عزرائیل
|
|
میگویند پیامبر یا عارفی از خدا خواست که به جناب عزرائیل دستور دهد که هر زمان نوبت سفرش رسید، او را از قبل آگاه سازد،
خداوند درخواستش را اجابت کرد و به عزرائیل دستورات لازم را ابلاغ فرمود،
روزی عزراییل آمد و به او دستور سفر داد، او اعتراض کرد و گفت قرار ما با خدا این بود که از قبل به من خبر بدهی،
عزراییل گفت خبر دادم نگرفتی! گفت کِی؟ گفت پدرت که رفت خبر بود، مادرت رفت خبر بود و ... همه خبر بود، اما آنها را نخواندی.
حال! شاه رفت خبر بود، صدام آن را نگرفت، صدام رفت بن علی و مبارک نگرفتند، بن علی و مبارک رفتند، قذافی گفت آنها بلد نبودند من میدانم چه کار کنم، قذافی رفت اسد خبر را نمیپذیرد، علی عبدالله صالح و حاکم بحرین و سایر امیران خاورمیانه نمیپذیرند که وقت رحیل فرا رسیده است و عصر حکومتهای تک نفره مادامالعمری تمام شده است.
بله من با شما موافقم که گاهی دردقیقه ۹۰ میشود سرنوشت بازی راعوض کرد، اما به شرطها و شروطها و این بار بر دوش شما و امثال شماست، من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم و خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال، زنده و سالم باشید.
نظرات شما عزیزان:
|
جمعه 12 اسفند 1401برچسب:, |
|
|
|