌گفت: «کسی که به کلاس‌های طراحی می‌رود تا مجبور شود به طبیعت و پیرامون خود، بهتر و دقیق‌تر نگاه کند، هنرمندتر است از کسی که به طبیعت می‌رود تا در طراحی پیشرفت کند»!

اگر در خانه یا مدرسه، یاد گرفته بودیم که چطور نگاه کنیم، چطور بشنویم و چطور بیندیشیم، انسانی دیگر بودیم. انسانی که نمی‌‌تواند از چشم و گوش و زبان خود درست استفاده کند، پا از غار بدویت بیرون نگذاشته است؛ اگرچه نقاشی‌های غارنشینان نشان می‌دهد که آنان با «نگاه» چندان بیگانه نبودند...!

در جامعه‌ای که از در و دیوار آن، سخن از حق و باطل می‌بارد، کسی به ما یاد نداد که چگونه از حق خود دفاع کنیم یا چگونه حق دیگران را مراعات کنیم. عجایب را در آسمان‌ها می‌جوییم، ولی یک‌بار به شاخۀ درختی که جلو خانۀ ما مظلومانه قد کشیده است، خیره نشدیم. نگاه کردن، شنیدن، گفتن، نفس کشیدن، راه رفتن، خوابیدن، سفر کردن، بازی، تفریح، مهروزی، عاشقی،زناشویی و اعتراض، بیشتر از املا و انشا نیاز به معلم و آموزش دارند.!

شنبه 2 اسفند 1399برچسب:,

|

امیر المومنین علی (ع)

آنچه کمتر از امیرالمومنین علی علیه السلام شنیده ایم....!

 * وقتی مردم، بعد از قتل عثمان، با اصرار شدید و بیسابقه از او خواستند که حاکم شود گفت :" مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید" اینطور نبود که حکومت را حق خداداد خود بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود بشمارد و از هر فرصتی استفاده کند...

 * اول کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت “به خانه روید و مطیع باشید”. گفت در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگاهم دارد”.

بارها در سخنانش انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست...

 * سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد، نه خانه را برسرش خراب کرد، نه در خانه حبس اش کرد و نه حتی علیه او سخن گفت.

 *طلحه و زبیر پیش او آمدند و از او پست و مقام خواستند، نپذیرفت. چند روز بعد مدینه را به قصد مکه و تدارک نمودن جنگ جمل ( بر علیه علی) ترک کردند. علی به آن ها گفت کجا می روید؟ دروغ گفتند. علی گفت می دانم برای جنگ با من می روید. .. با این وجود آن ها را زندانی نکرد. زندانی سیاسی برای علی معنا نداشت.

 * روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند. یارانش گفتند شروع کنیم. او گفت نه و سر به آسمان بلند کرد و گفت “اللهم اشهد” (خدایا شاهد باش). سپاه مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او را کشتند. یاران گفتند شروع کنیم. او باز مخالفت کرد و سر به آسمان بلند کرد و گفت “اللهم اشهد”. تیر سوم را که انداختند و سومین سرباز او را که کشتند، سر به آسمان بلند کرد و گفت “خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم” آنگاه شمشیر کشید. ماجراجو و جنگ طلب نبود.

 *بعد از جنگ جمل، بر پیکر طلحه گریست و خطاب به او گفت “کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و کشته ترا افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی دیدم”. حتی حرمت سابقه جهاد دشمنش را هم نگه داشت.

سپس به دیدن عایشه رفت و حرفهای درشت او را تحمل کرد و حالش را پرسید، سپس با ۴۰ زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو!) اسکورتش کرد و به وطنش برش گرداند. با زنان، حتی مجرمانی که اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی کرده بودند، اینطور بود.

-*کسانیکه با او جنگیدند را “محارب و منافق و فتنه گر” نخواند، گفت:“برادران مسلمان مایند که در حق ما ظلم کردند!”.

