صاحبدلان

فرهنگی . اجتماعی . ادبی

م . توحیدی
م . توحیدی

به وبلاگ من خوش آمدید http://mata.lxb.ir
mata.1952@yahoo.com


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان صاحبدلان و آدرس mata.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پیوند ها

صاحبدلان

زندگی سلام

گلشن چت

مطالب اخير

داریوش شاه

اصول کلی مکتب فکر دکتر شریعتی

عاشق زندگی

روز و روزگارتان خوش باد

دوست یا برادر

دشمننی روسیه با ایران

ما نابیناییم!

برگی از تقویم تاریخ

فقه آسان

قدیما

افراد منفی

سخن گفتن با خدا

آداب شریعت

نام خانوادگی

نگفتمت مرو آنجا

همه ما شریک جرم هستیم

بهترین ها

اگر برای ....

سلام صبح بخیر

ایام گل و یاسمن و عید صیام

سلام عید فطر

شب آمرزش و غفران

خوش بینی و فعالیت های اجتماعی

روزتون بخیر

قبله ی آمال

عجب و تکبر

گناه و گناهکار

یک نامه دوستانه برای بانوی من

انسانهای نیکوکار

هر چیز و هر کار در زمان خودش باید انجام شود

آتش به اختیار

دوست خوب من سلام

آنانکه نمی اندیشند.

مذهب چیست؟

ماه کنعانی من

فاصله تولد تا مرگ

حجاب

عزت نفس داشته باش

شیخ و شیطان

متفاوت باش

نويسندگان

م . توحیدی

پیوند های روزانه

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com

امكانات جانبي

RSS 2.0


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





Alternative content


ابن ملجم کیست؟

ابن ملجم فقط نام فردی زیسته در پهنه تاریخ نیست. فقط نام قاتل امیرالمومنین(ع) نیست...

هرکسی می تواند ابن ملجم زندگی اش باشد!

ابن ملجم، کسی است که اسیر توهمات و تعصبات است.

این ملجم، گمراهی است که خود را بر حق می پندارد.

 ابن ملجم، با نام خدا آدم می کشد.

ابن ملجم، به مسجد می رود، اما ستمکار و گمراه است.

ابن ملجم می تواند من باشم، تو باشی...

ابن ملجم، نام نیست، نوعی مرام است.

 ابن ملجم صرفا قاتل علی نیست.

ابن ملجم کسی است که قاتل خرد و آگاهی است.

ابن ملجم کسی است که با شمشیر ریا، بر فرق "حقیقت" می کوبد.

 "حقیقت"، انسانیت و آزادگی است.

"حقیقت" وارستگی است.

"حقیقت" جمع همه خوبی هاست.

"حقیقت" کنار گذاشتن نفس پرستی و قدرت طلبی است.

 هر زمان که با "حقیقت" جنگیدیم، برازنده نام ابن ملجم هستیم،

هر چند شناسنامه مان، این نام را تائید نکند.

یک شنبه 29 آبان 1401برچسب:,

|

هیچ ندارم، که نترسیده ام

هیچ ندارد الف عاشقان

هیچ ندارم، که نترسیده‌ام

چون ز الف شد همه حرفی پدید

من همه دیدم، چو الف دیده‌ام

جناب اوحدی

یک شنبه 29 آبان 1401برچسب:,

|

این حدیث از دگری پرس که من حیرانم

آن نه روی است که من وصف جمالش دانم

این حدیث از دگری پرس که من حیرانم

همه بینند نه این صنع که من می‌بینم

همه خوانند نه این نقش که من می‌خوانم

آن عجب نیست که سرگشته بود طالب دوست

عجب این است که من واصل و سرگردانم

سرو در باغ نشانند و تو را بر سر و چشم

گر اجازت دهی ای سرو روان بنشانم

عشق من بر گل رخسار تو امروزی نیست

دیر سال است که من بلبل این بستانم

به سرت کز سر پیمان محبت نروم

گر بفرمایی رفتن به سر پیکانم

باش تا جان برود در طلب جانانم

که به کاری به از این باز نیاید جانم

هر نصیحت که کنی بشنوم ای یار عزیز

صبرم از دوست مفرمای که من نتوانم

عجب از طبع هوسناک منت می‌آید

من خود از مردم بی‌طبع عجب می‌مانم

گفته بودی که بود در همه عالم سعدی

من به خود هیچ نیم هر چه تو گویی آنم

گر به تشریف قبولم بنوازی مَلِکم

ور به تازانهٔ قهرم بزنی شیطانم

سعدی

 

 

یک شنبه 29 آبان 1401برچسب:,

|

من نگفتم که تو حاکم نشوی

گویند که در عهد دقیانوس:

پدری همیشه و در همه حال، رفتار ناهنجار فرزندش را به باد انتقادگرفته و می گفت: پسرجان تو آخر آدم نخواهی شد، و با این ریش به تجریش نخواهی رسیدو در صورت ادامه کارهای ناروا و غیر انسانی خود نه تنها مفید بحال مردم نخواهی گشت بلکه در انحراف و بقهقرا بردن اجتماع سهیم خواهی بود؛ فرزندم!

من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم

تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال

پسر جان! من از بیابان کودکی و از صحرای جوانی گذشته ام و مراحلی که هنوز تو طی نکرده ای پشت سر گذاشته ام، اگر می بینی با وجود فقر مادی مورد احترام مردم هستم علتش این است که هرگز از گلیم راستی و تقوی پای بیرون ننهادم و دست به زشتی ها و پلیدی ها نیالوده ام.

دلبندم! اگر می خواهی سعادتمند و کامیاب شوی و به آرمان و آرزوهای مشروع خویش برسی، پند پدر بپذیر وگرنه:

گوشی که از نصیحت پیران نه پند پذیرد

روزی بود که می دهدش چرخ مالشی

پسر بی تجربه و نادان بجای اینکه پندپدر بپذیرد و دست از کجرویها بشوید... اندک اندک اندیشه سرکشی و طغیان را در فکر و ذکرش به اوج عمل رسانید و فرار را بر قرار ترجیح داده و به دیار نا آشنایی شتافت.

فرزند فراری حاکم می شود!

در بحبوحه ی غرور، در آن سرزمین غریب سخت به کار و کوششپرداخت و پس از سالیان دراز، از سرمایه داران بنام گشت.

در آن زمان مرسوم بود که حکومت را با پول می خریدند، ، او آن جوان غریب و گریخته از دیار که دیگر می توانست با خریدن مقام و منصب، همه را اسیر فرمان و دستور خود سازد! بهتر آن دید که بموطن اصلی خویش کوچ نموده و به پدر ثابت کند که گفتارش عاری از حقیقت بوده و اکنون بر خلاف پیش بینی اش آدمی شده است!

پول بالاخره کار خود را می کند! و وی بعنوان حاکم عازم زادگاهش می شود!

فرماندار جدید پس از چند روزی گشت و گذار به کی از ماموران خود دستور م دهد که برود و پر مرد پینه دوزی را

که در فلان گوشه شهر مشغول تعمیر کفش است و آزارش به کسی نمی رسد را بیاورد.

مامور بیدرنگ برای اجرای فرمان حاکم نزد پیرمرد پینه دوز می رود و از او می خواهد هرچه زودتر از کار دست بکشد و با وی بخدمت فرماندار جدید شهر شرفیاب شود.

جهاندیده مرد، از این امر متعجب می شود و با لحنی مخصوص بخودش می گوید:

من که با حاکم کاری ندارم بگذارید به زندگی ام برسم.

از مامور اصرار و از پیرمرد امتناع، در این بین زن و فرزند پیر مرد هم سر رسند، هرچه درخواست و اصرار کرد مورد قبول واقع نشد، زن و فرزند پینه دوز فریاد و فغان برآورده و از مرم کمک خواستندند، مردم هم بسیار از مامور خواهش کردند. ولی نتیجه ایی نداشت. مامور فقط یک جمله می گفت: (المامور معذور)  

...... زمانی که پیرمرد را در مقابل حاکم آوردند، فرماندار (حاکم مغرور) با خنده تمسخر آمیزی به پیرمرد که پدرش بود گفت: آیا مرا می شناسی؟ پیرمرد در حالیکه قطرات اشک از دیدگانش جاری بود گفت: نه! فقط می دانم که حاکم شهر ما هستی.

 فرماندار پس از سخنی چند گفت: من همان کسی هستم که تو او را سرکوفت میزدی و می گفتی: آخر تو آدم نخواهی شد.

