صاحبدلان

فرهنگی . اجتماعی . ادبی

م . توحیدی
م . توحیدی

به وبلاگ من خوش آمدید http://mata.lxb.ir
mata.1952@yahoo.com


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان صاحبدلان و آدرس mata.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پیوند ها

صاحبدلان

زندگی سلام

گلشن چت

مطالب اخير

داریوش شاه

اصول کلی مکتب فکر دکتر شریعتی

عاشق زندگی

روز و روزگارتان خوش باد

دوست یا برادر

دشمننی روسیه با ایران

ما نابیناییم!

برگی از تقویم تاریخ

فقه آسان

قدیما

افراد منفی

سخن گفتن با خدا

آداب شریعت

نام خانوادگی

نگفتمت مرو آنجا

همه ما شریک جرم هستیم

بهترین ها

اگر برای ....

سلام صبح بخیر

ایام گل و یاسمن و عید صیام

سلام عید فطر

شب آمرزش و غفران

خوش بینی و فعالیت های اجتماعی

روزتون بخیر

قبله ی آمال

عجب و تکبر

گناه و گناهکار

یک نامه دوستانه برای بانوی من

انسانهای نیکوکار

هر چیز و هر کار در زمان خودش باید انجام شود

آتش به اختیار

دوست خوب من سلام

آنانکه نمی اندیشند.

مذهب چیست؟

ماه کنعانی من

فاصله تولد تا مرگ

حجاب

عزت نفس داشته باش

شیخ و شیطان

متفاوت باش

نويسندگان

م . توحیدی

پیوند های روزانه

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com

امكانات جانبي

RSS 2.0


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





Alternative content


مهربان دوستان عزیز

خیز صبوحی کن و در ده صلا

خیز که صبح آمد و وقت دعا

کوزه پر از می کن و در کاسه ریز

خیز مزن خنبک و خُم برگشا

مولانا

مهربان دوستان عزیز!

صبحتان زیبا، نیکو و سرشار از شادی وامید

یک شنبه 30 بهمن 1401برچسب:,

|

دوستان خدا

زیبایی های امروز با لبخند زیبای تو تکمیل می شود. (لبخند بزن)

 خدا و تمام کائنات تو را شاد و خندان می خواهند. (بخند)

اخموها به خود و اطرافیان خود ظلم می کنند. (اخم نکن)

شاد بودن و شاد کردن دیگران عبادت و تشکر از خداوند است. (شاد باش)

صبحت بخیر می شود اگر شاد باشی و گشاده رو،

دوستان خدا چهره ای خندان و شاد دارند

یک شنبه 30 بهمن 1401برچسب:,

|

چون عقاب در اوج

یک شنبه 30 بهمن 1401برچسب:,

|

جذبه ای از عشق باید بی گمان

راه مقصد دور و پای سعی لنگ

وقت همچون خاطر ناشاد تنگ

جذبه‌ ای از عشق باید، بی‌ گمان

تا شود طی هم زمان و هم مکان

شیخ بهایی

یک شنبه 30 بهمن 1401برچسب:,

|

گناه بزرگ

من هیچ گناهی را بزرگتر از این نمی شناسم 

که بی گناهان را به نام خدا زیر فشار قرار دهند

شنبه 29 بهمن 1401برچسب:,

|

به جان زنده دلان سعدیا که ملک وجود

نه هر چه جانورند آدمیتی دارند

بس آدمی که در این ملک نقش دیوارند

سیاه سیم زر اندوه چون به بوته برند

خلاف آن بدر آید که خلق پندارند

کسان به چشم تو بی قیمتند و کوچک قدر

که پیش اهل بصیرت بزرگ مقدارند

برادران لحد را زبان گفتن نیست

تو گوس باش که با اهل دل بگفتارند

که زینهار به کشی و ناز بر سر خاک

مرو که همچو تو در زیر خاک بسیارند

بخواب و لذت و شهوت گذاشتند حیات

کنون که زیر لحد خفته اند بیدارند

هزار جان گرامی فدای اهل نظر

که مال و منصب دنیا به هیچ نشمارند

دعای بد نکنم بر بدان که بد خویان

به دست خوی بد خویشتن گرفتارند

به جان زنده دلان سعدیا که ملک وجود

نیرزد آنکه وجودی ز خود بیازارند

سعدی

شنبه 29 بهمن 1401برچسب:,

|

سختگیری با کودکان ممنوع

هرگز فكر نكنيد هرچه سختگيرتر باشيد مي توانيد فرزندتان را بهتر تربيت كنيد! خير!!

والدين سختگير دو نوع بچه پرورش مي دهند،

يا فرد مضطرب، نگران، وسواسي كه به خود بسيار سخت مي گيرد و با وجود موفقيتهايش هيچ لذتي از زندگي نمي برد.

يا فردي لجباز و فراري از كار!

والدين عزيز با سختگيري نمي توانيم فرزندي موفق، سالم وخوشبخت تربيت كنيم، كودك تا زماني كه به خودش و ديگري آسيب نمي رساند و به حق كسي تجاوز نمي كند "باید" آزاد باشد!

جمعه 28 بهمن 1401برچسب:,

|

روانشناسی سوگ

بایدها و نباید ها در سوگ کودکان:

1️- در پاسخ به سوالات کودک در مورد چگونگی اتفاق و ماهیت مرگ داستان سرايى نباید کرد و با توجه به سن کودک و قدرت شناخت کودک پاسخ داد.

2 - حقایق را به کودک بگوییم و از دروغ گفتن اجتناب کنیم.

3- اجازه بدهیم بچه ها به ماهیت برگشت ناپذیر بودن مرگ پی ببرند.

4 - اجازه بدهیم کودکان آزادانه و راحت در مورد مرگ و فرد فوت شده حرف بزنند و سئوالات خود را مطرح کنند.

5 - اجازه بیان احساسات و گریه کردن در حضور بقیه را بدهیم.

6 - اجازه بدهیم به شیوه خودش سوگواری کند، برای فرد متوفی گریه کند، نقاشی بکشد، موسیقی بنوازد یا گلی به یادش بکارد.

7 -عکس و یا هر چیزی از فرد متوفی را در صورتی که خودشان بخواهند میتوانند همراه داشته باشند.

8 اگر خودشان دوست دارند در مراسم دفن یا سوگواری شرکت کنند و در اینصورت حتما یک بزرگسال مطمئن همراهشان باشد.

9 - جلوی کودکانمان براحتی احساسات خود را بيان کنید و گریه کنید. آسیبی به آنها نمیرسد.

10 - اگر دوست دارند سر مزار فرد درگذشته حضور یابند حتما آنها را به ديدن مزارش ببرید.