*در زمان خلافت تمامی خزانه داری های سرزمین پهناور اسلام را به دست ایرانیان سپرد، گفت ایرانیان قبل از اسلام هم مردمان پاک دستی بودند

* هنگامی که خلیفه شده بود و برای سرکشی به یکی از شهرها رفته بود، مردمانی را که به دنبال اسب او، با پای پیاده راه افتاده بودند و او را مشایعت می کردند، با فریاد آن ها را از این کار بر حذر داشت، گفت من هم انسانی مانند شما هستم، بروید به کار و زندگی خود برسید و فقط در برابر خدا تعظیم کنید

*وقتی خلیفه یکی از بزرگترین امپراطوری های جهان در آن عصر بود، با یک فرد مسیحی اختلاف پیدا کرد و کار به قاضی سپرده شد. نخواست به زور حرف خود را به کرسی بنشاند. ... در دادگاه از این که قاضی او را محترمانه صدا کرده و بیشتر به او نگاه می کرد، خشمگین شد و گفت که من و فرد مسیحی برای تو نباید فرقی داشته باشیم، از خدا بترس و عدالت را رعایت کن... از آنجایی که علی شاهدی برای ادعای خود نداشت، قاضی به نفع مسیحی حکم داد و علی این حکم را پذیرفت

 * فردی نابینا را دید که گدایی می کند. گفت چرا به او نمی رسید و کمکش نمی کنید؟ گفتند مسیحی است. گفت آن زمان که بینا بود و برایتان کار می کرد، از دینش نمی گفتید، حالا او مسیحی شده؟ ... مقرر کرد که از بیت المال مسلمین هر ماه به او پول بدهند تا مجبور به گدایی نباشد...

 علی را باید به عملکردش شناخت نه با وهن و خرافات

.علی به عدل اش علی بود.

شنبه 2 اسفند 1399برچسب:,

|

پوشش برای زنان

*این روزها دوباره مساله حجاب مطرح شده که موارد زیر حائز اهمیت است:

*به دلیل نوع آب و هوای سرزمین ایران همیشه پوشش زنان ایرانی بدن پوش بوده -برای محافظت از گرما یا سرما -لذا همواره عقلانیت ایرانی محدوده پوشش را  مشخص کرده و نیازی به دخالت کسی یا گروهی نیست.

*اگر مراد از حجاب پوشش نبوده و بخواهند محدوده عقل زنان را مشخص کنند در این معنا که دور از جان بانوان-چون زنان ناقص العقل بوده و نمی  فهمند لذا ما باید خط کش گذاشته واندازه پوشش آنها را مشخص کنیم-ما با این نگاه به مساله حجاب به شدت مخالفیم.

*ولی مساله حجاب در ایران سیاسی شده بدین معنا که عده ای سعی در برجسته کردن آن داشته تا غارت طبقه آقا زاده و بی لیاقتی مدیران آنها پنهان مانده یا در حاشیه بماند.به بیان دیگر برجسته کردن این موضوع پوششی از برای مخفی کردن تبعیض،بی عدالتی و ظلم مضاعفی است که در حق فرودستان می شود.

*در ایران مراد از حجاب پوشش بدن زنان نیست بلکه پوششی است تا غارت ثروتمندان و چپاول مدیران بی لیاقت دیده نشده یا در حاشیه بماند.

*براین اساس از یکایک ایرانیان بویژه اقشار حزب الهی درخواست می کنیم ناخواسته دراین دام  نیفتاده و پیاده نظام آقا آزاده ها نشوند.بگذاریم بانوان ایرانی خود نوع پوشش شان را انتخاب کنند.