 بله من فرزند فراری تو می باشم. هنگامی پیرمرد کوفته بدن دریافت، حاکم جدید پسر خودش می باشد، رو بفرزند کرد و گفت: ای فرزند من هنوز هم بر صحت عقیده ام پا بر جا هستم و امروز بر صحت آن ایمان پیدا کردم.

 من نگفتم که تو حاکم نشوی

 گفتم آدم نشوی جان پسر

 ....... 

دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست

 جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است

 

شنبه 28 آبان 1401برچسب:,

|

در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی

خواندمیر داستانی از خواجه حافظ یدین شکل نقل میکند:

«روزی شاه شجاع به زبان اعتراض خواجه حافظ را مخاطب ساخته گفت:

ابیات هیچ یک از غزلیات شما از مطلع تا مقطع بر یک منوال واقع نشده بلکه از هر غزلی سه چهار بیت در تعریف شرابست و دو سه بیت در تصوف و یک دو بیت در صفت محبوب و تلون در یک غزل خلاف طریقه ی بلغاست.

خواجه گفت: آنچه بر زبان مبارک شاه می گذرد عین صدق و محض ثوابست اما مع ذالک شعر حافظ در اطراف آفاق اشتهار تمام یافته و نظم حریفان دیگر پای از دروازه شیراز بیرون نمی نهد.

بنا بر کنایت شاه شجاع در مقام ایذا حافظ شده به حسب اتفاق در آن ایام آن جناب غزل فوق را در سلک نظم کشیده که مقطعش چنین است:
گر مسلمانی چنین است که حافظ دارد
وای اگر از پس امروز بود فردایی

و شاه شجاع این بیت راشنید گفت: از مضمون این نظم چنان بر می آید که حافظ به قیام قیامت قائل نیست و بعضی از فقهاء حسود قصد نمودند که فتوا نویسند که شک در وقوع روز جزا کفر است…

حافظ مضطرب گشته نزد مولانا ابوبکر تایبادی که در آن اوان عازم حجاز بود و در شیراز شریف داشتند رفت و کیفیت قصد بد اندیشان را عرض نمود.

مولانا فرمود که مناسب آن است که بیت دیگر مقدم بر این مقطع درج کنی مشعر به این معنی که فلان چنین می گفت تا به مقتضاء آن مثل که نقل کفر، کفر نیست از این تهمت نجات یابی.

بنا براین خواجه حافظ این بیت را گفته و پیش از مقطع در آن غزل مندرج ساخت:

این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می گفت
بر در میکده ای با دف و نی ترسایی

گر مسلمانی چنین است که حافظ دارد
وای اگر از پس امروز بود فردایی

شنبه 28 آبان 1401برچسب:,

|

ارزش این دنیا

دلا این عالم فانی به یک ارزن نمی ارزد 

به دنیا آمدن بر زحمت رفتن نمی ارزد 

اگر صد سال در دنیا همه شهد و شکر نوشی 

به آن یک ساعت تلخی جان کندن نمی ارزد 

اگر بر فرش ایوان تکیه سازی شب و روز 

به خشت زیر سر اندر لحد خفتن نمی ارزد 

هزاران سال اگر بر تخت عود بنشینی 

به آن یک لحظه در تابوت خوابیدن نمی ارزد 

اگر ملک سلیمان را رسد بهرت به آسانی 

به مار و مور و عقرب هم قرین گشتن نمی ارزد

شنبه 28 آبان 1401برچسب:,

|

در باب افول دین

معمولاً افول دين در جامعه مدرن را به‌حساب علم سكولار و فلسفه های ضد دينی می گذارند و از اين رو علم و فلسفه را سرزنش می كنند.

صادقانه تر آن است كه خود دين را عامل شكست اش بدانيم و خودش را سرزنش كنيم.

دين رو به افول نهاد نه به اين خاطر كه كسی آن را ابطال كرد، بلكه بدين خاطر كه ديگر ربطی به زمانه نداشت و خشك و عبوس و سركوبگر و بی روح شده بود.

وقتی عقيده سراسر جای ايمان را بگيرد؛

 وقتی آداب و اطوار جای نيايش را بگيرد؛

وقتی عادات جای عشق را بگيرد؛

وقتی شُكوهِ گذشته پرده ای بر بحران های زمانه بيفكند؛

وقتی ايمان به جای آن كه چشمه ای جوشان باشد، به مرده ريگی تبديل شود؛

وقتی دين سراسر با زبان اقتدار سخن بگويد بی آن كه ندای شفقت باشد، پيام دين بی معنا می شود.

آبراهام جاشواهیشل

شنبه 28 آبان 1401برچسب:,

|

هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی.

کائنات به هیچ کس بدهکار نمی‌ماند؛

همیشه آن چیزی را که به او داده‌ای،

به تو باز می‌گرداند.

 

جمعه 27 آبان 1401برچسب:,

|

کارما چیست؟

 در دین‌های هندوئیسم و بودئیسم، بر اثر کردارهای فرد (کارما) نیرویی ایجاد می‌شود که چگونگی زندگی آن فرد را در این زندگی و زندگی‌های بعدی‌اش مشخص می‌کند. 

اصل کارما می‌گوید که نتیجه هر آن‌چه انجام می‌دهیم به خودمان بازمی‌گردد.

پیامد عملکرد فرد کارمیوه (Vipākap) نامیده می‌شود.

بر اساس این اصل، کردارها ذاتاً پیامدهای خوب یا بد را همراه خود دارند.

در ادیانی که به تولد ادواری Saṃsāra باور دارند، مانند هندوئیسم، بودیسم، و جینیسم، نتایج کارما به زندگی‌های بعدی نیز کشیده می‌شود و در دوره‌های بعدی زندگی نیز به ظهور می‌رسد.

بر این اساس، هر فرد، از طریق اعمالی که انجام می‌دهد باعث و بانی رنج و شادی‌ها در زندگی (های) خود است.

به باور این ادیان، زمانی که فرد به مرحله‌ای برسد که اعمالی را انجام دهد بدون این‌که کوچک‌ترین دلبستگی و وابستگی به این اعمال داشته باشد، این عملکردها (کارماهای) او نتیجه و کار میوه‌ای به دنبال نخواهند داشت.

بدین طریق کارماهای پیشین میوه‌های خود را به مرور به ظهور می‌رسانند، اما کار میوه‌های جدیدی به آن‌ها اضافه نمی‌شود.

عدم دلبستگی و ناوابستگی به زندگی، در تمامی جنبه‌های آن، به فرد کمک می‌کند تا چرخه تولدهای ادواری را شکسته و به «رهایی» برسد. هدف از این رهایی این است تا فرد دیگر رنجی نکشد.

بودا در متنی معروف به سبد گفتارهای تدریجی aṅguttaranikāya (قسمت I.87f) در مورد کارما می‌گوید:

من صاحب اعمال خویشم، میراث‌دار کردارهای خویش، زاده اعمال خود،

در پیوند با کردار خویش، و متکی بر اعمال خود می‌زیم،

و هر فعلی که انجام می‌دهم، نیک یا بد میراث آن به من می‌رسد

فرد راهب، بایستی همواره بر این اصل فکر کند.

جمعه 27 آبان 1401برچسب:,

|

تاریخ معاصر ایران

..... کمی قبل از فروپاشی شوروی وقتی گورباچف متوجه شد یکی از دلایل اصلی ناکارآمدی نظام شوروی رقابت پرهزينۀ تسلیحاتی با آمریکاست در جلسه‌ای عمومی اظهار داشت خبر بسیار بدی برای آمریکا دارم و آن خبر بد اعلام پایان دشمنی شوروی با آمریکا است

 این خبر اگرچه در ظاهر برای آمریکایی‌ها مسرت‌بخش و به معنای پیروزی آنها بود اما در باطن ایالات متحده را از وجود نعمت بزرگی به نام دشمن محروم میکرد.

نعمت دشمن ، نعمتی که آمریکایی‌ها با گوشزد كردن خطرات احتمالی آن به دیگران می‌توانند قدرت اقتصادی و سیاسی خود را با فروش اسلحه افزایش دهند.

فلسفه وجودی ارتش آمريكا كه سالانه ٧٠٠ ميليارد دلار برای مردمش هزينه دارد و هیچوقت در طول تاریخ برای دفاع از مرزهای کشورشان هم مورد استفاده قرار نگرفته وجود همین دشمنان مخوف در ورای مرزهاست.