** مرگ یک حقیقت گریزناپذیر است و کودک بتدریج باید بداند که مرگ هم جزیی از زندگی است.

پنج شنبه 27 بهمن 1401برچسب:,

|

پوپولسم - پوپولیست

تجربه تاریخی نشان داده است کشورهایی که در دام پوپولیست افتاده‌اند به ازای هر سال حکومت آنها سالیان متمادی از قافلۀ توسعه و پیشرفت عقب ماندند ، بعد از جنگ جهانی دوم آرژانتین کشوری متمول تلقی می شد که بعد از استرالیا، بریتانیا و آمریکا چهارمین کشور ثروتمند جهان بود و جایگاهی برتر از فرانسه، آلمان، ژاپن و سایر قدرت‌های امروزی داشت، بد نیست بدانیم که در آن دوران، جوانان اروپایی که در آرزوی زندگی بهتر به آن سوی اقیانوس اطلس پر می‌کشیدند در انتخاب میان دو گزینه آرژانتین یا کالیفرنیا همواره مردد بودند، رشد اقتصادی این کشور قریب به ۴٠ سال بیشتر از 6% بود که بالاترین رکورد در تمام دنیا به شمار میرود، همچنین آرژانتین بهشت سرمایه‌ گـذاران خارجی هم بود و اروپایی‌ها بیشترین سرمایه گذاری را دراین کشور انجام میدادند.

 

تا این که در سال 1946 ژنرال دومینگو_پرون رییس جمهور این کشور شد، او با وعده‌هایی مانند بهبود وضع معیشت توده‌های مردم و اصلاح روابط جامعه به نفع مستضعفان آتش احساسات قشرهای محروم را برافروخت و رییس‌جمهور آرژانتین شد. تئوری اقتصادی پرون برای ما چندان غریبه نیست: دولت توانایی آن را دارد که با حمایت‌های خود اقتصادی خودکفا را با تکیه بر تولید ملی در چارچوب مرزهای کشور سازماندهی کند و از کمک‌های خارجی بی‌نیاز باشد.

غافل از اینکه سیاسی کردن اقتصاد در هر زمانی و به هر شکلی نتیجه‌ای جز افزایش رکود، تورم، بیکاری، فقر، دزدی، فحشا، فساد گسترده در نهادهای مختلف دولتی و خصوصی و پیدایش مافیایی در قدرت که برخوردار از رانت‌های کلان و انحصارهای همه جانبه هستند ندارد ، پرون به اسم دفاع از مردم و فقرا، فقر را چنان در آرژانتین نهادینه کرد که پس از گذشت ده‌ها سال همچنان این کشور نتوانسته به دوران رونق قبل برگردد و مردمانش به مانند بسیاری از ایرانی‌ها حسرت سال‌های نه چندان دور را می‌خورند.

پوپولیسم نوعی مخدر است که به مردم سرمستی کوتاه‌مدت می‌ بخشد اما آثار بلندمدت آن فاجعه‌ای مهلک است ( مثل سرمستی سال ٩٠ از دریافت یارانه ۴۵ هزار تومانی و بیچارگی سال ٩٧ از تورم ٢٠٠درصدی ) خدا میداند اقتصاد ایران در ٣ دهۀ اخیر چه آسیبی از پوپولیسم خورد و شد آنچه نباید میشد. پوپولیسم ما را به خاک سیاه خواهد نشاند پس ای کاش هر کدام به وسع خود و به عنوان یک شهروند نسبت به کشور احساس مسئولیت کنیم چون فرصت چندانی برای جلوگیری از فاجعه نداریم.

پنج شنبه 27 بهمن 1401برچسب:,

|

سرگرد سخایی

 یادی از یک چهره‌ی  ملی

در نزديكیِ خيابان حافظ تهران؛ خيابانی قديمی قرار دارد با عنوان «خيابان سرهنگ سخايی» كه كمتر كسی او را می‌شناسد.

سرگرد محمود سخایی، افسر توانمند و با استعدادِ پیاده، در تیراندازی یکی از سرآمدان کشور بود و به عنوان عضو تیم ملی در اولين دوره‌ی حضورِ ايران در مسابقات المپیک [1948 لندن] حضور داشت. سخایی افسر دلسوزی بود و پس از ورود به ارتش همه‌ی تلاشش را برای مبارزه با فساد اداری و مالی ارتش به کار گرفت. بنابه‌شرایط محیط و زمانه، مدتی با توده‌ای‌ها همراهی کرد و از دوستان خسرو روزبه بود و پس از کوتاه زمانی شیفته‌ی دکتر محمد مصدق شد.

توانایی‌های بالای او موجب شد که ریاست گروه محافظان دکتر مصدق به‌او سپرده شود. در ماه‌های پیش از کودتا که دکتر مصدق کشور را آماده‌ی همه‌پرسی برای گرفتن اختیارات غیرقانونی شاه می‌کرد، مخالفانش هم با همه‌ی توان در برابرش ایستاده و از شاه پشتیبانی می‌کردند. مظفر بقایی یکی از همین چهره‌های مخالف بود و به‌واسطه‌ی کرمانی بودن او استان و شهر کرمان یکی از کانون‌های بحران به‌حساب می‌آمد. از همین رو سرگرد سخایی به ریاست شهربانی کرمان برگزیده شد تا بحران‌های به وجود آمده به وسیله‌ی بقایی را بی‌اثر کند. در صبح روز 28 مرداد، شعار زنده‌باد مصدق و مرگ‌برشاه خیابان‌های شهرهای بزرگ کشور لرزاند و عصر آن روز مرگ بر مصدق و جاوید شاه در کرمان شرایط دیگری را رقم زد.

بعد از ظهر 28 مرداد، نوچه‌های مظفر بقایی قصد جان سرگرد را می‌کنند. راننده سرگرد هراسان به خانه‌ی وی رفته، خطر را گوشزد می‌کند و می‌گوید: «باک جیپ را پر کرده‌ام، سوار شوید و از کرمان بروید.» اما سرگرد که میلی به‌فرار نداشته، راننده را مرخص کرده و پای پیاده به شهربانی می‌رود.

نوچه‌ها جلوی ساختمان چشم‌به‌راه بودند. سرگرد سخنرانیِ کوتاهی برای آن‌ها می‌کند، اما در اثر حمله‌ی آن‌ها، رییس دژبانی دخالت کرده و سرگرد را به‌داخل ساختمان و دفتر فرمانده‌ی لشگر می‌برد. در آن‌جا فرمانده‌ی لشکر، سرتیپ فضل‌اله امان‌پور راه نجات سرگرد را اعلام انزجار از مصدق و وفاداری به‌شاه بیان می‌کند. سرگرد که باور نمی‌کرده با مشتی آدمکش طرف شده، پاسخ می‌دهد: «من زندانیِ شما هستم و در دادگاه صحبت می‌کنم.»

سرتیپ امان‌پور از اتاق خارج شده و به‌چاقوکش‌های آماده به‌خدمت اشاره می‌کند. در یک چشم به‌هم زدن پیکر سرگرد را که در اثر ضربات پیاپی چاقو نیمه‌‌جان بوده، از طبقه‌ی دوم ساختمان، به‌پایین پرتاب می‌کنند و حاضران در خیابان با چوب و سنگ و لگد به‌جانش می‌افتند. راننده‌ی جیپ سرتیپ امان‌پور، چند بار با خودرو از روی پیکر او گذر می‌کند. سپس او را برهنه کرده و ریسمانی به‌گردنش می‌اندازند و با خودرو روی زمین می‌کشند و در میدان مشتاق از یک تیر چراغ برق حلق‌آویز می‌کنند. گروهی هم بخش‌هایی از بدن او را مثله می‌کنند. پس از اين اتفاقات افرادی خطر کرده و نیمه شب، باقی مانده‌ی پیکر سرگرد را از تیر چراغ برق پایین کشیده، غسل و کفن کرده و در گورستان شهر دفنش می‌کنند.