شنبه 2 اسفند 1399برچسب:,

|

نقد کردن و نق زدن

 وظیفه روشنفکر،  “ نقد نهادهای قدرت ” است.
یک اصل مهم که در طول تاریخ در عرض جغرافیا به اثبات رسیده ، این است که قدرت بدون نقد فساد می آورد.
اخلاقی ترین آدم ها هم وقتی در بالای پلکان قدرت بنشینند، اگر به طور جدی با نظارت و نقد کنترل نشوند، دچار “خودشیفتگی” می شوند و پس از این به باتلاق “ ایدئوکراسی” فرو می غلتند ( یعنی “مذهب حافظ قدرت” ) و پس از آن هرچه بر دیگران مکروه و حرام است، بر “سلطان” مباح می گردد!
به همین دلیل در جامعه، روشنفکر نقد می کند و نقد می کند تا نهادهای قدرت “سالم” بمانند.
یکی از ویژگی هایی که روشنفکر را از “ روشنفکرنما ” یا همان “روشنفکر مآب” جدا می کند این است که روشنفکر مآب “نقد” نمی کند، بلکه “نق می زند”. 
نقد کردن کار آسانی نیست.
شما برای نقد کردنِ مدیریتِ یک سیستم، لازم است تاریخچه و گردش کار این سیستم را بدانید، آمار و ارقام مربوط به این سیستم را مرور کنید و با فرآیند تجزیه و تحلیل اطلاعات آشنا باشید.
پس نقد کردن تخصص و مهارت و صرف وقت و انرژی می خواهد. اما شما می توانید راجع به هر چیزی نق بزنید بدون این که کمترین وقتی صرف مطالعه و پژوهش آن کرده باشید!
“نق زدن” یک فرایند “هیجان مدار” است. یعنی ما با نق زدن آرام تر می شویم، خشم و غم مان را با دیگران در میان می گذریم و “درد دل” می کنیم، اما “نقد کردن” یک فرایند “مسأله مدار” است، ما هنگام نقد ، خودمان را سبک نمی کنیم، بلکه مساله را “حلّاجی” و زیر و رو می کنیم.
“نق زدن” مخاطب تعریف شده ای ندارد، کافی است گوش مفت بیابی، آن وقت می توانی شروع به نق زدن کنی، ولی نقد کردن، مخاطب تعریف شده ای دارد. مخاطبِ روشنفکر پیش از همه، خود نهادهای قدرت اند و سپس کارشناسان، گروه های ذی نفع، رسانه ها و سایر نقدکنندگان.
نقد کردن علاوه بر نیاز به دانش و مهارت و صرف وقت و انرژی، نیاز به شهامت و شجاعت دارد، شجاعت پرداخت هزینه ! شما می توانید در هر مهمانی که می نشینید و هر تاکسی که سوار می شوید نق بزنید، کسی کاری به کار شما ندارد!
ولی اگر نقد خود را برای نهادهای قدرت و رسانه ها ارسال کنید، باید آمادگی پرداخت هزینه را هم داشته باشید؛ بنابرین یکی دیگر از ویژگی های روشنفکران که آن ها را از روشنفکرمآبان جدا می کند ،“ شجاعت ” است.
البته اینجا لازم است راجع به گروهی از روشنفکران توضیح دهم که کار سخت تری در پیش می گیرند و آن آگاه سازی توده های مردم است.
کسی که قرار است توده های مردم را آگاه نماید، از یک سو باید دارای دانش و مهارت نقد باشد و از سویی باید بتواند با زبان غیر تخصصی سخن بگوید.
این کار شبیه “بند بازی” است. اگر کمی تخصصی تر سخن بگوید، مخاطبانش سخنش را نمی فهمند و اگر کمی عوامانه تر سخن بگوید، به سرعت دچار “پوپولیسم” - عوام زدگی –می شود!
بسیاری از روشنفکران که به این قلمرو پا گذاشتند یا از این طرف یا از آن طرف فرو افتادند. با این حال این قلمرو پر خطر را نباید خالی گذاشت؛ چرا که با خالی گذاشتن این قلمرو، جا را برای “پوپولیست های واقعی” باز می کنیم، کسانی که به جای نوشتن کلمه “مار” ،شکل “مار” را طراحی می کنند.
ویژگی مهم روشنفکران این است که تشکّل و شبکه سازی می کنند، روشنفکر اهل انزوا و در خود فرورفتن نیست.
او از جامعه قهر نمی کند و ناامید نیز نمی شود؛ چرا که از ابتدا هم توقع تغییرات دراماتیک نداشته است. روشنفکرمآب ها ناامید و سرخورده اند.
شاید برخی از آن ها روشنفکرهایی بوده اند که توقع زیادی از مردم و جامعه داشته اند، آن ها به دنبال “اتوپیا” - مدینه فاضل – بوده اند و ناکام مانده اند.
روشنفکر به حرکت دائمی و پله پله اجتماع امیدوار است؛ بنابراین تماسش را با جامعه حفظ می کند و تیم و تشکّل می سازد. منظور از تشکل، محفل نیست، بلکه نهادهای مدنی است، نهادهای مدنی شناسنامه دار که به طور دائمی رشد می کنند و با جامعه ی بیرون از خود ارتباط برقرار می کنند، اثر می گذارند و اثر می پذیرند.
 