 امروز که دیگر از دشمنان قديمی مثل كمونيست خبری نيست و داعش نفس‌های آخرش را می کشد و كره‌ شمالی هم در حال رفع و رجوع مخاصمات است پس فقط می‌ماند ايران  و اگر ايران هم با برجام از ليست دشمنان آمريكا خارج شود امورات این کشور که بزرگترین فروشندۀ اسلحه چگونه خواهد شد.

سه شنبه 24 آبان 1401برچسب:,

|

این حدیث از دگری پرس که من حیرانم

آن نه روی است که من وصف جمالش دانم

این حدیث از دگری پرس که من حیرانم

همه بینند نه این صنع که من می‌بینم

همه خوانند نه این نقش که من می‌خوانم

آن عجب نیست که سرگشته بود طالب دوست

عجب این است که من واصل و سرگردانم

سرو در باغ نشانند و تو را بر سر و چشم

گر اجازت دهی ای سرو روان بنشانم

عشق من بر گل رخسار تو امروزی نیست

دیر سال است که من بلبل این بستانم

به سرت کز سر پیمان محبت نروم

گر بفرمایی رفتن به سر پیکانم

باش تا جان برود در طلب جانانم

که به کاری به از این باز نیاید جانم

هر نصیحت که کنی بشنوم ای یار عزیز

صبرم از دوست مفرمای که من نتوانم

عجب از طبع هوسناک منت می‌آید

من خود از مردم بی‌طبع عجب می‌مانم

گفته بودی که بود در همه عالم سعدی

من به خود هیچ نیم هر چه تو گویی آنم

گر به تشریف قبولم بنوازی مَلِکم

ور به تازانهٔ قهرم بزنی شیطانم

سه شنبه 24 آبان 1401برچسب:,

|

از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک؟

اگر شراب خوری جُرعه‌ای فِشان بر خاک

از آن گناه که نَفعی رسد به غیر چه باک؟

برو به هر چه تو داری بخور، دریغ مخور

که بی‌دریغ زَنَد روزگار تیغِ هَلاک

به خاکِ پایِ تو ای سروِ نازپرورِ من

که روزِ واقعه پا وا مَگیرم از سرِ خاک

چه دوزخی، چه بهشتی، چه آدمی، چه پَری

به مذهبِ همه کفرِ طریقت است اِمساک

مهندسِ فَلَکی راهِ دِیرِ شش جهتی

چُنان بِبَست که رَه نیست زیرِ دیرِ مُغاک

فریبِ دخترِ رَز طُرفِه می‌زند رَهِ عقل

مباد تا به قیامت خراب طارَمِ تاک

به راهِ میکده حافظ خوش از جهان رفتی

دعایِ اهلِ دلت باد مونسِ دلِ پاک

شنبه 21 آبان 1401برچسب:,

|

آرزو کردن، دعا نیست.

"آرزو کردن، دعا کردن نیست"

- آرزو، منبعث از هواهای نفسانی است، دعا، منبعث از ایمان است.

- آرزو، آنچه هست را نپذیرفتن و در هوای آنچه نیست رفتن است، دعا، آنچه هست را شکوفا کردن و در حسرت آنچه نیست نرفتن است.

- آرزو، منکر "حال" است و همواره تو را حواله به آینده ی موهوم می دهد، دعا، زنده به "حال" است و نقداً تو را برخوردار می کند.

- آرزو، اسیر زمان و مکان است، دعا، ریشه در لا زمان و لا مکان دارد.

- در آرزو، خواستِ "من" اصل است، در دعا، خواستِ "او" اصل است.

- آرزو، توهّم چیزی است که فکر می کنم برایم خیر است، دعا، خود خیر و وصل به خیر است.

- آرزو لزوماً ارتباط با خدا ندارد، دعا، بدون ارتباط با خدا شکل نمی گیرد.

- آرزو، چشم را کور، ذهن را منگ، و وجود آدمی را چند تکه می کند، دعا، نگاه را نورانی، ذهن را نرم، و وجود را انسجام می بخشد.

- آرزو، از عدم رضایت شکل می گیرد، دعا، با تسلیم و رضایت محقق می شود.

- آرزو، با خردمندی کاری ندارد، دعا، عین حکمت و خردمندی است.

- آرزو، یک احساس است، دعا، یک اقدام است.

- آرزو، خواب آور است و ناهشیاری می آورد، دعا، بیداری است و برکت می آورد.

- آرزو، وصل به نفس است، دعا، وصل به خیر مطلق

و بالآخره در یک کلام؛ آرزو، خروج از بندگی است، و دعا، تجلّی بندگی.

 

ārezu خواهش، کام، مراد، چشمداشت، امید، توقع و انتظار، میل و اشتیاق 

شنبه 21 آبان 1401برچسب:,

|

معمای امیر عباس هویدا

امیر عباس هویدا مردی که بعد از اعدام هیچ اموالی برای مصادره نداشت.!

"نیمه شبی بود، خسته خانه آمد. لیلا، همسرش، گفته بود به دلیل خستگی از تشریفات در همه بخش های زندگی، خواهان جدایی است.

اشک در چشمانش حلقه بست و سکوت کرد...

دوچمدان کتاب و یک چمدان لباس هایش را بست و به دفتر نخست وزیری نقل مکان کرد. اتاقی از دفتر نخست وزیری را تا مدتی مسکن خود قرار داد.

- روزی محمدرضاشاه با او تماس گرفت و پرسید:

"چه شده که پس از لیلا دفتر نخست وزیری را خانه کرده ای؟؟"

- پاسخ داد:

"خانه مان را لیلا پیش از عروسی خریده بود. در واقع من در خانه او زندگی می کردم و اگر به خانه مادرم هم بروم از جدایی ما سخت آزرده خواهد شد."

- پس از آن بود که شاه فهمید نخست وزیر خانه ای از خود ندارد! دستور داد زود یکی از کاخ ها را خریداری، و از آن به بعد آنجا را "سرای نخست وزیری" کردند.

برگرفته از کتاب "معمای هویدا"

جمعه 20 آبان 1401برچسب:,

|

قدر دانی و شکرگزاری

قدر دانی و شکرگزاری را جدی بگیرید

شاید این جمله‌ای باشد که بار‌ها شنیده باشید، اما حقیقت محض است.

روزنامه‌ی شادی در یکی از آزمایشات خود، از ۲۱۹ زن و مرد خواست که در طول مدت سه هفته، سه نامه راجع به قدردانی بنویسند و از در آن، از نعمت‌هایی که دارند قدردان باشند.

نتایج نشان داد که این نامه ها، سبب بالا رفتن میزان رضایت شرکت کنندگان از زندگی، و کاهش نشانه‌های افسردگی در ایشان شد.

مغز شما نمی‌تواند همزمان بر روی نکات مثبت و منفی یک پدیده تمرکز کند. از این رو، شما می‌توانید تمرکز خودتان را از روی چیز‌هایی که ندارید و شما را ناراحت می‌کنند بردارید

 و بر روی نعمت‌هایی که دارید و شما را خوشحال می‌کنند معطوف کنید.

وقتی شما هم در عمل شکرگزاری و قدردانی شریک شوید، هورمون‌های دوپامین و سروتونین در مغزتان ترشح می‌شوند. این هورمون ها، میزان احساس شادی شما را بالا می‌برند و دقیقاً مثل یک داروی ضد افسردگی عمل می‌کنند.

در این لحظه چه کاری از دست شما بر می‌آید:

_ نوشتن سه مورد از نعمت‌هایی که به خاطرش شکرگزار هستید را به صورت روزانه تبدیل به یک عادت کنید.

_ به طور منظم، کارت‌های تبریکی را به افراد مورد علاقه‌ی زندگی تان، یا کسانی که اخیراً لطفی به شما کرده اند بفرستید.

_ به جای این که در مکالمه‌های روزمره تان از نداشته هایتان صحبت کنید، از نعمت هایتان بگویید و بابتش از خدا تشکر کنید

 با شکرگزاری انرژی مردم و تمام انرژیهای مثبت و وقایعی را که خوب هستند وموجب آوردن خوبیها به زندگی ات می شوند را تحت نفوذ خود در می آوری.

وقتی شکرگزاری می کنید انرژی از قلبتان جریان می یابد و باعث فعال سازی بعضی از پاسخ ها می شود چه از جانب مردم و چه از جانب کائنات پس از صمیم قلب تشکرکنید و شکرگزار باشید.

جمعه 20 آبان 1401برچسب:,

|

بایدها و نبایدهای کار بردی در فضای مجازی

باید و نباید کاربردی فضای مجازی

1- هر عکس، فیلم و خبری را برای عزیزان‌مان فوروارد نکنیم. به ویژه تصاویری که حاوی صحنه‌های تلخ و دلهره‌آور است. دلیلی ندارد چیزی که حال ما را بد می‌کند را برای کسی بفرستیم که برایمان اهمیت دارد و حال او را هم بد کنیم.