دردآور اين كه حافظه‌ی تاریخی در ما ایرانیان آن‌قدر ضعیف است که جز آن‌هایی که چند بار سنگ قبر سرگرد را شکستند، کسی از او و سرگذشتش خبری نداشت و شهرداری کرمان به‌سادگی محوطه‌ی گورستان سید حسین که قبر سرگرد در آن بود را صاف کرده و فضای سبز ساخته است. پس از سرنگونی رژیم سلطنتی، به پاس خدمات اين شهيد؛ درجه‌ی سرهنگی به وی اعطاء شد.

 شاید تنها يادمان قابل ذكری كه از وی باقی مانده است، در همين بخش از کلان شهر تهران باشد كه خیابانی مزین به‌نام این قهرمان ملی است، تا نامش از یادها پاک نشود.

بد نیست یادآوری شود كه او برادر منوچهر سخايی خواننده بود و ايشان ترانه‌ی پرستو را به‌ياد برادرشان خوانده و به‌مادرشان تقديم كرده بودند.

 

ترانه‌ی پرستو از منوچهر سخایی

 

پرستویی شد و پرپر زنون رفت

به‌صحراهای بی نام ونشون رفت

حریفون پیش من با طعنه میگن

ستاره شد؛ به طاق آسمون رفت

 پرستویی شدی، پرپرزنون رفتی

به صحراهای بی‌نام‌ونشون رفتی

به‌من می‌گن، به من می‌گن، حریفونم

ستاره گشتی و رو آسمون رفتی

 گُلُم بودی، گُلُم بودی، کجا رفتی؟

تو که جون و دلُم بودی، چرا رفتی؟

 هنوزم جای پات مونده لب باغچه

گلوبند طلات مونده سر طاقچه

 بگردم من فدای خال سیاه تو

کجا رفتی خدا پشت و پناه تو

 گُلُم بودی، گُلُم بودی، کجا رفتی؟

تو که جون و  دلُم بودی چرا رفتی؟

 شایان ذکر است که اداره‌ی سانسور رژیم شاهنشاهی، برای این که مجوز پخش این آهنگ را بدهد،

به منظور جلوه‌ی مضمون شعر به‌عشق میان زن و مرد، مصرع «مدالای طلات مونده سر طاقچه» را به:

«گلوبند طلات مونده سر طاقچه» تغییر داده است.

پنج شنبه 27 بهمن 1401برچسب:,

|

سوغات تاشکند و بلخ

"اگر رودکی نبود، سعدی نبود، مولانا نبود، حافظ نبود!

ما امروز پس از هزاره ها معلوم نشد چه می شدیم، به کجا می رفتیم!

اگر شاعر نبود ، نویسنده نبود، موسیقی نبود، ما چه می شدیم؟ به کجا می رفتیم؟

اگر مهر و محبت و برادری نبود ما با درنده ها برابر بودیم..!"

 جملات بالا از امامعلی رحمانف ،رئیس جمهور تاجیکسان می باشد که به مناسبت نوروز امسال ابراز نمودند  .از این نوای های دلنشین و در عین حال سوزان که فرزندان دور افتاده از آغوش وطن و در جستجوی لالایی مادری که همان زبان و ادبیات فارسی می باشد در قسمتی از پهنه و گستره جغرافیایی گیتی که از فلات تبت و ارتفاعات آلتایی ،کوئن لن ،تیانشان و تا شبه قاره هند و هفده اقلیم (هفده پیکر مام وطن) تا پشت دروازه های لینینگراد و استالینگراد و از باختر دور تا کنج ایوان پادشاهی اسپانیا هم کشیده شده ،همه و همه روزی مانند همین نوا و نفیر رحمانف ،عشق ورزی می کردند .هنر و زبان و ادبیات فارسی بسان سرداری فاتح ،مرزهای جغرافیایی و شهرها و پایتخت را با عمق و زیبایی خاص خودش ،درنوردید و از دریچه قلبها وارد شد و مانند اسطوره ای حماسی ،بر بلندای آرمان ها و آرزوها ، در طنین دل انگیز گویش ها ،محاوره ها و در بطن و متن ارتباط کلامی و لسانی ،این گستره جغرافبایی عظیم قرار گرفت .

از فرات تا هرات و از جیحون تا سیحون و از تبت تا تربت و از تاشکند تا سمرقند و از "دوشنبه "تا همه تاریخ ،این زبان اهورایی ِ فارسی بود که مختوم قلی ترکمنستانی را با امامقلی تاجیکستانی ،هم آوا و هم زبان و هم درد و فرزندان مام وطن کرد .

فرزندان اسطوره ای این زبان از ورای تاریخ ،با شاهنامه ها و با عشق ،این زبان را آباد کردند و از "عشق آباد " تا " استرآباد" مام وطن را از یوغ اجنبی ،آزاد کردند و همه راز و اسرار ماندگاری این زبان ،در نفوذ و نغز و مغز و معانی دقیق و عمیق و عقیق آن نهفته است که حتی گوته شاعر آلمانی را مجبور به تحقیق و تحسین آن می کند .

امروز به مدد تکنولوژی ارتباطات و در ماندگی ایدئولوژی خرافات ،فرزندان این زبان و آیین مادری ،در هر نقطه از سرزمین های مام وطن ،یکدیگر را یافته و گر سلاطین یار شوند و نغمه امید ِ دیار شوند ،آنگاه همه راهها ،بهار شوند و "چاپار ها "،راهی "چاه بهار "شوند .

بزرگداشت و تعریف و تمجید از مفاخر و بزرگان ادب و عرفان و زبان فارسی ،از طرف رئیس جمهور تاجیکستان را باید به فال نیک بگیریم و آنرا نقطه عطفی  برای رنسانس فرهنگ و هنر و ادبیات فارسی بدانیم  که اینروز ها سخت بدان محتاجیم .

پیوند بین ملل ها و اقوام ها و تقویت روح همدلی و حفظ ارتباطات سیاسی اجتمایی در روابط بین الملل و گسترش حوزه های هنری ،ادبی ،فرهنگی در راستای منافع ملی ماست و می باید از

 نفوذ و تاثیر زبان و ادبیات فارسی در شرق و خاور دور ،غافل نشویم.

به جرات و به هزاران دلیل و مصداق می توان ادعا کرد که دامنه نفوذ زبان و ادبیات فارسی ،نه تنها از مرزهای جغرافیایی بلکه از مرزهای فلسفی و علمی و اجتمایی و تبیین بنیان های محاوره ای هم گذشته است و اگر نبود نظم و ظرافت و لطافت منحصر بفرد آن ،شاید امروز در فهم و فحص آثار بزرگان ادب و عرفان ،مانند مولانا ،حافظ،سعدی ،نظامی ،عطار ،فردوسی ،و ......التذاذی وجود نداشت .

 آری!

امامعلی رحمانوف با شراب ناب ِ زبان و ادبیات فارسی مست شد و او بدرستی می داند که از پاکستان ،افغانستان ،ازبکستان ،ترکمنستان ،تاجیکستان ،گرجستان ،آذر بایجان ،و از هیمالیا تا مرزهای شاخ آفریقا و از شبه قاره هند تا دروازه های اروپا ،برای بوی جوی مولیان و یاد یار مهربان ،قلب ها می تپند .