منبع: کتاب روشنفکر کیست؟ روشنفکری چیست؟
نویسنده: "ادوارد سعید" متفکر و منتقد فلسطینی

شنبه 2 اسفند 1399برچسب:,

|

برای من تاسف نخورید

براي من تاسف نخوريد

چون لياقت زندگي کردن را دارم و راضي ام

ناراحت آدم هايي باشيد که به خودشان مي پيچند و

از همه چيز شاکي اند

آن ها که روش زندگي شان را مثل مبلمان خانه

دائم عوض مي کنند

همينطور دوستان و رفتارشان را

پريشاني شان دائمي است

و به همه کس سرايتش مي دهند

از آن ها دوري کنيد

يکي از کلمات کليدي آن ها عشق است

از آنان که ادعا دارند

هر آن چه مي کنند دستور خداست هم بپرهيزيد

چرا که نتوانسته اند آن طور که مي خواهند زندگي کنند

براي من تاسف نخوريد

چون تنهايم

چارلز بوکوفسکي

شنبه 2 اسفند 1399برچسب:,

|

طرح خورشید

شنبه 2 اسفند 1399برچسب:,

|

عشق

عشق ورزيدن همان دينداري است.

عشق ورزيدن به هستي همان عبادت است.

تو بايد كيفيت عشق خود را توسعه دهي.

بايد آنرا بيشتر و بيشتر منتشر نمايي؛

بي قيد و شرط، بدون انگيزه، بدون چشمداشت، بدون سلطه جويي، بدون منيت سازي.

وقتي عشق تو كاملا ناب شود، به خدا مي رسي.

شنبه 2 اسفند 1399برچسب:,

|

محبوبم

 به خاطر بسپار، هرگز نباید دچار شرم و  تردید شوی اگر نتوانی‌ احساس واقعی‌ ات را به همسرت تفسیر کنی‌. باور کن سالها زندگی‌ با یک نفر، ریشه یابی‌ احساس را سخت تر می‌کند.

به خاطر بسپار، بین عادت، غریزه، نیاز، تحمل و عشق تفاوتی‌ هست ژرف.

به خاطر بسپار، عشق قبل از ازدواج هیچ تضمینی برای عشق بعد از ازدواج نیست و برعکس کسانی‌ هستند که عشق را از بی‌ عشقی‌ آغاز کرده اند.

به خاطر بسپار، گاهی‌ به دلیلِ حفظِ سنت‌ها یا شرایط اجتماعی و اقتصادی مجبور به ادامه ی یک زندگی‌ بی‌ عشق هستی‌ ، ولی‌ میتوانی‌ با خودت صادق باشی‌. می‌‌توانی‌ انگشت بگذاری روی دلیل ماندنت، میتوانی‌ برای بودنت و برای خودِ خودت بودن، وجودت را بیشتر از پیش دوست داشته باشی‌ و بگذاری عشق ورزیدن از شناخت خودت شروع شود.

به خاطر بسپار، زبانِ عشق بسیار گسترده است و متفاوت ، گاهی‌  تپش قلب، گاهی‌ سرخی گونه ، گاهی‌ مهربانی و ملاطفت، گاهی‌ صبوری و گذشت. کافیست بدانی هر کسی‌ با چه زبانی از عشق سخن می‌‌گوید.