2- به منبع ارسال پیام دقت کنیم و از خودمان بپرسیم چرا و به چه هدفی این محتوا تولید شده است؟ حقیقت دارد یا یک شایعه و دروغ است؟ وقتی یک خبر دروغ را بازنشر می‌کنیم ما هم بخشی از چرخه دروغ می‌شویم. اگر به راستی از دروغ بدمان می‌آید، آن را بازتولید نکنیم.

3- وقتی می‌خواهیم خبری را برای کسی ارسال کنیم ده ثانیه فکر کنیم و از خودمان بپرسیم این خبر به طرف مقابل دانش اضافه می‌کند؟ لبخند می‌بخشد؟ آرامش می‌دهد؟ اگر یکی از این سه حالت بود، ارسال کنیم.

4- اگر با نقد و نگاه کسی مخالف هستیم ما رسالتی برای ادب کردن او نداریم، حرف‌مان را محترم بزنیم و فاصله بگیریم. حفظ فاصله همیشه باعث حفظ احترام متقابل می‌شود.

5- اسکرین‌شات نگیریم و چت‌های دو نفره را برای دیگران ارسال نکنیم. دنیای خصوصی دو نفره را جار نزنیم. یادمان باشد که ما بخشی از آن ماجرا بوده‌ایم. اگر کسی قصد آزار دارد از طریق قانونی پیگیری کنیم.

6- هر مطلب، عکس یا کامنتی که منتشر می‌کنیم، به کارت ویزیت ما تبدیل می‌شود، مشخص نیست بعد از دست به دست شدن چه کسانی آن را می‌‌بینند اما خیلی‌ها بر اساس همان، شخصیت ما را قضاوت می‌کنند.

7- "بی‌شعور"ها را به شهرت نرسانیم. با فالو کردن، لایک کردن و معرفی افرادی که در شبکه‌های مجازی ریشه ای ندارند و تشنه شهرت هستند و دست به رفتارهای ابلهانه هستند به آنها کمک نکنیم. ما در مقابل هر لایک مسئول هستیم.

8- هیچکس جز ما در فضای مجازی مسئول حریم شخصی‌مان نیست. وقتی عکسی منتشر می‌کنیم امکان بازپس گرفتن آن میسر نیست، مراقب باشیم چه چیزی را منتشر می‌کنیم و چقدر به دیگران اجازه می‌دهیم به حریم شخصی‌مان وارد شویم. گله‌های بعدی سودی ندارد.

9- «اعتماد کردم و فریب خوردم». این جمله، حرف مشترک تمام کسانی است که در فضای مجازی مورد سواستفاده مالی یا جسمی قرار گرفته‌اند. این حرف تلخ است اما واقعیت دارد: اینجا اصل بر «بی‌اعتمادی» است. اول شک کنیم بعد اعتماد، تا کمتر پشیمان شویم.

10-گوشی موبایل در دست ما هم گُل است، هم گلوله! شب قبل از خواب به این فکر کنیم که در طول روز با آن حال دیگران را بهتر کرده‌ایم یا روان و آبروی کسانی را به قتل رسانده‌ایم؟

پنج شنبه 19 آبان 1401برچسب:,

|

لعنت بر شیطان

به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان!» شیطان لبخند زد.

پرسیدم: «چرا می‌خندی؟»

پاسخ داد: «از حماقت تو خنده‌ام می‌گیرد.»

پرسیدم: «مگر چه کرده‌ام؟»

گفت: «مرا لعنت می‌کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده‌ام.»

با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می‌خورم؟!»

جواب داد: «نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده‌ای.

نفس تو هنوز وحشی است. او تو را زمین می‌زند.»

پرسیدم: «پس تو چه کاره‌ای؟!»

پاسخ داد: «هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز.»

پنج شنبه 19 آبان 1401برچسب:,

|

سه چیز برادر را از برادر جدا می کند

▪️سه ‌چیز برادر را از برادر جدا می کند: زن ، زر ، زمین

▪️سه ‌چیز یکبار به تو داده می شود: والدین ، حُسن ، جوانی

▪️سه چیز را همیشه بخور: سیب ، سیر ، سرکه

▪️سه چیز را هرگز نخور: مال یتیم ، مال حرام ، غصه

▪️با سه چیز همیشه دوستی کن: عِلم ، قلم ، کتاب

▪️سه چیز را از دست نده: برادر ، رفیق ، امید

پنج شنبه 19 آبان 1401برچسب:,

|

کلمات محبت آمیز

براى داشتن لب‌هاى جذاب، كلمات محبت آميز بگو


براى داشتن نگاه پرعاطفه، در هر کس خوبی‌هايش را جستجو كن


براى داشتن هيكل خوش فرم، غذايت را با گرسنگان تقسيم كن


براى داشتن متانت، با دانستن اينكه هرگز تنها نيستى راه برو،


چون كسانى كه تو را دوست دارند، ترا همراهی مى ‌كنند.

دکتر هلاکویی

چهار شنبه 18 آبان 1401برچسب:,

|

فرزندان موفق

برای داشتن فرزندان موفق به راهکارهای زیر عمل کنیم

همیشه فرزندتان را با عنوان‌های محترمانه و عاطفی چون آقا، خانم و... صدا بزنید. نرگس خانم، علی آقا، و...

حداقل روزی یک‌بار به فرزندت این جمله را بگو: عزیز دلم، من به وجودت افتخار می‌کنم.

به فرزندت بیشتر از یک مهمان احترام بگذار و برای شخصیتش ارزش قائل باش.

به فرزندت اعتماد کن تا هرچه را تو دوست نداری، هیچ‌گاه انجام ندهد.

قبل از همه چیز اختلافات خود را با همسرت در روش‌های تربیتی رفع کن.

بیشتر برای فرزندت و حرف زدن با او وقت بگذار و کمتر از کودک زیر هفت سالت دور باش.

جلوی فرزندت، رابطه‌ات با همسرت از همیشه بهتر باشد.

فرزندت را از صمیم قلب دوست بدار و این دوست داشتنت را همیشه ابراز کن.

از سه سالگی به بعد، کم کم مسئولیت‌های فرزندت را به خودش واگذار کن.

سعی کن رابطه‌ خود و خانواده‌ات را با خدا و دین مستحکم‌تر کنی.

فرزندان دین‌دار و با عقیده، کمتر مسیر زندگی را به سمت کارهای خلاف کج می‌کنند.

اشتباهات فرزندت را ببخش و به او فرصت بازگشت بده تا محرم اسرارش باشی

(حتی هر روز با کودکت بازی کن. گاهی در میان بازی، بلند بلند بخندید.

روزهای مشخصی را صرف پیاده‌روی با فرزندت کن.

برای فرزندت مصداق واقعی صداقت، امانت داری، کنترل خشم و وفای به عهد باش.

چهار شنبه 18 آبان 1401برچسب:,

|

ناصر اجتهادی

در سال ۱۳۵۹ شعری بین مردم دست به دست میشد بنام «بس که این ملت خر است»

در آن زمان معلوم نشد که شاعر کیست ولی الان می‌دانیم که کار شاعر طنزپرداز معروف و با استعداد زنده یاد ناصر اجتهادی

(از نویسندگان مجله فکاهی توفیق) بوده است!

جالب اینجاست که بعد از اینهمه سال هنوز هم  این شعر تازگی خود را حفظ کرده:

 

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است

iبس که این ملت خر است

حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است

iبس که این ملت خر است

مغزها له شد به زیر سُم ملایان قم

وای در عصر اتم

صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است!!

iبس که این ملت خر است

هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند

جان ما را سوختند

حرف حق این روزها گویی گناه منکر است!!

iبس که این ملت خر است

مملکت افسوس برگشته به صدها سال پیش

حرف عمامه است و ریش

گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است!!

iبس که این ملت خر است

خاک شهر قم گمان داری بشر می‌پرورد

تخم خر می‌پرورد!!

 زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است

iبس که این ملت خر است

ما که می‌دانیم حال شیخها در حجره‌ها

وای بر احوال ما

کز تف همدرسها ماتحتشان دائم تَر است

iبس که این ملت خر است

شیخ ریقوئی که دائم بود دنبال لواط

در پی فور و بساط

با فلانِ پاره‌اش، امروز یک شیر نر است

iبس که این ملت خر است

وانکه خیک گنده‌اش پر بود دائم از عرق

چونکه برگشته ورق

پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است

iبس که این ملت خر است

معده‌ی هر شیخ چون پر می‌شود از مال مفت

می‌شود گردن کلفت

چشمها انگار کور و گوشها گویی کر است

iبس که این ملت خر است

مملکت نابود شد با نقشه بیگانگان

های ای دیوانگان

ریده بر این مملکت این شیخ پشمالوی خوک

با گروهی کله پوک

هر یکی از دیگری ابله‌تر و جا کش‌تر است

I بس که این ملت خر است

می‌درَد دیوانه‌وار این مردم بیچاره را

های خرهای خدا

کشتن این خرس مردم‌خوار حج اکبر است

iبس که این ملت خر است

خویش را خوانده امام و مسلمین را امتش

چیست؟ دانی علتش؟

زانکه چون خر ملتی زین مفت‌خور فرمانبر است

iبس که این ملت خر است

ای خوش آن روزی که بینم جمله را بالای دار

بر درختان چنار

در چنان روزی وطن از هر بهشتی خوش‌تر است

iبس که این ملت خر است

چهار شنبه 18 آبان 1401برچسب:,

|

اگر شراب خوری جُرعه‌ای فِشان بر خاک

اگر شراب خوری جُرعه‌ای فِشان بر خاک

از آن گناه که نَفعی رسد به غیر چه باک؟

برو به هر چه تو داری بخور، دریغ مخور

که بی‌دریغ زَنَد روزگار تیغِ هَلاک

به خاکِ پایِ تو ای سروِ نازپرورِ من

که روزِ واقعه پا وا مَگیرم از سرِ خاک

چه دوزخی، چه بهشتی، چه آدمی، چه پَری

به مذهبِ همه کفرِ طریقت است اِمساک

مهندسِ فَلَکی راهِ دِیرِ شش جهتی

چُنان بِبَست که رَه نیست زیرِ دیرِ مُغاک

فریبِ دخترِ رَز طُرفِه می‌زند رَهِ عقل

مباد تا به قیامت خراب طارَمِ تاک

به راهِ میکده حافظ خوش از جهان رفتی

دعایِ اهلِ دلت باد مونسِ دلِ پاک

سه شنبه 17 آبان 1401برچسب:,

|

شکایت از بی طاقتی

طایفه‌ی رندان به انکارِ درویشی به در آمدند، و سخنان ناسزا گفتند و بزدند و برنجانیدند!

شکایت از بی‌طاقتی پیش پیر طریقت برد، که: چنین حالی رفت.

گفت: ای فرزند، خرقه‌ی درویشان جامه‌ی رضا ست؛

هر که در این کسوت تحمّل بی‌مرادی نکند، مدّعی ست و خرقه بر او حرام.

دریای فراوان، نشود تیره به سنگ

عارف که برنجد، تُنُک آب است هنوز

یک شنبه 15 آبان 1401برچسب:,

|

بقای حق

بزرگی پيش بايزيد رفت.

او را ديد سر در گريبان فكرت فرو برده، چون سر برآورد، گفت:

 ای شيخ! چه كردی؟

شیخ گفت: سر به فنای خود فرو بردم و به بقای حق برآوردم.

یک شنبه 15 آبان 1401برچسب:,

|

بدترین صفت انسانی

ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا -

هرگز امیدی به اصلاح آنها نیست که نیست،

چرا که نه تنها مشمول  این آیه از نظردرک و فهم هستند،

بلکه مهم تر از آن ذاتا هم صفتی از شیطان را هم به ارث برده اند

که این بدترین صفت انسانی است.

شنبه 14 آبان 1401برچسب:,

|

آدرس ما

http://mata.lxb.ir

شنبه 14 آبان 1401برچسب:,

|

نیایش و لبخند

اگر بتوانی بخندی، آموخته ای که چگونه نیایش کنی.

هنگامی که هر سلول بدن تو بخندد، هر بافت وجودت از شادی بلرزد، به آرامشی عظیم دست می یابی!

‎بگذار خنده ات خنده ای از ته دل باشد. چنین خنده ای پدیده ای نادر است!

‎کسی می تواند بخندد، که طنز آمیزی و تمامی بازی زندگی را می بیند.

‎کوتاه ترین راه برای گفتن دوستت دارم لبخند است!

‎شادی اگر تقسیم شود، دو برابر می شود!

همیشه با دیگران بخندیم و هرگز به دیگران نخندیم!

‎یادت باشه! انسان های خندان و شاد به خداوند شبیه ترند!

‎کمی موسیقی گوش کن، بخند (حتی به زور)،

آنگاه بنشین و نظاره کن آثار شگرف همین حرکات به اصطلاح اجباری را!

‎فراموش نکن! همین لحظه را، اگر گریه کنی یا بخندی! بالاخره می گذرد، امتحان کن!

‎جای تأسف است که ما برای شاد بودن بهانه ای می خواهیم،

ولی برای غمگین بودن نیاز به هیچ بهانه ای نداریم!

‎شاید این جبر زمانه است ولی بدان که بهشت یعنی، شادی، خنده، سرور و شعف!

با شادی خدا را و ضیافت زندگی را تجلیل می کنیم

‎سرور و شادی، خدای درون فرد است که از اعماق او برخاسته و متجلی می شود!

‎شادی، یکی از راه های تقرب به درگاه خداوند است

‎ضرر نمی کنی اگر از هم اکنون لبخند زدن را تجربه کنی

‎مطمئن باش همیشه یکی هست که عاشق لبخند تو باشه

‎شاد باشید و لبخندتان جاویدان..

.

چهار شنبه 11 آبان 1401برچسب:,

|

بوسه بر کنج لبانت بزنم یا نزنم؟

بوسه بر کنج لبانت بزنم یا نزنم؟

قفل بر درب دهانت بزنم یا نزنم؟

من مسلمانم و انگور لبانت ممنوع

لب به لبها، به گمانت بزنم یا نزنم؟

آتش عشق در این سینه تو انداخته ای

شعله بر روح و روانت بزنم یا نزنم؟

عاشقت هستم و در روز به دورم از تو

سر به رویای شبانت بزنم یا نزنم؟

گر که در تیررس چشم من آیی یک روز

تیر بر خال نشانت بزنم یا نزنم؟

تن تو زخمی درد است، لبانم مرهم

چسب بر زخمی جانت بزنم یا نزنم؟

شنبه 7 آبان 1401برچسب:,

|

معرفت شد سوزنی مفقود در انبار کاه

سهم باغ قلب من جز يك خزان زرد نيست

آنقَدَرها هم هواى اين زمستان سرد نيست

زخم دنيا كم ندارم بر تن سردم ولي

پيش زخم ناجوانمردان كه اينها درد نيست

ريشه ى مردانگى از بيخ و بُن خشكيده است

آنكه دل را از غم دوران جدا ميكرد نيست

معرفت شد سوزنى مفقود در انبار كاه

هر چه گشتم دل به حرف آمد: كجا؟ برگرد نيست

غير ديوارى كه شد تقويم اين ايام سخت

هيچ كس با اين دل صدپاره ام همدرد نيست

بر خودم لعنت، نفهميدم كه در اين روزگار

هر كه شد پشت لبش تيره كه نامش مرد نيست

شنبه 7 آبان 1401برچسب:,

|

تبعیض

تعصبات یا تبعیض ها بین زن و مرد را اسلام از یهودیت گرفته و بعضی برعکس می گویند یهودیت عاری از این تعصبات و تبعیضهاست.

به نظر شما کدام گزاره به واقعیت نزدیکتر است؟

 پاسخ: یهودیت را اگر به عنوان اولین دین الهی در نظر بگیریم که با یک سری قوانین مشخص میآید، در این دین را قبول می کند و در واقع به یک حساب می دانیم پایه گذار ادیان الهی بوده است.

مسیحیت یک نوع ریفورمیشن در دین یهودیت بوده. اسلام هم این ادیان را دنبال کرده چون چیز تازهای نیاورده.

در این میان خب همه چیز را هم شامل می شود. اینکه بگوییم فقط تعصبات و خرافات از اینجا بیرون آمده، کمی به کنار راندن موضوع اصلی است.

باید ببینیم که اصولا رویکرد ادیان راجع به انسان چیست. در اسلام یک چیزهایی خیلی محترمتر از انسان است.

در اسلام می توانند آدم را بکشند چون به مقدسات، یعنی نه فقط به یک آدم که به یک سیستم توهین کرده است.