 

پنج شنبه 27 بهمن 1401برچسب:,

|

سلام

پنج شنبه 27 بهمن 1401برچسب:,

|

دریغ مخور

اگر شراب خوری جُرعه‌ای فِشان بر خاک

از آن گناه که نَفعی رسد به غیر چه باک؟

 برو به هر چه تو داری بخور، دریغ مخور

که بی‌دریغ زَنَد روزگار تیغِ هَلاک

 به خاکِ پایِ تو ای سروِ نازپرورِ من

که روزِ واقعه پا وا مَگیرم از سرِ خاک

 چه دوزخی، چه بهشتی، چه آدمی، چه پَری

به مذهبِ همه کفرِ طریقت است اِمساک

 مهندسِ فَلَکی راهِ دِیرِ شش جهتی

چُنان بِبَست که رَه نیست زیرِ دیرِ مُغاک

 فریبِ دخترِ رَز طُرفِه می‌زند رَهِ عقل

مباد تا به قیامت خراب طارَمِ تاک

 به راهِ میکده حافظ خوش از جهان رفتی

دعایِ اهلِ دلت باد مونسِ دلِ پاک

پنج شنبه 27 بهمن 1401برچسب:,

|

آینده مال شما

مدتهاست ديگر به آينده فكر نمي كنم.

آينده چيز بهتري براي من نخواهد داشت.

از نقطه نظر من براي ديگران هم نخواهد داشت البته!

جز اينكه آيفون امسال جايش را به آیفون جدیدتر خواهد داد و تلويزيونها باريكتر خواهد شد و اتومبيل ها منحني تر 

به غير اين، "آينده" يعني ميليونها تُن زباله ي بيشتر توي اقيانوس ها.

بحران آب، بحران هوا، بحران آب و هوا، بحران گرم شدن زمين  و نابودي بيشتر جنگلها و منقرض شدن صدها گونه ي گياهي و جانوري ديگر... 

و البته جنگهاي مدرن تر با بمب ها و موشك هاي هوشمند و بمب افكن هاي سريع تر و خوشگلتر!

مي گويند گذشته مال پيرمردهاست، آينده مال جوانها باشد!

همه ي اين آينده ي شيك و خوشگل ارزاني شما يا هر كس كه انتظارش را مي كشد!

پنج شنبه 27 بهمن 1401برچسب:,

|

راه میکده

اگر شراب خوری جُرعه‌ای فِشان بر خاک

از آن گناه که نَفعی رسد به غیر چه باک؟

برو به هر چه تو داری بخور، دریغ مخور

که بی‌دریغ زَنَد روزگار تیغِ هَلاک

به خاکِ پایِ تو ای سروِ نازپرورِ من

که روزِ واقعه پا وا مَگیرم از سرِ خاک

چه دوزخی، چه بهشتی، چه آدمی، چه پَری

به مذهبِ همه کفرِ طریقت است اِمساک

مهندسِ فَلَکی راهِ دِیرِ شش جهتی

چُنان بِبَست که رَه نیست زیرِ دیرِ مُغاک

فریبِ دخترِ رَز طُرفِه می‌زند رَهِ عقل

مباد تا به قیامت خراب طارَمِ تاک

به راهِ میکده حافظ خوش از جهان رفتی

دعایِ اهلِ دلت باد مونسِ دلِ پاک

پنج شنبه 27 بهمن 1401برچسب:,

|

بهانه تطاول

چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی

بر دشمنان نشستی، دل دوستان شکستی

سر شانه را شکستم به بهانهٔ تطاول

که به حلقه حلقه زلفت نکند درازدستی

ز تو خواهش غرامت نکند تنی که کشتی

ز تو آرزوی مرهم نکند دلی که خستی

کسی از خرابهٔ دل نگرفته باج هرگز

تو بر آن خراج بستی و به سلطنت نشستی

پنج شنبه 27 بهمن 1401برچسب:,

|

عشق است که ماندنی است

پنج شنبه 27 بهمن 1401برچسب:,

|

...آیا صبح نزدیک نیست

پنج شنبه 27 بهمن 1401برچسب:,

|

خانم

"خانم" واژه ترکی است.

"خان "یعنی سرور.

خانم یعنی سرورمن.

بعدها خان ازباب تملق، به ارباب خطاب می شد

پنج شنبه 27 بهمن 1401برچسب:,

|

صداقت - دروغ - سیاست

گرچه از منظر "اخلاق مطلق گرا" (که امانوئل کانت سخنگوی آن است) دروغ گفتن به طور مطلق یک رذیلت است و هیچ شرایط و منافعی توجیه کننده دروغ نیست، از دیدگاه روانی اجتماعی می توانیم دروغ ها را به دو دسته تقسیم کنیم:

گروه اول دروغ هایی هستند که ناشی از رانشگر (Driver) "دیگران را راضی کن" (Please others) هستند.

از دیدگاه تحلیل رفتار متقابل (Transactional Analysis) هر کدام از ما در جریان تربیت "اوامر و مناهی" خاصی را از محیط دریافت می کنیم.

این "امر و نهی ها" در سراسر زندگی، تعیین کنندهٔ تصمیمات ما هستند. هنگامی که خانواده، آموزش و پرورش و رسانه دستور "دیگران را راضی کن" را در پیش نویس زندگی ما نوشته باشند ما در سراسر عمر تلاش می کنیم "به هر قیمتی" دیگران را خوشنود کنیم.

در نتیجه، هنگامی که حدس می زنیم گفتنِ حقیقت باعث رنجش خاطر دیگران شود دروغ را جایگزین حقیقت می کنیم.

بارها پیش آمده است که در پاسخ سؤالات "این لباس به من میاد؟" ، "این رنگ مو به من میاد؟"، "از غذا راضی بودین؟ نمکش خوب بود؟ خوب جا افتاده بود؟" پاسخ داده ایم: "بله، کاملاً، خیلی!"

در حالی که نه آن رنگ لباس و رنگ مو به دوستمان می آمده و نه این غذا طعم رضایت بخشی داشته است. خیلی اوقات خودِ سؤال کننده هم به جای شنیدن حقیقت تلخ، توقع دارد دروغ شیرین را بشنود! انگار که او از شما می خواهد که "لطفاً به من دروغ بگویید، خواهش می کنم!". گرچه او در سطح خودآگاه و آشکار (Explicit) از شما تقاضای دروغ نمی کند اما در سطح ناخودآگاه و تلویحی (implicit) از شما تمنّای دروغ می کند و زبان بدن و لحن کلام (Prosody) او پر از این التماس است: "عزیزم، مرا با دروغ شیرین نوازش کن".

کسانی که با گفتن چنین دروغ های شیرینی مخاطب خود را خوشنود می کنند دچار دستورالعمل روانی "همه را خشنود کن" هستند. آن ها از این که دیگران را برنجانند وحشت دارند.

این نوع دروغ گفتن نه با طرّاحی قبلی صورت می گیرد و نه با قصد سوء استفاده از مخاطب، تنها تصمیمی است ناشی از آموزه های غلط تربیتی و ترس از رنجاندن دیگران.

