اسپینوزا:
|
|
بشر میپندارد که همهچیز بهخاطرِ او آفریده شده و دنیا برای رفعِ احتیاجاتِ اوست، ولی این خیال و رؤیایی بیش نیست و از آنجا ناشی میشود که بشر خود را مرکزِ عالمِ امکان میداند؛ اغلبِ افکارِ ما بر پایۀ همین خیالِ خام است. بزرگترین اشتباهات در آنجاست که ما امیال و اغراضِ انسانیِ خود را به عالمِ خارج بسط میدهیم. از همینجا است که مسئلۀ «خیر و شر» بهوجود میآید؛ ما تلاش میکنیم که خواست و آرزوهای خود را با خیرِ خداوندی تطبیق دهیم، و غافلیم که خدا ماورای خیر و شرِ حقیرِ ماست.
«خیر» و «شر» درواقع وجود ندارند، و تنها ساختۀ اطلاعاتِ ناقصِ ما دربارۀ اشیاء و بیخبریمان از نظم و توافق کلّ عالمِ طبیعت هستند. در حقیقت آنچه را که عقلِ ما بد میداند، در مقایسه با قوانین کلّیِ طبیعت بد نیست، بلکه از آن جهت بد است که با امیالِ خاصِ ما سازگار نیست.
حتی دربارۀ نوعِ بشر هم اگر بهصورت جداگانه از کلّ طبیعت درنظر بگیریم، «خیر» و «شر» معنی ثابتی ندارند؛ زیرا شیئی واحد ممکن است درعینحال هم «بد» باشد و هم «خوب» و هم «خنثی». مثلاً موسیقی برای مبتلایان به مالیخولیا «خوب» است، و برای سوگواران «بد» و برای ناشنوایان و مردگان «خنثی»!
اسپینوزا
کتاب: تاریخ فلسفه/ویل دورانت
.
نظرات شما عزیزان:
|
سه شنبه 25 آذر 1399برچسب:, |
|
|
|