در یهودیت زن فقط تنها فرقی که برایش قائل شده اند این است که خب از نظر فیزیکی فرق دارد.

زن می تواند مادر شود و بچه بیاورد و یک زن وظایفی در مقابل این بچه دارد و یهودیت سنتی فکر می کند که زن وظیفه اصلیش این است که بنشیند و این بچه را بزرگ کند و در مقابلش مرد مسئول است که زندگی را فراهم کند.

تعدد زوجات که در اسلام کاملا ً رسمی است و تعدادش را هم تعیین کرده اند که مرد می تواند چهار تا زن عقدی داشته باشد و هر قدر هم می خواهد صیغه و ازدواج موقت داشته باشد،

خب در یهودیت چنین چیزی نیست. در اسلام مرد میتواند برود زنش را طلاق بدهد بدون هیچ سؤال و جواب و چون و چرایی.

در صورتی که در یهودیت توافق الزم است و همانقدر که مرد می تواند در مقابل طلاق گرفتن زن مقاومت کند،

زن هم می تواند مقاومت کند در مقابل حق طلاق مرد. زن میتواند مالکیت داشته باشد و ذکر شده که مالکیت هم با زمین است و در اسلام هنوز در بعضی از جوامع اسلامی مثل پاکستان، زنان این حق را ندارند.

یهودیت و اسلام؛ کدام یک از تعصبات بیشتر فاصله گرفته اند؟ یهودیت و اسلام؛ کدام یک از تعصبات بیشتر فاصله گرفته اند؟. تفکیک/یهودیت و اسلام؛ کدام یک از تعصبات بیشتر فاصله گرفته اند؟

من اینجا راجع به یهودیت بحث میکنم نه یهودیان.

در مجموع دین یهودیت اوج انحصارگراترین دین در برعکس است. تقریبا ً دوصدایی است و غلبه عدالت بر محبت است،

در مسیحیت کاملا ً میان این چهار دین است و شدیدًا شاهد غلبه شریعت بر اخلاق هستیم.

ده فرمان موسی را داریم و در مجموعه کتب مقدس یهود به تعبیری که خودشان شمرده اند ۶۱۳ فرمان داریم که ۳۹ فرمان آن فقط حرام های روز شنبه است.

در مجموع من معتقدم همه این سه دین متعلق به دوران مردسالاری بوده اند. یک اصطلاحاتی کرده اند و در مجموع مردسالاری حفظ شده ولی مردسالاری در دین یهود قویتر است و این ریشه های مردسالاری هم یکی به قدیمی تر بودن دین یهود برمی گردد و دلیل دومش کوچکی قوم یهود است که این کوچکی به علت نظامیگری، مردسالاری را تشدید و تقویت میکند و یکی هم تحت فشار بودن شدید اقوام یهودی از طرف بقیه اقوام از جمله مسیحیان بوده که این اینها را به فرو رفتن به درون و سختگیری و تصلب بیشتر وادار میکرد.

در مسیحیت و یهودیت یک اشتراک که دارند این است که زن، مسئول گناه اولیه است و در عهد عتیق مجازات ابدی می شود. در اسلام اینها هر دو با هم این میوه ممنوعه را خورده اند یعنی این جرم تقسیم می شود.

در عهد عتیق ما می بینیم که زن مجازات می شود و یکی از مجازاتهای او درد زایمان است و دیگر این که می گوید باید تا ابد تحت سلطه مرد و حاکمیت مرد باشی.

در یهودیت، مکاشفه زکریا این را می بینید که زن تجسم شراست. ما در احکام فقاهتی یهودی هم این را خیلی گسترده می بینیم.

من تعجب می کنم واقعًا ما نم یتوانیم وقتی میزان اتهاماه درباره اسلام در این حد است که آیا اسلام به زن حق مالکیت داده یا نه؟ درباره به رسمیت شناختن استقالل مالی زنان چندین آیه قرآن وجود دارد.

به شمار نمی آیند یعنی در سرشماری و حد من راجع به یهودیت مکتوب و متون صحبت میکنم. زنان اصلا نصابه ای شرعی اصلا زنان را نمی شمارند. مثال وقتی که یک نمازی که باید چند نفر بایستند و بخوانند، زنان شمرده نمی شوند.

در مورد ارث، خود زنان یهودیان ایران تا دهه پنجاه اصلا ارث نمی برند.

مهریه داشتند و ارثیه نداشتند. در دهه پنجاه شمسی ماربای یوسف که در اورشلیم زندگی میکند اجتهاد میکند و میگوید دختران هم نصف پسران ارث میبرند یعنی همان چیزی که در اسلام هم هست. یا در طلاق، طلاق به هر چیزی که مرد یهودی ناشایست بداند، حاال برخی از فقهای روشنترشان می گویند شرک و زنا و اینها، ولی در مجموع می گویند حتی سوزاندن غذا، در تلمود آمده که سوزاندن غذا یا این که اگر زنی بی روسری از خانه بیرون برود این می تواند مستند طلاق باشد.

یعنی این طلاق توافقی که ایشان فرمودند مال سالهای خیلی ]متأخر[ است و عمرش به پنجاه سال هم نمی رسد.

زنان اساسًا از ارث بی بهره بودند تا همین سالهای متأخر و این که زنان در شمار شرعی در یهودیت به حساب نمی آیند

همان طور که ما زندگی میکنیم، قانون هم باید زنده باشد، یعنی باید رشد کند و تحول پیدا کند. به همین دلیل است که اجازه رفرم و تحول داده شده. ما چنین چیزی را ابدًا در اسلام نداریم. اسلام اجازه رفرم نداده و دلیلش هم همین است که ما تا امروز شعبه ای از رفرم اسلام نداریم ولی در قوانین یهودی، تحول پیدا کردن جزو اصول است. ما در یهودیت اولترا ارتدکس داریم، ارتدکس مدرن داریم، محافظه کار داریم، محافظه کار برابریخواه داریم و بعد اصلاحات داریم. ما در اسلام اصلا نداریم.

اتفاقا زنان هم می توانند بیایند. مگردر نمازمیت زنان میروند

 

شنبه 7 آبان 1401برچسب:,

|

غم دنیا

همه دنیا به یک جو غم نیرزد
چه یک جو، نیم ارزن هم نیرزد

غم دنیا مخور ای دوست بسیار
که در دنیا نخواهد ماند دیار

چه می‌نازی بدین دنیای غدار؟
که تو کرکس نیی، گر اوست مردار

 

شنبه 7 آبان 1401برچسب:,

|

بعضی ها

بعضی ها آرامش مطلقند لبخندشان،

تلألو برق چشمانشان صدای آرامشان 

اصلِ کارتپش قلبشان  یک دنیا آرامشند 

آنقدر عزیزند که می ترسی تمام شوند،

بعضی ها  بودنشان

همین ساده بودنشان

نفس کشیدنشان 

لبخند می نشاند گوشه لبمان

و من چقدر دوست دارم این بعضی ها را..

شنبه 7 آبان 1401برچسب:,

|

دو دقیقه

بیایید یِ شرط دو دقیقه ای واسه خودتون داشته باشین 

مثلا امروز دودقیقه به هیچ چیز فکر نکن بزار مغزت یکم اروم بگیره

دو دقیقه به آیندت فکر کن ببین چیکار کردی واسش

دودقیقه به داشته هات فکر کن به کسایی که دوست دارن

دودقیقه هم به نداشته هات فکر کن ببنین چیکار باید بکنی ک بدستشون بیاری

دودقیقه بِه اینکه چِه کارایی میتونه خوشحالت کنه

 ده دقیقه به بهترین شکل ممکن به مغزت استراحت بده

 بزار بهترین خاطره ها توی مغزت مرور شه°

به اندازه ی کافی در روز تنش و استرس داری [امتحانات، درس، هرچی اصلا]

پس الان ارامش را هر روز مهمون خودت کن فقط با ده دقیقه

 بیایید قول بدیم که هر روز چنین باشیم

شنبه 7 آبان 1401برچسب:,

|

چرا فاصله

یه وقتایی هم هست که بین دو تا آدم صمیمی به طرز عجیبی فاصله میفته

بدون هیچ دعوایی، هیچ بحثی میدونی

اینطوریه که چند تا کار کوچیک انجام میده باعث ناراحتیمون میشه

ولی چون هنوز دوسش داریم چیزی نمیگیم همینجوری ادامه میدیم،

ادامه میدیم؛ تا اینکه بالاخره یه جا زده میشیم؛ دعوا نمی کنیم..

بحث نمی کنیم فقط دور میشیم

 کاش بیشتر و راحت تر راجب احساسمون حرف بزنیم! حرف..