اما در مقابل چنین دروغ هایی دسته دوّمی از دروغ ها وجود دارند. دروغ هایی که طرّاحی شده اند و گویندهٔ آن ها نه به قصد نوازش کردن مخاطب بلکه به منظور فریب دادن و سوء استفاده از او این دروغ های نظام مند را طراحی کرده است.

در کتاب 1984 ، جورج اورول جامعه ای را ترسیم می کند که در آن وزارت خانه ای وجود دارد به نام "وزارت حقیقت" که بر خلاف نامش، وظیفه اش پنهان کردن حقیقت و انتشار دروغ است، دروغ هایی که باعث فریب ملت و اقتدار و ثبات حکومت شوند. چنین دروغ هایی ریشه در "کیش قدرت" دارند، مذهبی که محور آن حفظ قدرت است.

جورج اورول در همان کتاب به "مرام نامه" سازمانی که دروغ های نهادینه و سازمان مند تولید می کند می پردازد: "حفظ قدرت به هر بهایی!". هنگامی که در جامعه ای نهاد های قدرت دچار چنین مذهبی شوند، گفتن حقیقت و پرده برداری از دروغ تبدیل به یک "عمل سیاسی" می شود و شما با "نه گفتن" به دروغ های بزرگ و "کلان روایت ها" یک "اپوزیسیون" محسوب می شوید!

هاناآرنت فیلسوف آلمانی در مقاله "حقیقت و سیاست" می نویسد:

"هنگامی که جامعه ای به دروغ گویی سازمان یافته روی آورد و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلّی شود و به دروغ گفتن در موارد استثنایی و جزئی اکتفا نکند، صداقت به خودی خود تبدیل به یک عمل سیاسی می شود و گوینده ی حقیقت حتی اگر به دنبال کسب قدرت یا هیچ منفعتی دیگر هم نباشد یک کنشگر سیاسی محسوب می شود!"

در چنین شرایطی شما نمی توانید از سیاست کناره بگیرید و راه خود را بروید، شما ناچارید یکی از این دو راه را انتخاب کنید: یا به وزارت دروغ می پیوندید، یا یک مخالف سیاسی محسوب می شوید!

 

دکترمحمدرضاسرگلزایی روانپزشک

پنج شنبه 27 بهمن 1401برچسب:,

|

بابا بزرگم

بابا بزرگم اینا شیش تا رفیق بودن هر هفته میرفتن کوه، 

الان همشون مُردن جز اونیکه پائین کوه می نشست تریاک می کشید

تا بقیه برن بالا و برگردن!

 حالا خود دانید ...

پنج شنبه 27 بهمن 1401برچسب:,

|

سلام سلام

سلام و درود بر تو - بر او - بر همه عزیزان و کسانی که من دوستشان دارم، اما آن ها بی خبرند.

خدایا! از تو می خواهم که: بیمارانشان را شفا، گرفتاری ها و مشکلاتشان را برطرف و شادی هایشان را افزون کنی.

آمین آمین

پنج شنبه 27 بهمن 1401برچسب:,

|

خدایا مرا آن ده که آن به

خدایا!

منو ببخش، کسی که دیروز (داشتنش) را از تو می خواستم،

امروز فراموش کردنش را ازت می خواهم.

چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

چوب روی آب

چوب را آب فرو می نبرد سرش چیست؟

 شرمش آید ز فرو بردن پرورده خویش

معغلم از شاگرد ها پرسید؟

: به‌نظر شما چرا وقتی یک چوب توی آب می‌افتد همان بالا می‌ماند و فرو نمی‌رود؟
و شاگردها مثل همیشه دستی بلند کرده و پاسخی گفتند،

ولی دلنشین‌تراز همه، همان پاسخی بود که خود معلم داد و گفت:

تمام دار و ندار چوب از آب است. اگر رشدی داشته و پرورشی یافته و اگر تا این جا رسیده و قد کشیده است الطف آب بوده و اگر آب نبود چوب هم نبود، به همین خاطر آب خجالت کشیده و حیا می‌کند که دست‌پرورده‌ی خود را به زیر کشیده و زمین‌گیر کند.  



چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم

عید آمد و ما خانه‌ی خود را نتکاندیم

گردی نستردیم و غباری نستاندیم

دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز

از بیدلی او را ز در خانه براندیم

آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما

پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم

من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر

سالی سپری گشت و ترا ما نپراندیم

صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند

ما این خرک لنگ زجویی نجهاندیم

از نُه خم گردون بگذشتند حریفان

مسکین من و دل در خم یک زاویه ماندیم

طوفان بتکاند مگر "امید" که صد بار

عید آمد و ما خانه‌ی خود را نتکاندیم

مهدی اخوان ثالث

چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

سیر و سلوک

اكثراً خيال مى كنند؛ اولين قدم در راه و سلوك معنوى يا مذهبى اين است كه در جهان دست از مال دنيا بشويند!

اين طور نيست، اولين قدم اين است كه بتوانيم كاملاً و مستقلاً و تماماً آزادانه فكر كنيم.

يعنى وابسته به هيچ باورى نباشيم و تحت تاثير هيچ جو و فضايى قرار نگيريم و هيچ شرايطى بر ما حكومت نكند، در اين صورت است كه يك موجود انسانى يكپارچه، قادر، پرشور و متكى به خود باقى مى مانيم.

بدين ترتيب ذهن شما مى تواند آزاد باشد، شرطى نباشد، مبتلا به تعصب و پيشداورى نباشد، و حقیقت یا خدا را آن طور كه هست درك كند.

كريشنامورتى

چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

اخلاق خوب

نقص یا کمبود زیبایی در چهره یک فرد را اخلاق خوب تکمیل می کند؛

اما کمبود یا نبود اخلاق را هیچ چهره ی زیبایی نمی تواند تکمیل کند.

نلسون ماندلا 

چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

آرزو دارم

به زودی سال جدیدی از زندگی ات را شروع خواهی کرد،

امیدوارم برایت سالی سرشار از موفقیت و خواستنی ها باشد. 

چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺘﻪ ﺍﻣﺎ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯿﺶ ﻣﯽ اﺭﺯﻩ

ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎﻣﺮﺩﻩ ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻣَﺮﺩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺑﯿﺎئید ﻗﺪﺭ همدیگر ﺑﺪاﻧﯿﻢ، نگذﺍﺭﯾﻢ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺩﻭﺭ ﺑﻤﻮﻧﯿﻢ

پروانه به خرس گفت: دوستت دارم.

خرس گفت: الان میخوام بخوابم، باشه بیدار شم حرف میزنیم.

خرس به خواب زمستانی رفت و هیچوقت نفهمید که عمر پروانه فقط 3 روز است.

"همديگر را دوست داشته باشيم؛ شاید فردایی نباشد"

آدمای زنده به گل و محبت نیاز دارن و مرده ها به فاتحه!

ولی ما گاهی برعکس عمل میکنیم به مرده ها سر میزنیم و گل میبریم براشون,

ولی راحت فاتحه زنده ها رو میخونیم!

گاهی فرصت باهم بودن کمتر از عمر شکوفه هاست،

بیائیم ساده ترین چیز رو از هم دريغ نكنيم، محبت.

چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

کافرم من گر از این شیوه تو ایمان داری

یه روحانی در کنار حرم امیرالمومنین مساله می گفت که« قضاء نماز واجب فوری است؛

و به عبارت دیگر اگر کسی نماز قضا دارد باید کار و زندگی را رها کند و از صبح تا شب به قضای نمازهایش بپردازد.»