 ... و باور کن خوشبختی‌ را خواهی‌ یافت اگر بدانی کجای زندگی‌ایستاده ای

شنبه 2 اسفند 1399برچسب:,

|

قطعنامه

نظر به اینکه ما ضعیفیم برای بندگی ما قانون ساختید
نظر به اینکه دیگر نمی‌خواهیم بنده باشیم قانون شما در آینده باطل است
تهدید می‌کنید ما را، تصمیم ما بر این است کز زندگانی بد بیشتر از مرگ بترسیم
نظر به اینکه گرسنه خواهیم ماند اگر زین بیش تحمل کنیم تا که باز غارت کنید ما را
مصممیم که زین پس از نان شب که فاقد آنیم
کسی نیست ما را جدا نماید جز شیشه‌های ویترین
نظر به این که با تفنگ و توپ تهدید می‌کنید ما را،
تصمیم ما بر این است کز زندگانی بد بیشتر از مرگ بترسیم
نظر به اینکه خانه‌های بسیار در هر کجا به پاست ولی ما بامی بر سر نداریم
تصمیم ما بر این است که در این خانه‌ها بخوابیم
زیرا که دیگر زاغه‌هامان خوش نمی‌ آید
نظر به اینکه با تفنگ و توپ تهدید می‌کنید ما را تصمیم ما بر این است کز زندگانی بد بیشتر از مرگ بترسیم
نظر به این که ذغال‌ها به خروار در انبارهایتان پر است ما بی ذغال از سردی زمستان می‌لرزیم
تصمیم ما بر این است که آن ذغال ها را در اختیار گیریم
نظر به این که با توپ و تفنگ تهدید می‌کنید ما را تصمیم ما بر این است کز زندگانی بد بیشتر از مرگ بترسیم
نظر به این که موفق نمی‌شوید ما را دستمزدی کافی دهید خود کارگاهها را در اختیار خواهیم گرفت
نظر به اینکه بدون شما ما را نان کافی خواهد بود
نظر به اینکه با توپ و تفنگ تهدید می‌کنید ما را تصمیم ما بر این است
کز زندگانی بد بیشتر از مرگ بترسیم
نظر به این که به گفته‌های دولت ایمان نداریم
زین پس مصممیم رهبری را خود در دست گیریم و دنیای بهتری سازیم 
نظر به این که تنها زبان توپ را آشنا هستید و به زبان دیگری تکلم نمی‌کنید
ناچار خواهیم بود لوله‌های توپ را به طرف شما برگردانیم.
برتولت برشت

شنبه 2 اسفند 1399برچسب:,

|

آرزو

بیا آرزو کنیم!
آرزو کنیم که تمام آن‌هایی که قد‌هایشان، تا نصف سطل آشغال های بزرگ توی خیابان هم نیست، تا کمر توی سطل آشغال های شهر، آویزان نباشند.
آرزو کنیم بچه ای که تعریف مزه ی خوب پنیر پیتزا را فقط از همکلاسی‌هایش شنیده و تا به حال هم خودش تجربه نکرده، دیگر برایش مزه ی هیچ غذایی، معما نباشد و این همه فقر زورش به ایمان ما غالب نباشد.
بیا آرزو کنیم که هیچ آغوشی سرد نباشد، دور نباشد، بسته نباشد و گوش ها و زبان های آدم‌ها، دیگر این همه با عشق، غریبه نباشند.
آرزو کنیم که هیچ کس از ملیت و جنسیت و اقلیت خودش، شرمنده نباشد و هیچ کس حتی یک بار هم در انتهای کوچه پس کوچه های ذهنش، با خودش فکر نکرده باشد و با خودش نگفته باشد که ای کاش اصلا اهل این‌جا نبودم!
بیا آرزو کنیم هیچ لب و دهان و زبانی با هم هماهنگ نشوند و نچرخند تا که بگویند: “من دارم درد می‌کشم” و اگر لب و دهان و زبان هم چرخیدند و این چنین گفتند، تمام دوست ها و آشنا ها و رفیق ها و آدم ها، با هم هماهنگ شوند و دور  آن آدم بچرخند تا دیگر درد نکشد.
بیا آرزو کنیم!
برای ما آرزو تنها چیزی است که هنوز هم مجانی‌ست،
هنوز هم مجاز است، هنوز هم اختیارش دست خودمان است.
.