 

شنبه 7 آبان 1401برچسب:,

|

به غیر از مرگ هر دردی دوا دارد

گمان کردم به غیر از مرگ هر دردی دوا دارد

ندیدم عشق در دستش سرنگی از هوا  دارد

چه خنجرها نخوردم من ز یاران قسم خورده

که پشت اعتمادم زخم ها از آشنا دارد

سرای شاه عباسی ست آغوش نگار من

به نام عشق در پستوی دل مهمانسرا دارد

ندانم کاریم را عشق خواندم غافل از اینکه

حدیث عاشقی افسانه هایی نخ نما دارد

از اول باید از عشقش حذر می کردم اما حیف

دلِ بی عقل من در عشق چشمی تا به تا دارد

اگر عاشق نبودم دست کم حسرت نمی خوردم

 دل دیوانه در این عرصه اما ادّعا دارد

زدی زخمم، به لبهایم زدم مُهر سکوت، اما

دل من هم خدا دارد، خدا چوبش صدا دارد

شنبه 7 آبان 1401برچسب:,

|

تو باز سدره نشینی فلک نشیمن توست

پدر که رحمت حق بر روان پاکش باد

ز من دریغ نمی داشت پند پیرانه

چه گفت؟ گفت که جان پدر نصیحت من

اگر قبول کنی اینت پند فرزانه

تو باز سدره نشینی فلک نشیمن تست

چرا چوکوف کنی آشیان بویرانه

مکن مقام درین خانه ای عزیز پدر

گرت که یوسف مصری شدست همخانه

مباش غره بمهر سپهر دون پرور

که پای دام کشیدست بر سر دانه

هر آن طلسم که بستند عاقلان بر هم

بسنگ تفرقه بشکست چرخ دیوانه

در آن نفس که طریق حیات بسته شود

گشایشیت نباشد ز خویش و بیگانه

پس از تو ابن یمین چون فسانه خواهد ماند

به گوش تاز تو نیکی بماند افسانه

ابن یمین

شنبه 7 آبان 1401برچسب:,

|

تحریف کلام خدا

خداوند با کسانی که کلامش را تحریف و کتمان می‌کنند روز قیامت سخن نخواهد گفت

اِلَى اللَّهِ أَشْكُو مِنْ مَعْشَرٍ يَعِيشُونَ جُهَّالاً وَ يَمُوتُونَ ضُلَّالاً، لَيْسَ فِيهِمْ سِلْعَةٌ أَبْوَرُ مِنَ الْكِتَابِ إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ، وَ لَا سِلْعَةٌ أَنْفَقُ بَيْعاً وَ لَا أَغْلَى ثَمَناً مِنَ الْكِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ، وَ لَا عِنْدَهُمْ أَنْكَرُ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفُ مِنَ الْمُنْكَر(نهج البلاغه خطبه ۱۷)

( به خدا شکوه مي‌کنم از جماعتي که نادان مي‌زيند و گمراه مي‌ميرند. هيچ کالايي در بازارشان خوارتر و بي‌رونق‌تر‌ از کتاب خدا آن‌گاه که به‌حق و شايسته تلاوت شود، نيست و چون با تغيير و تحريف خوانده شود، هيچ کالايي سودآورتر و ارزشمند‌تر از آن نباشد، و در نزد آنان چيزي زشت‌تر از معروف و نيکو‌تر از منکر نيست.)

آقای بهرامپور در برنامه‌ای تلویزیونی با استناد به آیه ۳۳ سوره مائده مدعی شد جوانانی که در جریان اعتراضات اخیر دستگیر شده‌اند باید زجر کش(مثله) شوند. او مدعی شد عین آیه را قرائت و ترجمه می‌کند و «اگرحقیقت را نگوید به قران خیانت کرده است.»اما حقیقت این است که او با این سخنان سخیف به قرآن خیانت کرد. زیرا هم معنای آیه را تحریف کرد و هم در تطبیق آن حیله کرد و هم بخش‌هایی از آن را کتمان کرد.

ماجرای تحریف معنوی قرآن پدیده جدیدی نیست. مولا(ع) از تحریف معنای قرآن در دوره خود که فاصله‌ای با دوران حیات پیامبر ندارد به خداوند شکوه می‌کند که چگونه وقتی معنای کلام خدا را از موضع خود خارج می‌کنند هیچ کالایی برایشان سودمندتر و گرانقیمت‌تر از آن نیست.

تحریف معنوی کلام خدا علل و عوامل مختلفی دارد، فاجعه بارتر از همه تحریف کلام خداوند به سبب تعلقات و وابستگی‌های سیاست و قدرت است.تاریخازتلاش‌های امویانوعباسیاندروارونهسازیآیاتقرآنبرایتثبیتموقعیتخودداستان‌هادارد.  تعلق سیاسی بهرامپور را می‌توان از این جمله او فهمید که گفت: «چرااین‌ها [جوانان دستگیر شده]بهنفع شهدا ونظاماحساساتینشدند؟...اگر این حکم (زجر کش شدن)یکبار اجرا شود بعدی‌ها که در پیاز خوابانده شده‌اند غلط می‌کنند به میدان بیایند ... همین‌ها [اگر دستشان می‌رسید] ما را می‌کشتند.» چنان که پیداست موضع غضب آلود بهرامپور علیه جوانان دستگیر شده به این علت است که خود را در جبهه مقابل آن‌ها می‌بیند و می‌پندارد اگر دست آنان به وی می‌رسید او را می‌کشتند.علاوه بر این  اگر این جوانان در جبهه مورد قبول او بودند و به نفع نظام احساساتی شده و به خیابان‌ها می‌آمدند حکمشان این بود که ارج ببینند و بر صدر نشینند، اما چون به نفع نظام اعتراض نکرده‌اند باید «زجر کش» شوند!!

اگر بهرامپور از پیش خود حکم صادر می‌کرد ارزش نقد نداشت. مگر کم دیده‌ایم مانند او که در نماز جمعه از قوه قضائیه به خاطر اعدام  تقدیر کردند و خواهان اعدام افراد بیشتر شدند؟ اما مسئله این است که بهرامپور قرآن را بازیچه تمایلات سیاسی خود قرار داده است.

فرض را بر این می‌گذارم که احکام مجازات‌های قرآن در همه زمان‌ها عیناً باید اجرا شود و به هیچ وجه نمی‌توان و نباید علل و غایاتآن‌ها را کشف کرد و در هر زمان و شرایطی احکامی که تأمین کننده آن علل و غایات باشد جایگزین آن‌ها کرد.با چنین فرضی عرض می‌کنمآیه ۳۳ سوره مائده در باره «محاربان» است. «حرب» در فرهنگ‌های لغت عرب به معنای سلب و غارت و جنگ به قصد غارت است «محارب» کسی است که با هدف غارت و نا امنی اقدام مسلحانه می‌کند.به همین دلیل با این که واژه «محارب» در زبان عربی به معنای جنگجو هم به کار رفته است اما قرآن از مسلمانانی که در راه خدا  می‌جنگند هرگز با عنوان «محارب» یاد نکرده است.  بر اساس روایات اسباب نزول و اتفاق نظر مفسران و فقیهان این آیه در باره سارقان مسلحی است که با استفاده از سلاح امنیت جامعه را سلب کرده رعب و وحشت می‌آفرینند و اموال مردم را به غارت می‌برند و ناموس مردم را هتک می‌کنند. و بهرامپور که اسیر تمایلات سیاسی خویش است، آیه را تحریف می‌کند و جوانان بی سلاحی را که به اعتراف مسؤلان اکثراًجزو طبقات محروم جامعه هستند و در اعتراض به سه برابر شدن قیمت بنزین دست به اعتراض زده‌اند مصداق این آیه معرفی می‌کند. راستی تفسیر به رأی بهرامپور چه تفاوتی با تفسیر به رأی داعش دارد که خلبان بیچاره اردنی را با استناد به آیه«وَإِنْعَاقَبْتُمْفَعَاقِبُواْبِمِثْلِمَاعُوقِبْتُمبِهِ» که در باره قصاص است و ربطی به میدان جنگ ندارد در آتش سوزاند؟

بهرامپور فقط با تطبیق آیه محاربه بر موضوعی بیگانه با محاربه مرتکب تحریف نشده است او آگاهانهقعل «تُقَتَّلوا» را که در این آیه دلالت بر تأکید ومبالغه دارد به کشتن همراه با زجر (مثله کردن) ترجمه کرد. می‌گویم «آگاهانه» چون او مترجم قرآن است و معنای آیات را خوب می‌داند و می‌داند که ماده «قتل» در وزن تفعیل به معنای «زجر کش کردن» نیست. چنان که «یُصَلِّبوا» در همین آیه که وزن تفعیل داردبه معنای اعدام همراه با زجر نیست و هیچ مفسر و مترجمی آیه را چنین ترجمه نکرده است. بی پایگی معنایی که او از این واژه به دست داده زمانی بیشتر روشن می شود که بدانیم او مترجم قرآن است اما در ترجمه خود، این واژه را چنین ترجمه نکرده است. این بدان معناست که او به گفته خود باور ندارد و آن چه در تلویزیون گفته است به تعبیر قرآن «یحرفون الکلم عن مواضعه» است.