 یکی از عوام که این حکم را غیر عقلانی و مخالف انچه از اسلام فهمیده بود، دید، از میان جمع برخاست

و گفت: «به این ضریح امیرالمومنین قسم، این حکم اسلام نیست».

روحانی متنبه شد و بعدا فهمید که در استنباط اشتباه کرده است.


پ.ن: دوستی دارم که موسیقی را بالکل حرام می داند و از استماع آن شدیدا حذر می کند.

به او گفتم: «اگر "صیاد" افتخاری و "چرا رفتی" شجریان و..

حرام باشد پس "کافرم من گر از این شیوه تو ایمان داری!" و مسلم بدان که حکم اسلام چنین نىست
(((گربه صفت نباش)))


چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

دعا

کاش دل ها آنقدر پاک و خالص باشند که دعاها،

قبل از پایین آمدن دست ها مستجاب شوند.

چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

شراب

بامدادان نیکو،  ایام به کام

اعوُذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ

يسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ

در باره شراب و قمار از تو سؤال می‌کنند، بگو:

«در آنها گناه و زیان بزرگی است؛ و منافعی (از نظر مادی) برای مردم در بردارد؛

(ولی) گناه آنها از نفعشان بیشتر است.

و از تو می‌پرسند چه چیز انفاق کنند؟

بگو: از مازاد نیازمندی خود.» اینچنین خداوند آیات را برای شما روشن می‌سازد، شاید اندیشه کنید!

چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

درود بر معلم

چرا باید روز مرگ و به اصطلاح شهادت روز معلم باشد؟

چرا روزدیگران روزولادت؟

آیا این بدین معنی نیست که معلم باید درجامعه بمیرد تا تبریک داشته باشد؟

ودیگران زادنشان وبه دنیا آمدنشان تبریک داشته باشد؟

چراحکومت با ما معلمها سر ستیز دارد؟ وقرب ومنزلت معلم را نادیده می گیرد؟

آیا حکومت حوزه ای معلم را رقیب خود درامر آموزش می بیند؟

آیا آنها معتقد به مکتب و مسجد برای آموزش هستند وآموزش وپرورش به این سبک را بر نمی تابند؟

فکرکنم این به واقعیت نزدیکتر باشد تا گمانه های دیگر.

ازآنجا که مردم ایران خمیر مایه ی دینی دارند وکمتر کسی پیدا می شود که دین را افیون ملتها بداند وحتی درصورت مخالفت ظاهری با اعمال دینی درباطنشان انگیزه ی دینی وجود دارد،

پیشنهاد می کنم روز ولادت پیغمبر یا روز مبعث را روز معلم بنامیم وخود درجامعه نام روزمان راتعیین کنیم وترویج دهیم.

چون خود پیامبر گفته:

انی بعثت معلما

باشد که حکومت هم مجبور به پذیرش این نام و روزشود و شومی و بی توجهی و کم نگری نسبت به معلمها، با قرینِ ولادت یا بعثت شدن ازبین برود.

ازامروز همگی یکی از این دوروز را روز معلم بنامیم ورواج دهیم

چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

معی ربی

چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

طبیعت آرام

ﺳﻌﻰ ﻧﻜﻨﻴﺪ درﺧﺖ را ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺑﺎﻻ ﺑﻜﺸﻴﺪ ﺗﺎ ﺳﺮﻳﻊﺗﺮ رﺷﺪ ﻛﻨﺪ.

داراى ﭼﻨﺎن ذﻫﻨﻴﺘﻰ ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ ﻛﻪ ﺑﺨﻮاﻫﻴﺪ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻗﻬﻮه ى ﻓﻮرى،

ﺳﺮﻳﻊ ﺑﻪ دﺳﺘﺘﺎن ﺑﺮﺳﺪ. ﻳﺎد ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻴﺪ،

زﻳﺮا ﻃﺒﻴﻌﺖ، ﺑﺴﻴﺎر ﺑﺴﻴﺎر آرام ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻰﻛﻨﺪ و ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﺎن ﺣﺮﻛﺖ آرام ﻫﻤﻴﺸﻪ زﻳﺒﺎ و آراﺳﺘﻪ اﺳﺖ.

ﻃﺒﻴﻌﺖ ﺑﺴﻴﺎر ﻣﺆﻧﺚ اﺳﺖ. ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻳﻚ زن ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻰﻛﻨﺪ. او ﻧﻤﻰدود و ﻋﺠﻮل ﻧﻴﺴﺖ.

ﺷﺘﺎب ﻧﻤﻰﻛﻨﺪ. ﺑﺴﻴﺎر آرام ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻰﻛﻨﺪ. ﻳﻚ ﻣﻮﺳﻴﻘﻰ آرام اﺳﺖ. ﻃﺒﻴﻌﺖ داراى ﺻﺒﺮ زﻳﺎدﻳﺴﺖ.

و ﺗﺎﺋﻮ ﺑﻪ روش ﺑﻪ ﻃﺒﻴﻌﺖ ﻧﻈﺮ دارد؛ ﻃﺒﻴﻌﺖ ﻫﺮﮔﺰ ﻋﺠﻠﻪ نمی كند اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮع ﺑﺎﻳﺪ درك ﺷﻮد.

اوشو

چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

خداوند می فرماید:

لا یسخر قوم من قوم - همدیگر را مسخره نکنید.

ولا تلمزوا انفسکم - از همدیگر عیب جویی نکنید

ولا تنابزوا بالالقاب - لقب زشت به هم ندهید.

و انفقوا فی سبیل الله - در راه خدا انفاق کنی.

و بالوالدین احسانا - و «به پدرو مادر نیکی کنید.

اجتنبوا کثیرا من الظن - از بسیاری از گمان ها دوری کنید.

چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

زخم زبان

انسانیت ملاک پیچیده ای ندارد همین که در میان مردم زندگی کنیم،

ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنیم؛

دروغ نگوییم؛ کلک نزنیم،

دلی را نشکنیم،

سوء استفاده نکنیم

و حقی را نا حق نکنیم  یعنی انسانیم.

چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

به داشته هایت فکر کن

همین الان، تویی که داری بدبختی هات رو می شماری

و حالت رو اینقدر بد می کنی که قدم از قدم نمیتونی برداری؛

به این فکر کن که چه چیزایی داری؛

سلامتی، خانواده، دوستان خوب و همراه،

کار و هر کدام از اینها اونقدر ارزشمندند که به تنهایی می توانند معنای زندگی ما باشند!

پس همین الان از صندلی قربانی بلند شو و مسئولیت زندگیت را به عهده بگیر

چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

آیت الله ضد خرافه

حضرت آیت الله العظمی سیستانی

از ترویج خرافات و نشر و بازگویی به اصطلاح کرامات برخی افراد در کشور و کتب منتشره ابراز نگرانی کرده بودند و فرمودند :

 شما خودتان این وضع را به وجود آورده اید!!!

 حضرت آیت الله سیستانی در دیدار با حجه الاسلام مسیح مهاجری مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی از ترویج خرافات و نشر و بازگویی به اصطلاح کرامات برخی از مقامات و مسئولین کشور و بعضی از کتب  منتشره ابراز نگرانی کرده بودند.