شنبه 2 اسفند 1399برچسب:,

|

راه سوم

سید حسن خمینی: امروز، دوران دوگانۀ یا در گذشته زندگی کنیم و یا از آن عبور کنیم تمام شده و راه سومی باز شده است.

اندیشه متحجر موتور محرکه انقلاب را از بین می برد وآن را به بی‌راهه می کشاند

♦️حضور در حرم امام و تجدید میثاق نمی تواند فقط ظاهری باشد و ای کاش این حضور همراه با بازخوانی بخشی از اندیشه های امام باشد.

♦️اگر در تعریف هنر سخن بگوییم، هنر جمع کردن کثرات در یک وحدت است؛ لذا انقلاب یک هنر است و خالق این هنر امام بزرگوار ما بود.

♦️در آن حجمِ همه با هم بودن ها، همه در هم گم می شوند ولی وقتی قرار باشد منیّت از راه برسد، قضیه عکس می شود. هنر امام ایجاد سمفونی در یک جامعه به هم ریخته است.

♦️مشکل این است که از امام، فقط «می گوییم»؛ در حالی که باید «عمل کنیم» و چون او شویم؛ گرفتار هزارتوی الفاظ و گفتار هستیم.

♦️انقلاب، انقلاب روشن اندیشان دینی بود. انقلاب متحجرین نبود. هرگونه مصادره انقلاب توسط اندیشه متحجری به بی راهه بردن و از بین بردن انقلاب است و موتور محرکه انقلاب را از بین می برد. رهبران انقلاب صاحبان اندیشه مصالحه با دنیای جدید، از منظر دینی بودند. افکار بسته ای که توان سازگاری با دنیای معاصر را ندارد، هیچ دخالتی در پیدایش انقلاب نداشته اند و دزدانه بر سر خوان انقلاب نشسته است.

♦️انقلاب اندیشه ای است که پدید آورنده آن فرهنگی را بر دوش خود حمل می کند که این فرهنگ بین ارزش های دینی و ارزش های دنیای معاصر آشتی می دهد، اما به ناگاه می بینیم این مسأله به فراموشی سپرده می شود.

♦️کجا جریان متحجر ما که در دوران صفویه و قاجار در کنار اشراف سالاری آن دوره زندگی کرده در این مسیر گام برداشته است؟! حرکت استبدادستیزی و فرهنگ مبارزه با استبداد یک حرکت صد درصد ضد تحجر است.

♦️غیر از متحجران دینی، متحجران ملی هم داریم. تحجر به معنای ناتوانی در همراهی با دنیای معاصر و فضای جدید است. مگر وقتی امام فتوای حضور زنان در راهپیمایی ها را دادند به ایشان هجمه نشد که زن ها را از خانه بیرون آورده اند؟!

♦️ارزش های سنتی به جای خودش ممکن است خیلی خوب باشد و ربطی به ارزش دینی ندارد. اصل حجاب مسلم است اما شکل او در ظواهر مختلف سنت ها تغییر می کند. اگر سنت ها عوض شود، آن ارزش دینی می تواند در قالب های دیگری شکل گیرد.

♦️ما باید بپذیریم که آینده دینی ما از راه تلفیق آشتی جویانه ای است که می توانیم بین فرهنگ دینی خودمان با دنیای معاصر بدهیم؛ و الّا همیشه یک گام عقب هستیم. وقتی ماهواره می آید، اول ممنوع می کنیم و بعد نمی توانیم و رهایش می کنیم!

♦️موبایل و شبکه های اجتماعی می آید، اول به این سمت می رویم که ببندیم و زورمان نمی رسد و رهایش می کنیم! پیام های تصویری را تحریم می کنیم و بعد نمی شود و رهایش می کنیم!

♦️این به معنای یک گام عقب ماندن است در حالی که فقه امام می گوید یک گام جلو باشید و دنیایتان را بشناسید.

♦️امروز، دوران دوگانه ی یا «در گذشته زندگی کنیم» و یا «از آن عبور کنیم» تمام شده و «راه سوم» باز شده است

جمعه 1 اسفند 1399برچسب:,

|