ای کاش باطل گویی بهرامپور در آن سخنان چند دقیقه‌ای تلویزیونی به همین جا ختم می‌شد، اما متأسفانه چنین نیست. او علاوه بر تحریف، کلام خداوند را کتمان کرد. او نگفت آیه قرآن نه تنها حکم به زجر کش کردن دزدان یاغی مسلح نداده بلکه حکومت را میان کشتن و قطع دست و تبعید مخیر کرده و یا دستکم میان جرم  و مجازات تناسبی قائل شده و در مورد یاغی مسلحی که دستش به خونی آلوده نشده حکم به تبعید کرده است. و او نگفت در این حکم که شدیدترین احکام قرآن است، چهره رحمانی خداوند جلوه گری می‌کند و درست در آیه بعد تصریح می‌فرماید همین یاغی مسلح که امنیت جامعه را سلب و اموال مردم را به غارت برده اگر پیش از دستگیری توبه کرد، بخشیده می‌شود: «إِلاَّ الَّذينَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ»(مائده: ۳۴)(مگر كسانى كه پيش از آنكه بر ايشان دست يابيد، توبه كرده باشند. پس بدانيد كه خدا آمرزنده مهربان است‏.) چنان که پیداست خداوند این شدیدترین حکم خود را با مغفرت و رحمت خود به پایان می‌برد و بهرامپور با کتمان این حقیقت می‌کوشد خدای قرآن را خدای بی رحمی معرفی می‌کند که حامی حاکمان و دشمن محرومان. اگر سخنان بهرامپور کتمان کلام خداوند نیست پس چیست؟ و اگر هست او باید بر آخرت خود بترسد زیرا خداوند فرمود: «إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَليلاً أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ في‏ بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليم‏» (بقرة : ۱۷۴)(کسانی که آن چه را خداوند از کتاب نازل کرده کتمان می‌کنند و به بهای ناچیز می‌فروشند، جز آتش در شکم‌های خویش فرو نبرند و خداوند روز قیامت با ایشان سخن نخواهد گفت و پاکشان نخواهد کرد و عذابی دردناک خواهند داشت).

محسن آرمین

یک شنبه 1 آبان 1401برچسب:,

|

مصادره

 به نام «مستضعفان» و به كام «مفتخوران»

 سخنان تكان دهنده حسين مرعشي در باره علل و عاقبت مصادره اموال  سرمایه داران در ابتداي پيروزي انقلاب

تلخیص از: مجله_كارخانه_دار

انقلاب ما آخرین نهضت سیاسی و اجتماعی از نوع نهضت‌های اجتماعی دوران جنگ سرد بود. مایه‌ی کلی انقلاب چپ و مخالف بخش خصوصي بود بنابراين همه نيروها در آن زمان بر روي مصادره اموال سرمايه داران توافق داشتند. البته هنوز هم ستاد اجرایی در حال مصادره است

آقای لاجوردی (دادستان تهران) و آقای ایروانی هر دو در بازار تهران در کنار هم‌ حجره داشتند. ایروانی کفش و آقای لاجوردی روسری می‌فروخت. ایروانی متوجه تحولات دهه‌ی چهل شد، غرفه کفش‌فروشی را به کفش ملی تبدیل کرد. وقتی کفش ملی را داشتیم در چین، تایوان، کره و تایلند از صنعت و تولید خبری نبود. آقای ایروانی کفش ملی را تأسیس کرد و آقای لاجوردی هم‌حجره‌ای او دادستان شد و اموال او را مصادره کرد.

آقای رحمان گلزار سازنده اکباتان هیچ خلافی نکرده است. او اکباتان را با پیش‌فروش واحدهای آپارتمان ساخته است. در سال ۵۷ دلار هفت تومان بوده و او هر متر را ۷۰۰۰ تومان می‌فروخته است. حدوداً بیست میلیون پول الان بود. یعنی گران هم نبوده است. در حکم آقای گلزار نوشته شده که چون خود محکم اقرار کرده که پول نداشته است و با پیش‌فروش اکباتان را ساخته است، لذا مصادره می‌شود.

اصل این بود که هر سرمایه‌گذاری هم‌دست رژیم بوده است و همین تفکر هنوز هم در ایران وجود دارد.

این‌هایی که اموالشان مصادره شد، آدم‌های بی‌دین و کافر و عرق‌خوری نبودند. حتی حاجی برخوردار در دوران مبارزه به آخوندها کمک می‌کرد. آقای برخوردار به قاضی گفته بود «شما می‌خواهید مصادره کنید؟» حاج‌آقا گفت «بله! اینها برای مستضعفین است». گفت «حاج‌آقا! شما که نمی‌توانید کارخانه اداره ‌کنید!» قاضی گفت «نمی‌شود باید مصادره کرد». و بازهم گفت «چقدر می‌خواهید در سال از این کارخانه در بیاورید، همان را به شما می‌دهیم.» گفتند «خیر». گفت «این‌ها را به ما اجاره بده». گفت «نمی‌شود». گفت «بفروش»؛ گفت «نمی‌شود». رشته‌های صنعتی این‌طور پاره شد. یک بورژوازی ملی‌ای شکل‌ گرفته بود و از بین رفت.

 

یک زمانی در کرمان اموال شیخیه را مصادره کردند و آقای حسین‌خان ابراهیمی که در کرمان یک کارخانه ساخته بود، به نام «قالب میزان»، دقت بالایی داشت و حتی می‌توانست قالب عقربه‌های ساعت مچی را بزند. هرچقدر تلاش کردم نتوانستم جلوی مصادره‌ی آن را بگیرم. به آقای فلاح دادستان گفتم «مرسوم این است یک ‌بخشی از املاک را به‌طرف می‌دهید تا دست‌خالی نمانند. الان هم به ایشان کارخانه را بدهید. چون این کارخانه منهای حسین‌خان مفت نمی‌ارزد». گفت «این کارخانه زیادتر است». گفتم «باقی را قسطی از او بگیرید». بالاخره کارخانه مصادره شد. ظرف کمتر از یک سال ماشین‌آلات به مزایده گذاشتند. سوله‌های آن انبار کمیته امداد شد، حسین‌خان هم در سن ۵۰ سالگی دق کرد و مرد.

  یک زمانی آقای موسوی اردبیلی اموال آقای امان‌الله عامری را مصادره کرد و هیچ حجت شرعی برای آن نداشتند. یک نامه‌ای را خطاب به رهبری نوشتم و گفتم در طول هشت سالی که معاون استاندار بودم یک نفر از کارگران ایشان از او شکایت نداشت. یک گزارش از منابع طبیعی درباره‌ی تصرف اراضی ملی از او دریافت نکردیم. هیچ خلافی نکرده بود. هیچ مبنایی جز تندروی و انقلابی نمایی نداشت. به نظر من قانون اصلاحات زمان شاه از مصادره‌های دهه پنجاه عادلانه‌تر بود.

مردم و نیروهای انقلابی آن‌قدر پاک بودند که اصلاً نمی‌توانستند فکر کنند کسی در نهادهای حکومتی سو استفاده کند و تا ۱۵ سال پس از انقلاب هم این فضا حاکم بود. مسئولی در خانه‌ای که برای مستضعفان بنشیند! تصور هم نمی‌کردیم. اما رفته‌رفته متوجه شدند اینها عجب چیزهایی بودند. کمتر در میان آنها آدم سالم وجود داشت. اصلاً قرار نبود این اموال مصادره‌ای در اختیار مسئولین، حکام شهر و قضات باشد. قرار بود آنها را بفروشند با پولش برای مستضعفین خانه بسازند. مصادره اموال به نام مستضعفین بود و به کام یک‌مشت مفت‌خور.

یک شنبه 1 آبان 1401برچسب:,

|

مصادره

یک شنبه 1 آبان 1401برچسب:,

|