در فصلی از کتاب آیت الله سیستانی و عراق جدید با عنوان "آیت الله ضد خرافه" آمده است :

 به آیت الله عرض کردم:

ایران، گرفتار خرافات است و انحراف عقیده و سستی اعتقادات به دلیل میدان ‌دار شدن افراد کم سواد و سودجو بیداد می‌کند…

آیت الله سیستانی، مهلت ندادند من همه مطالبم را در این زمینه بگویم و با روحیه ای آماده و البته مشتاق و مسلط نسبت به این مقوله، شروع کردند به اظهار نظر کردن و گفتند:

«شما خودتان این وضع را به وجود آورده اید.

هی گفتید آقای بهاء الدینی اینطور است و آنطور است.

هی از کرامات گفتید.

من خودم در قم بودم و این چیزها را می‌دانم و اینجا هم که هستم کتاب‌های زیادی می‌خوانم و این حرف‌های کرامات را که می زنند و می نویسند می خوانم و معتقدم شما خودتان، کشور را به این روزی انداخته اید که این گرفتاری‌ها پیش آمده و جمکران را آنطور بزرگ کرده اید و منبری‌ها آن حرف‌ها را می‌زنند.

من منبرها را هم گوش می‌کنم.»

 گفتم: و مداح‌‌ها.

گفتند: «آنها را هم همین کارهای شما اینطور کرده است.»

گفتم: ما خودمان در مقابل آن دسته از منبری‌ها و مداح‌هایی که مطالب سست و نادرست و خرافاتی را به خورد مردم می‌دهند قرار داریم و علیه آنها مقالات و مطالب زیادی نوشته ایم و انتظار ما از شما اینست که شما هم موضعگیری کنید و به ما در این زمینه کمک کنید، چون موضعگیری شما خیلی اثر دارد.

گفتند: «اینها را می‌دانم و از قول من هم چیزهایی علیه اینها گفته‌اید و منتشر شده است، ولی من بنای دخالت در ایران را ندارم.

ایران مهندسی شده است و سر مهندس هم دارد و من نباید دخالت کنم.»

گفتم: منظورم این نیست که در مسائل حکومتی دخالت کنید، ولی در امور اعتقادی اظهار نظر شما مؤثر است. اعتقادات مردم در خطر است و برای حفظ دین و اعتقادات، ورود شما به این مسائل لازم است.

گفتند: «شما که گفتید سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست، چطور می‌توانید اینها را از همدیگر جدا کنید؟

همان آقای بهشتی که شما با ایشان رفیق بودید،‌ قانون اساسی را تدوین کرده و آن را طوری ترتیب داده که برای مرجع فقط مسائل غسل و طهارت باقی مانده و بقیه چیزها مربوط به حکومت است. بنابراین،‌ ما چه بگوییم !؟»

 این قسمت، به نظرم رسید برای آیت الله سیستانی بسیار مهم بود، زیرا دوباره به آن برگشتند و گفتند:

«وقتی در قانون اساسی برای مراجع فقط مسائل غسل و طهارت باقی گذاشته اند و بقیه چیزها مربوط به حکومت است، ‌ما چه بگوییم !؟» !!!؟

چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

خطا پوشی

آدمی اگر از غیر هم خطایی دید باید بپوشاند و نشان ندهد.

این کار را بکن تا خدا هم خطای تو را بپوشاند.
می گوید حالا که بنده ام خطای دیگران را از غیر پوشاند من هم خطای او را می پوشانم .
... عفوش می کند و او را می بخشد.

چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

کار برای خدا

یک لیوان آب به‌دست کسی دادن، چقدر لذت دارد؟ ظاهراً لذتی ندارد، ولی اگر همین‌کار ساده را به‌خاطر خدا انجام بدهی، لذت خواهی برد. نگذار زندگی‌ات بی‌مزه بگذرد؛ حتی یک لیوان آب را هم بخاطر او جابجا کن! نیت کن، بگو: «برای چه کسی داری این کار را انجام می‌دهی؟»
فرض کن اگر در خانۀ .... بودی و ایشان می‌گفت: «پسرم یک لیوان آب به من بده!»

آن‌وقت چه حسّ خوبی از این کار پیدا می‌کردی! مهم این است که تو برای چه کسی، در محضر چه کسی یا به سفارش چه کسی داری این کار را انجام می‌دهی؟ چرا ما تنها زندگی می‌کنیم؛ وقتی که در محضر «خدای این اولیاء خدا» و در محضر خدای أمیرالمؤمنین‌(ع) هستیم؟!

امام صادق(ع) می‌فرماید: «اگر خانمی یک لیوان(یک جرعه) آب به شوهرش بدهد، ثوابش بالاتر از یک‌سال عبادتی است که روزهایش روزه بگیرید و شبها نماز بخواند»
(امْرَأَةٍ تَسْقِی زَوْجَهَا...؛ وسائل الشیعه/20/172)
پیامبر(ص) می‌فرماید: اگر یک مردی پیش خانمش بنشیند و گپ بزند، ارزش این کار از اعتکاف در مسجدالنبی بالاتر است
(جُلُوسُ الْمَرْءِ عِنْدَ عِیَالِهِ...؛ مجموعۀ ورّام/2/122)
همۀ اینها در صورتی است که این کارها را به‌خاطر خدا انجام دهیم.

چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

لذت در تمام زندگی

چه‌کار کنیم که همۀ زندگی‌مان لذت‌بخش شود؟
منتظر نباش یک شیرینی خاصی در زندگی‌ات پیدا شود که لذت ببری؛ کاری کن از همین زندگیِ عادی‌ات خیلی نشاط پیدا کنی! هر کار ساده‌ای را هم «به‌خاطر خدا» انجام بده تا از آن لذت ببری!

کسی که کارهایش را با یک انگیزۀ حداقلی و سطحی انجام دهد و نتواند برای فعالیت روزمرۀ خودش انرژی کافی داشته باشد، حتماً یک جای کارش ایراد دارد؛ یا نگاهش به آن کار ایراد دارد یا اساساً نگاهش به زندگی ایراد دارد. ما باید این مشکل را برای خودمان حل کنیم تا بتوانیم واقعاً «با انرژی زندگی کنیم»
آدم چه موقع می‌تواند در زندگی‌اش به سروری برسد که همۀ کارهایش را با انرژی بالا انجام دهد؟ آیا مطلوب بودنِ «نوع کار» می‌تواند این سرور را به انسان بدهد؟ مثلاً اگر آدم یک شغلی را خیلی دوست داشته باشد و یک‌دفعه‌ای به آن برسد، طبیعتاً این کار را با یک انگیزۀ قوی انجام می‌دهد. اما مگر این شغل چقدر می‌تواند به آدم نشاط بدهد؟!

چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

درس عبرت

باغبانی، قطره‌ای بر برگ گل

دید و گفت این چهره جای اشک نیست

گفت، من خندیده‌ام تا زاده‌ام

دوش، بر خندیدنم بلبل گریست

من، همی خندم به رسم روزگار

کاین چه ناهمواری و ناراستیست

خندهٔ ما را، حکایت روشن است

گریهٔ بلبل، ندانستم ز چیست

لحظه‌ای خوش بوده‌ایم و رفته‌ایم

آنکه عمر جاودانی داشت، کیست

من اگر یک روزه، تو صد ساله‌ای

رفتنی هستیم، گر یک یا دویست

درس عبرت خواند از اوراق من

هر که سوی من، به فکرت بنگریست

خرمم، با آنکه خارم همسر است

آشنا شد با حوادث، هر که زیست

نیست گل را، فرصت بیم و امید

زآنکه هست امروز و دیگر روز نیست

پروین_اعتصامی

چهار شنبه 26 بهمن 1401برچسب:,

|

حدیث ظلم

حدیث ظلم گفتیم و شنفتند

شنفتند و دریغا هم نگفتند

 مگر افسانه جن و پری بود؟

 که کودک وار بشنفتند و خفتند

سه شنبه 25 بهمن 1401برچسب:,

|

تیغ سزاست هرکه را درک سخن نمی کند

سروِ چَمانِ من چرا میلِ چمن نمی‌کند؟

همدمِ گل نمی‌شود یادِ سَمَن نمی‌کند

 دی گِلِه‌ای ز طُرِّه‌اش کردم و از سرِ فُسوس

گفت که این سیاهِ کج، گوش به من نمی‌کند

 تا دلِ هرزه گَردِ من رفت به چینِ زلفِ او

زان سفرِ درازِ خود عزمِ وطن نمی‌کند

 پیشِ کمانِ ابرویش لابه همی‌کنم ولی

گوش کشیده است از آن گوش به من نمی‌کند

 با همه عطفِ دامنت آیدم از صبا عجب

کز گذرِ تو خاک را مُشکِ خُتَن نمی‌کند

 چون ز نسیم می‌شود زلفِ بنفشه پُرشِکَن

وه که دلم چه یاد از آن عَهدْشِکَن نمی‌کند

 دل به امیدِ رویِ او همدمِ جان نمی‌شود

جان به هوایِ کویِ او خدمتِ تن نمی‌کند

 ساقیِ سیم ساقِ من گر همه دُرد می‌دهد

کیست که تن چو جامِ مِی جمله دهن نمی‌کند؟

 دستخوشِ جفا مَکُن آبِ رُخَم که فیضِ ابر

بی مددِ سِرشکِ من دُرِّ عَدَن نمی‌کند

 کُشتهٔ غمزهٔ تو شد حافظِ ناشنیده پند

تیغ سزاست هر که را دَرد سخن نمی‌کند

سه شنبه 25 بهمن 1401برچسب:,

|

مشاعره (محفل شیرین سخنان)

دو شنبه 24 بهمن 1401برچسب:,

|

لبخند بزن

درود و سلام بر تمام خنده رویان جهان

 غمها ارزش جنگيدن ندارن  رهاشون کنيد.

غمها اونقدر خسته اند  که با کمترين بی توجهی از پا درمي آیند.

برای پذیرش شـادی بغل باز کنید و با امـيد به پایان خوش قصه زندگی لبخند بزنید. 

با "لبخند من و تو"  دنيا تغييـرمی کند

دو شنبه 24 بهمن 1401برچسب:,

|

خوبیت مسلم است ما را

بگذشت و نگه نکرد بر من

در پای کشان، ز کبر دامن

دو نرگس مست نیم خوابش

در پیش و به حسرت از قفا من

ای قبلهٔ دوستان مشتاق

گر با همه آن کنی که با من

بسیار کسان که جان شیرین

در پای تو ریزد اولا من

گفتم که شکایتی بخوانم

از دست تو پیش پادشا من

کاین سخت دلی و سست مهری

جرم از طرف تو بود یا من؟

دیدم که نه شرط مهربانیست

گر بانگ برآرم از جفا من

گر سر برود فدای پایت

دست از تو نمی‌کنم رها من

جز وصل توام حرام بادا

حاجت که بخواهم از خدا من

گویندم ازو نظر بپرهیز

پرهیز ندانم از قضا من

هرگز نشنیده‌ای که یاری

بی‌یار صبور بود تا من

بنشینم و صبر پیش گیرم

دنبالهٔ کار خویش گیرم

ای روی تو آفتاب عالم

انگشت نمای آل آدم

احیای روان مردگان را

بویت نفس مسیح مریم

بر جان عزیزت آفرین باد

بر جسم شریفت اسم اعظم

محبوب منی چو دیدهٔ راست

ای سرو روان به ابروی خم

دستان که تو داری ای پریروی

بس دل ببری به کف و معصم

تنها نه منم اسیر عشقت

خلقی متعشقند و من هم

شیرین جهان تویی به تحقیق

بگذار حدیث ما تقدم

خوبیت مسلمست و ما را

صبر از تو نمی‌شود مسلم

تو عهد وفای خود شکستی

وز جانب ما هنوز محکم

مگذار که خستگان بمیرند

دور از تو به انتظار مرهم

بی‌ما تو به سر بری همه عمر

من بی‌تو گمان مبر که یکدم

بنشینم و صبر پیش گیرم

دنبالهٔ کار خویش گیرم

دو شنبه 24 بهمن 1401برچسب:,

|

تو با شرافتی اگر

تو با شرافتی اگر، آبروی دیگران را مانند آبروی خودت محترم بدانی
تو آزادی، اگر، خودت را کنترل کنی، نه دیگران را
تو مهربانی، اگر وقتی دیگران مرتکب اشتباهی می شوند، آنها را ببخشی.
تو شادی، اگرگلی را ببینی و بخاطر زیباییش خدا را شکر کنی.
تو ثروتمندی، اگر بیش از آنچه نیاز داری نداشته باشی.
تو دوست داشتنی هستی، اگر دردهایت تو را از دیدن دردهای دیگران کور نکرده باشد...
اگر چنین است تو یک انسان بزرگی هستی

دو شنبه 24 بهمن 1401برچسب:,

|

خشنونت کلامی

خشونت کلامی مخرب‌تر از خشونت فیزیکی است.⁣

حرف، باد هوا نیست!⁣

فروید می‌گوید: «تمدن از آنجا آغاز شد که انسان به جای سنگ، کلمه پرتاب کرد.» ⁣

انگار انسان متمدن فهمیده بود سنگ‌ها به‌اندازه کافی دردناک نیستند و دیگر پاسخگوی پرخاشگری او نخواهند بود.

کلمات متنوع‌تر از سنگ‌ها بودند، می‌شد قبل از پرت کردن، انتخاب کرد که چقدر دردآور یا ویرانگر باشند.

از سنگ‌ها می‌شد گریخت اما از کلمات نه.

درد سنگ‌ها و کبودی‌شان فقط تا چند روز باقی می‌ماندند اما کلمات می‌توانستند تا آخر عمر همراه روز و شب و خواب و بیداری باشند و چنان چسبنده و پنهان در گوشه‌ای از روانمان زندگی کنند که دست هیچ روان‌ درمانگری در هیچ جلسه درمانی به آن‌ها نرسد.

کدام سنگ چنین قدرتمند بود؟ ⁣

ما سنگ‌هایمان را پشت درهای تمدن جا گذاشتیم،

اما آموختیم که چگونه آن حجم از خشونت و بیزاری و نفرت را در ابزار  دقیق تر

دو شنبه 24 بهمن 1401برچسب:,

|